ازدواج اجباری
ازدواج اجباری پارت ۳
لباس رو بر داشتم( عکسش رو گذاشتم) رفتم برای شام بعد از شام کوک ی فیلم گذاشت بعد به من اشاره کرد که بشینم رفتم و نشستم پیشش فیلم تموم شد گفتم من میرم بخوابم کوک گفت من میخوام برم پیش شوکا( شوکا دوست کوکی هست) ا.ت گفت باشه ولی زود بیا باشه من میترسم کوک : باشه برو بگیر بخواب تا من برگردم
ا.ت#
از رفتن کوک مطمئن که شودم از آشپزخانه ی چاقو برداشتم رفتم تو حموم درم قفل کردم بعد چاقو رو محکم کردم تو شاه رگم بعد دیگه چیزی نفهمیدم
کوک#
کلید ماشین رو تو اتاق جا گذاشتم رفتم تو اتاق دیدم ا.ت تو تخت نیست رفتم سمت حموم برق روشن بود درم قفل بود اما صدای آب نمیاد پس درو شکوندم رفتم تو حموم دیدم ا.ت رگش رو زده دستش رو با ی چیزی بستم بغلش کردم و..........
لباس رو بر داشتم( عکسش رو گذاشتم) رفتم برای شام بعد از شام کوک ی فیلم گذاشت بعد به من اشاره کرد که بشینم رفتم و نشستم پیشش فیلم تموم شد گفتم من میرم بخوابم کوک گفت من میخوام برم پیش شوکا( شوکا دوست کوکی هست) ا.ت گفت باشه ولی زود بیا باشه من میترسم کوک : باشه برو بگیر بخواب تا من برگردم
ا.ت#
از رفتن کوک مطمئن که شودم از آشپزخانه ی چاقو برداشتم رفتم تو حموم درم قفل کردم بعد چاقو رو محکم کردم تو شاه رگم بعد دیگه چیزی نفهمیدم
کوک#
کلید ماشین رو تو اتاق جا گذاشتم رفتم تو اتاق دیدم ا.ت تو تخت نیست رفتم سمت حموم برق روشن بود درم قفل بود اما صدای آب نمیاد پس درو شکوندم رفتم تو حموم دیدم ا.ت رگش رو زده دستش رو با ی چیزی بستم بغلش کردم و..........
۱۳.۷k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.