بچه ها پارت قبلی پاک شد دوباره میزارم
بچه ها پارت قبلی پاک شد دوباره میزارم
دوباره بخونید چون تغییر دادم
.
.
.
.
.
part: 13
یک هفته بعد
اوا ویو
توی این چند روز تهیونگ بالای 10 بار اومده بود خونه ی اعضا آوا و جونکوک خیلی باهم شیطنت بار میاوردن وقت هاییم که تهیونگ میومد جونکوک آوا تو اتاق نگه میداشت تهیونگ یک بار به خونه ی جونکوک رفت و دعوای شدیدی به بار آورد آوا و تهیونگ هردویه اونا از دوری هم دیگه ناراحت بودن و به ثانیه هم نمیکشید که گریه میکردن تهیونگ هر شب مست کنان میومد خونه ی جیمین و گریه میکرد تازه اون اون شب چیز خورش کرده بودن و هیچ چیزی یادش نمیومد
تهیونگ ویو
با خوردن نور به چشمام بیدار شدم کشو قوصی به بدنم دادم و به سمت آوا برگشتم
_صبحت بخیر عش.....
با دیدن جلی خالیش فکر کردم رفته پایین از تخت پایین رفتم و به سمت در حرکت کردم تو راه پام به ی چیز جعبه مانندی گیر کرد خم شدم و اونو برداشتم و خوندمش
_از طرف آوا
تو راه جعبرو باز کردم
توش ی نامه بود با دیدن نامه تعجب کردم
نامه رو گزاشتم رو اپن و جعبه ی بعدی رو باز کردم با دیدن بی بی چک مثبت خیلی خدشحال شدم
_آواااا آواااا
هرچی صداش زدم جوابم رو نداد فکر کردم میخواد سورپرایزم کنه لبخند از رو لبام پاک نمیشد نامه رو تو دستام گرفتم و بازش کردم
«از اینجا به بعد با صدای بلند بخونید فکر کنید خودتون گفتیدش مثل سریالا»
+تهیونگ عزیز هیچوقت ازت مهربونی و نخواستم ازت عشق علاقه رو نخواستم ولی تو کاری با من کردی که حتی با مردنم هم فراموشم نمیشه.
به وضوح میتونستم جای خشک شده ی گریه رو ببینم
+هیچ چیز ازت نخواستم ولی تو جواب کارای منو با خیانت دادی میخوام هیچوقت اسممو رو زبونت نیاری با اون دختره خوشبخت شو تهیونگا این بچه هم از تو نیست از عشقم جونکوکه برای همیشع فراموشت میکنم توهم فراموشم کن.
با خوندن این نامه حس کردم دیگه وجود خارجی ندارم رو زمین افتادم بغض بدی گلو میفشرد گریه هام امونمو بریده بودن گاهی هم فریاد میزنم و اسم آوا رو تکرار میکردم
«
.
بچه ها دستم درد اومد ی 1 ساعت دیگه میزارم
دوباره بخونید چون تغییر دادم
.
.
.
.
.
part: 13
یک هفته بعد
اوا ویو
توی این چند روز تهیونگ بالای 10 بار اومده بود خونه ی اعضا آوا و جونکوک خیلی باهم شیطنت بار میاوردن وقت هاییم که تهیونگ میومد جونکوک آوا تو اتاق نگه میداشت تهیونگ یک بار به خونه ی جونکوک رفت و دعوای شدیدی به بار آورد آوا و تهیونگ هردویه اونا از دوری هم دیگه ناراحت بودن و به ثانیه هم نمیکشید که گریه میکردن تهیونگ هر شب مست کنان میومد خونه ی جیمین و گریه میکرد تازه اون اون شب چیز خورش کرده بودن و هیچ چیزی یادش نمیومد
تهیونگ ویو
با خوردن نور به چشمام بیدار شدم کشو قوصی به بدنم دادم و به سمت آوا برگشتم
_صبحت بخیر عش.....
با دیدن جلی خالیش فکر کردم رفته پایین از تخت پایین رفتم و به سمت در حرکت کردم تو راه پام به ی چیز جعبه مانندی گیر کرد خم شدم و اونو برداشتم و خوندمش
_از طرف آوا
تو راه جعبرو باز کردم
توش ی نامه بود با دیدن نامه تعجب کردم
نامه رو گزاشتم رو اپن و جعبه ی بعدی رو باز کردم با دیدن بی بی چک مثبت خیلی خدشحال شدم
_آواااا آواااا
هرچی صداش زدم جوابم رو نداد فکر کردم میخواد سورپرایزم کنه لبخند از رو لبام پاک نمیشد نامه رو تو دستام گرفتم و بازش کردم
«از اینجا به بعد با صدای بلند بخونید فکر کنید خودتون گفتیدش مثل سریالا»
+تهیونگ عزیز هیچوقت ازت مهربونی و نخواستم ازت عشق علاقه رو نخواستم ولی تو کاری با من کردی که حتی با مردنم هم فراموشم نمیشه.
به وضوح میتونستم جای خشک شده ی گریه رو ببینم
+هیچ چیز ازت نخواستم ولی تو جواب کارای منو با خیانت دادی میخوام هیچوقت اسممو رو زبونت نیاری با اون دختره خوشبخت شو تهیونگا این بچه هم از تو نیست از عشقم جونکوکه برای همیشع فراموشت میکنم توهم فراموشم کن.
با خوندن این نامه حس کردم دیگه وجود خارجی ندارم رو زمین افتادم بغض بدی گلو میفشرد گریه هام امونمو بریده بودن گاهی هم فریاد میزنم و اسم آوا رو تکرار میکردم
«
.
بچه ها دستم درد اومد ی 1 ساعت دیگه میزارم
۳.۳k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.