رمان تنها ترین در دنیا پارت🖤 ۵🖤
که با صدای بقیه بیدار شدم انگار صبح بود
یعنی انقدر خوابیدم از پنجره اتاق زیر شیرونی دیدم که
دارن میرن آخر خریدای عید غروب عید بود
آره دیگه اونا خوش میگذرونن من رنج و سختی
ناراحت نبودم از اتاق نمیام بیرون اتفاقا راحت بودم از دستشون
تو کولم شانس آوردم خوراکی زاپاس داشتم
چیپس سرکه ای برداشتم بوی سرکه اش زد بالا
چیپس خوردم رفتم سمت بوم نقاشی واقعا منظره دریا
از اینجا زیبا بود ، کاش زمان می ایستاد
غرق نقاشی بودم تو بالکن با صدای شکمم به خودم اومدم
رفتم ساعت نگاه کردم ساعت ۳ بود یعنی واقعا نمی دونم چطوری زمان انقدر زود گذشت حتی من
صدای شنیدن اونا نشنیدم حتما اومدن
گفتم که دخترک جسمش بود ولی روحش جای دیگر
تنها خوراکی برام مونده بود یک کیک و چیپس بود شروع به خوردن کردم
درست تنبیه شدم ولی قرار نیست که سال تحویلم کوفتم بشه
باید وسایل سال تحویل برای خودم جور کنم
هرچی گشتم هیچی پیدا نکردم
فکری به ذهنم رسید چرا؟ نقاشی نکنم
شروع کردم به نقاشی کردن ساعت ۱۸ بود سال تحویل نزدیک ساعت ۱۹ بود
سریع رفتم حمام تو این زیر شیرونی
سرد بود ولی بهتر از هیچی بود
یخ زدم کامل سریع اومدم بیرون
نگاهی به ساعت کردم ۱۸:۳۰ بود
لباسام پوشیدم نگاهی به سفره نقاشی خودم کردم
بهتر از سفره واقعی بود ، سفره ای که همه دور هم جمع میشن برای خود نمایی خودشون مثلا دعا میکنن سالی بدون دروغ اینا داشته باشیم بعد از سال تحویل پز لباساشون میدن
یا قیمت بالا میگن یا پایین چشم نخورن
همشم پز بچه هاشون میدن مادر ما هم سرکوب میزنه تو سر من😅😅درد داره نه؟!
کاش هرگز بدنیا نمی یومدم کاش انقدر تنها نبودم
ناخداگاه اشک از چشمانم ریخت فقط گریه کردم
با صدای دعای تحویل سال که صدای تلویزیون بلند کردن به خودم اومدم
شروع کردم به خوندن
یا مُقلّبَ القلوبِ و الأبصار
Oh reformer of hearts and minds
ای دگرگون کننده ی قلب ها و چشم ها
یا مُدبِّرَ اللیلِ و النَّهار
Director of day and night
ای گرداننده و تنظیم کننده ی روزها و شبها
یا مُحوِّلَ الحَولِ و الأحوال
and transformer of conditions
ای تغییر دهنده ی حال انسان و طبیعت
حوِّل حالَنا إلى أحسنِ الحال
Change ours to the best in accordance with your will
حال ما را به بهترین حال دگرگون فرما
خداجونم کمکم کن لطفا کمک کن تو رفیق واقعی تو کسی هستی از پدر و مادر نزدیک تری از زمانی که تو شکم مادرم بودم حافظ من بودی می دونم خیلی وقتا نامردی میکردم گلگی کردم تو می خواستی امتحانم کنی در اصل رفیق واقعی نداشتم تو زندگیم همیشه سختی کشیدم می دونم خیلی جاها کمک کردی خیلی وقت بود فراموشت کردم قدرت ندونستم می دونی تنهاترین تو دنیام خودت کمک کنم یک دفعه ..
نویسنده: نقاب سیاه
@bts-aiteh2
@jk.Black.mask
یعنی انقدر خوابیدم از پنجره اتاق زیر شیرونی دیدم که
دارن میرن آخر خریدای عید غروب عید بود
آره دیگه اونا خوش میگذرونن من رنج و سختی
ناراحت نبودم از اتاق نمیام بیرون اتفاقا راحت بودم از دستشون
تو کولم شانس آوردم خوراکی زاپاس داشتم
چیپس سرکه ای برداشتم بوی سرکه اش زد بالا
چیپس خوردم رفتم سمت بوم نقاشی واقعا منظره دریا
از اینجا زیبا بود ، کاش زمان می ایستاد
غرق نقاشی بودم تو بالکن با صدای شکمم به خودم اومدم
رفتم ساعت نگاه کردم ساعت ۳ بود یعنی واقعا نمی دونم چطوری زمان انقدر زود گذشت حتی من
صدای شنیدن اونا نشنیدم حتما اومدن
گفتم که دخترک جسمش بود ولی روحش جای دیگر
تنها خوراکی برام مونده بود یک کیک و چیپس بود شروع به خوردن کردم
درست تنبیه شدم ولی قرار نیست که سال تحویلم کوفتم بشه
باید وسایل سال تحویل برای خودم جور کنم
هرچی گشتم هیچی پیدا نکردم
فکری به ذهنم رسید چرا؟ نقاشی نکنم
شروع کردم به نقاشی کردن ساعت ۱۸ بود سال تحویل نزدیک ساعت ۱۹ بود
سریع رفتم حمام تو این زیر شیرونی
سرد بود ولی بهتر از هیچی بود
یخ زدم کامل سریع اومدم بیرون
نگاهی به ساعت کردم ۱۸:۳۰ بود
لباسام پوشیدم نگاهی به سفره نقاشی خودم کردم
بهتر از سفره واقعی بود ، سفره ای که همه دور هم جمع میشن برای خود نمایی خودشون مثلا دعا میکنن سالی بدون دروغ اینا داشته باشیم بعد از سال تحویل پز لباساشون میدن
یا قیمت بالا میگن یا پایین چشم نخورن
همشم پز بچه هاشون میدن مادر ما هم سرکوب میزنه تو سر من😅😅درد داره نه؟!
کاش هرگز بدنیا نمی یومدم کاش انقدر تنها نبودم
ناخداگاه اشک از چشمانم ریخت فقط گریه کردم
با صدای دعای تحویل سال که صدای تلویزیون بلند کردن به خودم اومدم
شروع کردم به خوندن
یا مُقلّبَ القلوبِ و الأبصار
Oh reformer of hearts and minds
ای دگرگون کننده ی قلب ها و چشم ها
یا مُدبِّرَ اللیلِ و النَّهار
Director of day and night
ای گرداننده و تنظیم کننده ی روزها و شبها
یا مُحوِّلَ الحَولِ و الأحوال
and transformer of conditions
ای تغییر دهنده ی حال انسان و طبیعت
حوِّل حالَنا إلى أحسنِ الحال
Change ours to the best in accordance with your will
حال ما را به بهترین حال دگرگون فرما
خداجونم کمکم کن لطفا کمک کن تو رفیق واقعی تو کسی هستی از پدر و مادر نزدیک تری از زمانی که تو شکم مادرم بودم حافظ من بودی می دونم خیلی وقتا نامردی میکردم گلگی کردم تو می خواستی امتحانم کنی در اصل رفیق واقعی نداشتم تو زندگیم همیشه سختی کشیدم می دونم خیلی جاها کمک کردی خیلی وقت بود فراموشت کردم قدرت ندونستم می دونی تنهاترین تو دنیام خودت کمک کنم یک دفعه ..
نویسنده: نقاب سیاه
@bts-aiteh2
@jk.Black.mask
۳۰.۹k
۲۳ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.