p12
p12
در زدن*
(علامت جیمین&)
+بیا تو
&سلام رئیس
+سلام جیمین ازت میخام برام اطلاعات اون یارو سانگ ته رو برام بیاری
&همونی که پدرش جیا رو..
+اره همون حرف دیگه ای نزن تا یک ساعت دیگه میخام اطلاعات اون یارو رو برام بیاری
&چشم
جیمین ویو*
از اتاق رفتم بیرون بیچاره خیلی جیا رو دوست داشت و اون یارو و پدر حرومیش جیا رو کشتن(جیا خواهر جیمین بود) جیا خیلی به من اصرار میکرد که اگه بلایی سرش اومد تهیونگ ازدواج کنه و نزاره پسرشون حسرت مادر نداشتن رو نخوره البته باید با یه دختر خوب ازدواج کنه هوفف رفتم و سریع به زیر دستام زنگ زدم و همه ی اطلاعات اون حروم.زاده رو برام آوردن نشستم جز به جز خوندمش و بعد نیم ساعت رفتم پیش تهیونگ و بهش دادمش
تهیون ویو*
جیمین که رفت بازم رفتم تو خودم دلم برا جیا تنگ شده بود برای اون چشای تیله ایش برای عطر تنش برای همه چیش اون دختر از همه لحاظ کامل بود ولی من خیلی اذیتش کردم لعنت بر من چرا هق چرا انقد اذیتش کردم هق(گریه میکرد) بعد از نیم ساعت چهره کوک از لای در اومد تو اتاق
+ای کوفت بیا بتمرگ اینجا ریدم ب خودم
-خیر سرت مافیایی میترسی
+آخه قیافه ی تو یجوریه
-ایشش(چش غره رفت)
&عام میتونم بیام تو
+بیا بیا چیزی دستگیرت شد
&سلام کوکک
-سلام داداشممم
+با توم
&اهم اره بعد از اینکه اونروز پدرشو کشتیم اون جایگزین پدرش شد و کارشو ادامه داد اون ۲۹سالشه و یه خواهر کیچیکتر از خودش داره که ۲۵سالشه خواهرش داخل یه هتل کار میکنه و خودشم ک مافیاس مادرش وقتی آبجیش به دنیا اومد بعد از ۸ ماه مرد که انگار شوهرش بهش خیانت کرده بود اونم چون قلبش ضعیف بوده سکته قلبی کرده و مرده و اینا کلا ن پدر دارن نه مادر عموش ایتالیاس و داییشون هم ولشون کرده
-کامل ترین اطلاعاتی که دیدم(تعجب)
+خب چیکار کنیم
&من میتونم خودمو به خواهرش نزدیک کنم و ازش حرف بکشم
-اره فکر خوبه
+خب اگه واقعا عاشقش بشی چی
&امکان ندارع
+اوکی همین کارو میکنیم...
........................................................
در زدن*
(علامت جیمین&)
+بیا تو
&سلام رئیس
+سلام جیمین ازت میخام برام اطلاعات اون یارو سانگ ته رو برام بیاری
&همونی که پدرش جیا رو..
+اره همون حرف دیگه ای نزن تا یک ساعت دیگه میخام اطلاعات اون یارو رو برام بیاری
&چشم
جیمین ویو*
از اتاق رفتم بیرون بیچاره خیلی جیا رو دوست داشت و اون یارو و پدر حرومیش جیا رو کشتن(جیا خواهر جیمین بود) جیا خیلی به من اصرار میکرد که اگه بلایی سرش اومد تهیونگ ازدواج کنه و نزاره پسرشون حسرت مادر نداشتن رو نخوره البته باید با یه دختر خوب ازدواج کنه هوفف رفتم و سریع به زیر دستام زنگ زدم و همه ی اطلاعات اون حروم.زاده رو برام آوردن نشستم جز به جز خوندمش و بعد نیم ساعت رفتم پیش تهیونگ و بهش دادمش
تهیون ویو*
جیمین که رفت بازم رفتم تو خودم دلم برا جیا تنگ شده بود برای اون چشای تیله ایش برای عطر تنش برای همه چیش اون دختر از همه لحاظ کامل بود ولی من خیلی اذیتش کردم لعنت بر من چرا هق چرا انقد اذیتش کردم هق(گریه میکرد) بعد از نیم ساعت چهره کوک از لای در اومد تو اتاق
+ای کوفت بیا بتمرگ اینجا ریدم ب خودم
-خیر سرت مافیایی میترسی
+آخه قیافه ی تو یجوریه
-ایشش(چش غره رفت)
&عام میتونم بیام تو
+بیا بیا چیزی دستگیرت شد
&سلام کوکک
-سلام داداشممم
+با توم
&اهم اره بعد از اینکه اونروز پدرشو کشتیم اون جایگزین پدرش شد و کارشو ادامه داد اون ۲۹سالشه و یه خواهر کیچیکتر از خودش داره که ۲۵سالشه خواهرش داخل یه هتل کار میکنه و خودشم ک مافیاس مادرش وقتی آبجیش به دنیا اومد بعد از ۸ ماه مرد که انگار شوهرش بهش خیانت کرده بود اونم چون قلبش ضعیف بوده سکته قلبی کرده و مرده و اینا کلا ن پدر دارن نه مادر عموش ایتالیاس و داییشون هم ولشون کرده
-کامل ترین اطلاعاتی که دیدم(تعجب)
+خب چیکار کنیم
&من میتونم خودمو به خواهرش نزدیک کنم و ازش حرف بکشم
-اره فکر خوبه
+خب اگه واقعا عاشقش بشی چی
&امکان ندارع
+اوکی همین کارو میکنیم...
........................................................
۸۰۲
۰۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.