جادوگرسیاه و عشق ❤️🖤پارت اخر
کوک:ببینم هیرا تو اونی میشناسی هان ولی به مهزه دیدن اون کسی که وارد
اتاق شود شوکه شود
کوک :تو ببینم تو این کارو کردی با داد جواب منو بده آخه چرا
اره اون شوگا بود دوست کوک اون یه جادوگر خاکستری بود
شوگا:من دوستمه میخاستم واعقات این دختر رو بهت نشون بدم میدونی اون کی اون یه جادوگر سیاه
تو نمیدونی چه کاری ازش بر میاد میخاستم نشونت
بدم برای همین گفتم بیا این جا
کوک:من همه ی این رو میدونم خوب که چی
خودش قبلن بهم گفت بود
با همه ی این باز من عاشق هستم
شوگا:میدونی و بازم دوسش داری
عشق چشمتو کور کرده
من امروز این دختر رو میکوشم تا از دستش تورو نجات بدم
کوک:دست به هیرا بخوره خودم میکشمت عوضی تو دیگه دوست من نیست مارو باز کون که بریم با داد
شوگا:که اینطور باشه پس منم دیگه دوست تو نیستم
بعد به آدماش گفت دختر بیارین این جا
آدماش هیرا رو باز کرد بردن جلوی شوگا
شوگا:بیا مبارزه کونیم هرکی جادوگر بهتری باشه برنده
میشه
هیرا:باشه قبول اگه من بزنده بشم باید بزاری هر سه تای ما بریم
شوگا :باشه قبول
هیرا و شوگا شروع به مبارزه کردن
کوک جیمین هم تونست خودش باز کون با آدمای
شوگا درگیر شود
هیرا تونست با قودرتش شوگا را شکست بده
شوگا زخمی شود بود افتاد روی زمین
کوک و جیمین هم همهی آدمای شوگا رو لتو پار کرده بودن هیرا کنار شوگا روی زمین زانو زده توی صورت شوگا نگاه کرد و گفت
هیرا:من برنده شودم تو باختی ما میرم ولی قبل از رفتن جادوی توهم ازت میگریم توهم
دیگه نمیتونی از جادوت استفاده کونی من همه ی اون ازت میگرم تا تو نتونی دیگه کسی رو اذیت کونی
هیرا بعد از گرفتن جادوی شوگا
بلند شود به کوک نگاه کرد
کوک هم نگاهش کرد صداش کرد هیرا عشقم
هیرا دویده سمت کوک محکم بغلش کرد
توی بغل کوک گفت من دوست دارم
کوک:منم دیگه از پیشم جای نرو
جیمین:من حسودیم شودم منم بودم پس من چی
کوک:دستت بهش بخور میکشمت این دوست دختر منه
جیمین:باشه بابا نه خواستم
بعد همه داشتن باهم میخندیدن
که شوگا بلند شود تفنگ شو درآورد به سمت هیرا
نشونه گرفت با داد گفت
شوگا:ببینم فکه کردی تموم شد نه
کوک و هیرا برگشتن سمت شوگا
شوگا شلیک کرد ولی کوک هیرا رو هول داد
کولوله دورست خورد به سینه ی کوک
کوک افتاد روی زمین
هیرا از جاش بلند شود و دید کوک عرق خونه شوده و روی زمین افتاده
رفت سمتش صداش کرد
جونگکوک ؟ کوک ؟ کوک بلند شود
منو نگاه کون کوک؟
اشک هایش مثل بارون میریختن روی صورتش
سر کوک محکم توی بغلش گرفت
داد میزد کوک بلندشو منو تنها نزار
جیمین اومد پیش هیرا دستشو روی شونه ی هیرا
گذاشت و گفت
جیمین:هیرا آروم باشه
هیرا :نه نه نمیشه من نمیزار اون بمیره نه
بعد بلند شود دستشو گذاشت جای که کوک کولوله خورده بود
رو به جیمین کرد و گفت
هیرا :جیمین من میخام با جادو دوبار زندش کونم
اگه اتفاق برام افتاد لطفا ن مواظبش باشه
جیمین :نه این کارو نکون اگه این کارو کونی خودتم هم میمیری
هیرا:برام مهم نیست چه بلایی سرم میاد ولی اون باید زنده بمونه
بعد هیرا چشم هاش بسته همه ی قدرت شو
جام کرد و وارد بدن کوک کرد
کوک دوبار چشم هاشو باز کرد وبه هیرا نگاه کرد
هیرا رو دید بالایی سرش داشت بهش لبخند میزد
هیرا:توی چشماتو باز کردی حالت خوب
دوست دارم از من ناراحت نشود که ترکت می کونم منو ببخش مجبورم عزیزم بعد افتاد روی زمین
کوک هیرا رو توی بغلش گرفت و گفت
کوک:تو چیزت شود هیرا خوبی جایت زخمی شود
