رمان فرشته کوچولوم پارت ۷
کوک: داری چیکار میکنی؟
ات : خوشم نمیاد سیگار بکشی
کوک: جنابعالی کی باشی که به من دستور بدی * با خنده
ات: دخترتون
کوک: خب حالا باشه دیگه سیگار نمی کشم
ات: افرین
کوک: ای بچه پرو
ات : خنده اروم *
کوک: خب بسه حرف زدن پاشو بریم بازیمون کنیم
ات : باشه
کوک: خب الان نیاز به توضیح داری چون قبلا یاد دادم دارم میپرسم
ات : نه دیگه بلد شدم
کوک: بله ببینیم دیگه
بعد بازی گلف
ات : چطور بود بازیم
کوک: اگه نظرم رو بخوام خیلی رک بگم... ام... واقعا عالی بود
ات : چینچا( واقعا؟)
کوک: اهم خب حالا برو دیگه اتاقت و ی دوش بگیر و بعد اون هم نگیر به خواب
بعد دوش میری سراغ تمرین رقصت به مادام نیو گفتم بیاد باهات تمرین کنه پس منتظرش باش
ات: ولی پدر اون پیرزن خیلی بداخلاق هست
کوک: دیگه حرف نشنوم برو اتاقت
ات : هوف چشم * با ناراحتی
ویو ات
رسیدم اتاقم و لباسم رو در اوردم
رفتم سمت دوش حموم و اب رو باز کردم
حدود سی دقیقه بعد در اومدم
لباس های مخصوص تمرین بالرین رو پوشیدم و وسایل مخصوص هم برداشتم
از اتاقم در اومدم و به سمت سالن ورزش راه افتادم رسیدم اونجا و درو باز کردم دیدم پیرزن خرفت اونجا نشسته
خیلی ازش بدم میاد بشدت بداخلاقه و سره هر اشتباهی که انجام میدم داد میزنه
رفتم سمتش
ات: روز خوش مادام نیو
مادام نیو : چرا سه دقیقه دیر کردین
ات: متاسفم مادام
مادام : یک خانم بالغ همیشه سر وقت میاد
ات : بله متاسفم
مادام : دیگه تکرار نشه حالا هم بخاطر اینکه تاخیر کردین تمرین های سختی دارین
ات : خدایا عجب رومخ هست * تو دلش *
ات : بله چشم
مادام : خب شروع می کنیم
مادام : اولین حرکت ما گرم کردنه خودت رو خوب گرم کن
ات : چشم
شرطا
۲۰ تا لایک
۳۰ تا کامنت
ات : خوشم نمیاد سیگار بکشی
کوک: جنابعالی کی باشی که به من دستور بدی * با خنده
ات: دخترتون
کوک: خب حالا باشه دیگه سیگار نمی کشم
ات: افرین
کوک: ای بچه پرو
ات : خنده اروم *
کوک: خب بسه حرف زدن پاشو بریم بازیمون کنیم
ات : باشه
کوک: خب الان نیاز به توضیح داری چون قبلا یاد دادم دارم میپرسم
ات : نه دیگه بلد شدم
کوک: بله ببینیم دیگه
بعد بازی گلف
ات : چطور بود بازیم
کوک: اگه نظرم رو بخوام خیلی رک بگم... ام... واقعا عالی بود
ات : چینچا( واقعا؟)
کوک: اهم خب حالا برو دیگه اتاقت و ی دوش بگیر و بعد اون هم نگیر به خواب
بعد دوش میری سراغ تمرین رقصت به مادام نیو گفتم بیاد باهات تمرین کنه پس منتظرش باش
ات: ولی پدر اون پیرزن خیلی بداخلاق هست
کوک: دیگه حرف نشنوم برو اتاقت
ات : هوف چشم * با ناراحتی
ویو ات
رسیدم اتاقم و لباسم رو در اوردم
رفتم سمت دوش حموم و اب رو باز کردم
حدود سی دقیقه بعد در اومدم
لباس های مخصوص تمرین بالرین رو پوشیدم و وسایل مخصوص هم برداشتم
از اتاقم در اومدم و به سمت سالن ورزش راه افتادم رسیدم اونجا و درو باز کردم دیدم پیرزن خرفت اونجا نشسته
خیلی ازش بدم میاد بشدت بداخلاقه و سره هر اشتباهی که انجام میدم داد میزنه
رفتم سمتش
ات: روز خوش مادام نیو
مادام نیو : چرا سه دقیقه دیر کردین
ات: متاسفم مادام
مادام : یک خانم بالغ همیشه سر وقت میاد
ات : بله متاسفم
مادام : دیگه تکرار نشه حالا هم بخاطر اینکه تاخیر کردین تمرین های سختی دارین
ات : خدایا عجب رومخ هست * تو دلش *
ات : بله چشم
مادام : خب شروع می کنیم
مادام : اولین حرکت ما گرم کردنه خودت رو خوب گرم کن
ات : چشم
شرطا
۲۰ تا لایک
۳۰ تا کامنت
۱۰.۸k
۰۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.