برادر غیرتی من
پارت ۲۲
آیو : درد آور نیست میای اینجا
یون : اون شکنجه هاهیچی نبود یه بار توسط ربطه ۱۷ گرفته شکنجم میداد که رطبشو بالا ببرم بعدش چان کشتش
جیمین : چان چند سالشه
یون : فکر کنم ۳۶
هوجو : بریم
یون : منم گفتم بای
رفتیم خونه و خوابیدیم
ویوی هوجو
( دقت کردین همیشه ویوی یونه )
وقتی متمئن شدم یون خوابه رفتم باندم
شیرو : سلام ارباب دوتا پرونده داریم
هوجو : خب بگو
شیرو : یکیش درمورد اینه که مردی که باعث مرگ هان شد رو پیدا کردیم و یکی دیگه اینه که چهار نفر دیروز وارد باند شدن و چند تا از کارمندا رو کشتن
هوجو : باشه الان حلش میکنم
نشستم و تا چهار ساعت کار کردم بعدش رفتم خونه دوش گرفتم ولی نخوابیدم چون اگه کم بخوابم اعصابم به هم میرزه نشستم و با گوشیم ور رفتم
ساعت ۷ بود که یون اومد پایین
یون : تو بیداری
هوجو : هوم
اومد نزدیکم
یون : اصلا نخوابیدی
هوجو : آره تا ساعت پنج بیرون بودم بعد اومدم دیگه نخوابیدم
یون : اوه باشه برو ماده بشو بریم دانشگاه
هوجو : من آمادم دیگه اصلا حال اینکه برم لباس بپوشم رو ندارم
یون : پس بدو
با یون رفتم بیرون
یونا : این چشه
یون : نخوابیده
لیا : جفتتون فرم نپوشید
هوجو : امروز اصلا حال نداشتم
سوجون : کجا بودی
هوجو : تو باند دوتا پرونده رو حل و فصل کردم چهار نفرم شکنجه دادم
یون : همین شد چهار ساعت
هوجو : آره
یون : من تو حل کردن پرونده ها بهتر درسامم
جیمین : چند روزه نرفتی باند
یون : یه دو هفته ای فکر کنم پرونده ها زیاد شده شب میرم
رسیدیم دانشگاه
ته : شما دوتا فرمتون کو
یون و هوجو : حسش نبود بپوشیم
ته : اوکی برید
رفتیم تو کلاس نشستیم
داشتم با تفنگم رو میرفتم
جیا : امم هوجو میدونی اون تفنگه
هوجو : آره مثل تو خر نیستم
مین هو : سلام
آیو : سلام داداش
مین هو : عه بچه نحسه
یونا یقشو گرفت
یونا : احترام تو نگه داشتم بهت چیزی نگفتم اجازه نداری به برادر من بگی نحس
مین هو : ولم کن احمق هرزه
لیا : قانونای کلاس یکی از مهم تریناش اینه که
آیو : هیچکس
جیمین : به
لیا : غیر
سوجون : نمیتونه
یونا : بگه
یون : هرزه
یون : با خواهر من بودی
مین هو : آره
یون : آیو ببخشید چندتا از استخون هاش خورد بشه
آیو : برام مهم نیست تو به ما نمیگی هرزه ولی اون به یونا گفت
هانا : بچه ها دوربین بیارید
مشت زد تو دهنش و سریع اومدن بردنش بیمارستان
هانول و یونجی اومدن تو
همه به غیر کسایی که تولد هانول بودن : استاد این بچه ی شماست
یونجی : دایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
هوجو : کرم کردی کوتوله
یونجی : من بزرگم
هانول : آره
جیا : کوچولو بیا اینجا
یونجی : یون تو چرا روی میز نشستی
یونا : همیشه میشینه
گوشی هانول زنگ خورد و رفت بیرون
جیا : هوی بچه بیا اینجا ( داد )
که .........
