من اومدمممممم
هایییی بریم برا پارت اول داستانم
درخشش چشم های او پارت ۱
بعد از ظهر بود کارام تازه تموم شده بود خواب بودم که دیدم صدای تق تقی به شیشه پنجره خورد آره بالاخره خودش بود پنجره رو باز کردم آره خودش بود نامم دویدم تو خونه و داد زدم لیا:مامان بابا کلارا نامم آوند چون من دختر دست و پا چلفتی هستم از پله پرت شدم پایین کلارا:دختره دست و پا چلفتی با این وضعیت نمیتونی بری اونجا هاگوارتز پر پله هست اونم متحرک ازمن که ۴ ساله اونجام باید بخوای کمکت کنم مامان بابا، من و لیا از شومینه بریم کوچه دیاگون ؟آترین(مامان کلارا و لیا):برید. با کلارا وسیله هام رو گرفتم فردا باعث میرفتم ایستگاه قطار خیلی خوشحال بودم پن گروه هافلپاف رو دوست دارم ولی کلارا میگه میوفتم تو ریونکلاو چون من و کلارا خیلی شبیه هستیم صبح شد رفتیم ایستگاه وارد سکو نه و سه چهارم شدیم با شلوغ ترین صحنه عمرم روبه رو شدم خداحافظی کردیم کلارا رفت پسش دوستاش و من موندم و کوپه های پر و پس از گشتن های زیاد یک کوپه خالی بود...
اگه حمایت بشه پارت بعد هم میزارم
حمایت یادتون نرههههه❤️❤️
درخشش چشم های او پارت ۱
بعد از ظهر بود کارام تازه تموم شده بود خواب بودم که دیدم صدای تق تقی به شیشه پنجره خورد آره بالاخره خودش بود پنجره رو باز کردم آره خودش بود نامم دویدم تو خونه و داد زدم لیا:مامان بابا کلارا نامم آوند چون من دختر دست و پا چلفتی هستم از پله پرت شدم پایین کلارا:دختره دست و پا چلفتی با این وضعیت نمیتونی بری اونجا هاگوارتز پر پله هست اونم متحرک ازمن که ۴ ساله اونجام باید بخوای کمکت کنم مامان بابا، من و لیا از شومینه بریم کوچه دیاگون ؟آترین(مامان کلارا و لیا):برید. با کلارا وسیله هام رو گرفتم فردا باعث میرفتم ایستگاه قطار خیلی خوشحال بودم پن گروه هافلپاف رو دوست دارم ولی کلارا میگه میوفتم تو ریونکلاو چون من و کلارا خیلی شبیه هستیم صبح شد رفتیم ایستگاه وارد سکو نه و سه چهارم شدیم با شلوغ ترین صحنه عمرم روبه رو شدم خداحافظی کردیم کلارا رفت پسش دوستاش و من موندم و کوپه های پر و پس از گشتن های زیاد یک کوپه خالی بود...
اگه حمایت بشه پارت بعد هم میزارم
حمایت یادتون نرههههه❤️❤️
۲.۳k
۰۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.