🐾✨
آیو : درد آور نیست میای اینجا
یون : اون شکنجه هاهیچی نبود یه بار توسط ربطه ۱۷ گرفته شکنجم میداد که رطبشو بالا ببرم بعدش چان کشتش
جیمین : چان چند سالشه
یون : فکر کنم ۳۶
هوجو : بریم
یون : منم گفتم بای
رفتیم خونه و خوابیدیم
ویوی هوجو
( دقت کردین همیشه ویوی یونه )
وقتی متمئن شدم یون خوابه رفتم باندم
شیرو : سلام ارباب دوتا پرونده داریم
هوجو : خب بگو
شیرو : یکیش درمورد اینه که مردی که باعث مرگ هان شد رو پیدا کردیم و یکی دیگه اینه که چهار نفر دیروز وارد باند شدن و چند تا از کارمندا رو کشتن
هوجو : باشه الان حلش میکنم
نشستم و تا چهار ساعت کار کردم بعدش رفتم خونه دوش گرفتم ولی نخوابیدم چون اگه کم بخوابم اعصابم به هم میرزه نشستم و با گوشیم ور رفتم
ساعت ۷ بود که یون اومد پایین
یون : تو بیداری
هوجو : هوم
اومد نزدیکم
یون : اصلا نخوابیدی
هوجو : آره تا ساعت پنج بیرون بودم بعد اومدم دیگه نخوابیدم
یون : اوه باشه برو ماده بشو بریم دانشگاه
هوجو : من آمادم دیگه اصلا حال اینکه برم لباس بپوشم رو ندارم
یون : پس بدو
با یون رفتم بیرون
یونا : این چشه
یون : نخوابیده
لیا : جفتتون فرم نپوشید
هوجو : امروز اصلا حال نداشتم
سوجون : کجا بودی
هوجو : تو باند دوتا پرونده رو حل و فصل کردم چهار نفرم شکنجه دادم
یون : همین شد چهار ساعت
هوجو : آره
یون : من تو حل کردن پرونده ها بهتر درسامم
جیمین : چند روزه نرفتی باند
یون : یه دو هفته ای فکر کنم پرونده ها زیاد شده شب میرم
رسیدیم دانشگاه
ته : شما دوتا فرمتون کو
یون و هوجو : حسش نبود بپوشیم
ته : اوکی برید
رفتیم تو کلاس نشستیم
داشتم با تفنگم رو میرفتم
جیا : امم هوجو میدونی اون تفنگه
هوجو : آره مثل تو خر نیستم
مین هو : سلام
آیو : سلام داداش
مین هو : عه بچه نحسه
یونا یقشو گرفت
یونا : احترام تو نگه داشتم بهت چیزی نگفتم اجازه نداری به برادر من بگی نحس
مین هو : ولم کن احمق هرزه
لیا : قانونای کلاس یکی از مهم تریناش اینه که
آیو : هیچکس
جیمین : به
لیا : غیر
سوجون : نمیتونه
یونا : بگه
یون : هرزه
یون : با خواهر من بودی
مین هو : آره
یون : آیو ببخشید چندتا از استخون هاش خورد بشه
آیو : برام مهم نیست تو به ما نمیگی هرزه ولی اون به یونا گفت
هانا : بچه ها دوربین بیارید
مشت زد تو دهنش و سریع اومدن بردنش بیمارستان
هانول و یونجی اومدن تو
همه به غیر کسایی که تولد هانول بودن : استاد این بچه ی شماست
یونجی : دایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
هوجو : کرم کردی کوتوله
یونجی : من بزرگم
هانول : آره
جیا : کوچولو بیا اینجا
یونجی : یون تو چرا روی میز نشستی
یونا : همیشه میشینه
گوشی هانول زنگ خورد و رفت بیرون
جیا : هوی بچه بیا اینجا ( داد )
که .........
🐾✨
۳.۶k
۲۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.