هیرا:کوک دیگه باید برم منو ببخش عاشقتم
بعد چشم هاش بسته کوک محکم اون توی بغلش گرفت اشک میریخت نه نه تو نباید منو ول کونی هنوز کلی کار هست که نه کردیم هیرا پاشو با داد
جیمین:کوک بسته اون دیگه رفت برنمیگرده برای نجات تو زندگی زندگی خودشو داد
کوک:نه نه نباید اینطوری بشه
اتاق شود شوکه شود
کوک :تو ببینم تو این کارو کردی با داد جواب منو بده آخه چرا
اره اون شوگا بود دوست کوک اون یه جادوگر خاکستری بود
شوگا:من دوستمه میخاستم واعقات این دختر رو بهت نشون بدم میدونی اون کی اون یه جادوگر سیاه
تو نمیدونی چه کاری ازش بر میاد میخاستم نشونت
بدم برای همین گفتم بیا این جا
کوک:من همه ی این رو میدونم خوب که چی
خودش قبلن بهم گفت بود
با همه ی این باز من عاشق هستم
شوگا:میدونی و بازم دوسش داری
عشق چشمتو کور کرده
من امروز این دختر رو میکوشم تا از دستش تورو نجات بدم
کوک:دست به هیرا بخوره خودم میکشمت عوضی تو دیگه دوست من نیست مارو باز کون که بریم با داد
شوگا:که اینطور باشه پس منم دیگه دوست تو نیستم
بعد به آدماش گفت دختر بیارین این جا
آدماش هیرا رو باز کرد بردن جلوی شوگا
شوگا:بیا مبارزه کونیم هرکی جادوگر بهتری باشه برنده
میشه
هیرا:باشه قبول اگه من بزنده بشم باید بزاری هر سه تای ما بریم
شوگا :باشه قبول
هیرا و شوگا شروع به مبارزه کردن
کوک جیمین هم تونست خودش باز کون با آدمای
شوگا درگیر شود
هیرا تونست با قودرتش شوگا را شکست بده
شوگا زخمی شود بود افتاد روی زمین
کوک و جیمین هم همهی آدمای شوگا رو لتو پار کرده بودن هیرا کنار شوگا روی زمین زانو زده توی صورت شوگا نگاه کرد و گفت
هیرا:من برنده شودم تو باختی ما میرم ولی قبل از رفتن جادوی توهم ازت میگریم توهم
دیگه نمیتونی از جادوت استفاده کونی من همه ی اون ازت میگرم تا تو نتونی دیگه کسی رو اذیت کونی
هیرا بعد از گرفتن جادوی شوگا
بلند شود به کوک نگاه کرد
کوک هم نگاهش کرد صداش کرد هیرا عشقم
هیرا دویده سمت کوک محکم بغلش کرد
توی بغل کوک گفت من دوست دارم
کوک:منم دیگه از پیشم جای نرو
جیمین:من حسودیم شودم منم بودم پس من چی
کوک:دستت بهش بخور میکشمت این دوست دختر منه
جیمین:باشه بابا نه خواستم
بعد همه داشتن باهم میخندیدن
که شوگا بلند شود تفنگ شو درآورد به سمت هیرا
نشونه گرفت با داد گفت
شوگا:ببینم فکه کردی تموم شد نه
کوک و هیرا برگشتن سمت شوگا
شوگا شلیک کرد ولی کوک هیرا رو هول داد
کولوله دورست خورد به سینه ی کوک
کوک افتاد روی زمین
هیرا از جاش بلند شود و دید کوک عرق خونه شوده و روی زمین افتاده
رفت سمتش صداش کرد
جونگکوک ؟ کوک ؟ کوک بلند شود
منو نگاه کون کوک؟
اشک هایش مثل بارون میریختن روی صورتش
سر کوک محکم توی بغلش گرفت
داد میزد کوک بلندشو منو تنها نزار
جیمین اومد پیش هیرا دستشو روی شونه ی هیرا
گذاشت و گفت
جیمین:هیرا آروم باشه
هیرا :نه نه نمیشه من نمیزار اون بمیره نه
بعد بلند شود دستشو گذاشت جای که کوک کولوله خورده بود
رو به جیمین کرد و گفت
هیرا :جیمین من میخام با جادو دوبار زندش کونم
اگه اتفاق برام افتاد لطفا ن مواظبش باشه
جیمین :نه این کارو نکون اگه این کارو کونی خودتم هم میمیری
هیرا:برام مهم نیست چه بلایی سرم میاد ولی اون باید زنده بمونه
بعد هیرا چشم هاش بسته همه ی قدرت شو
جام کرد و وارد بدن کوک کرد
کوک دوبار چشم هاشو باز کرد وبه هیرا نگاه کرد
هیرا رو دید بالایی سرش داشت بهش لبخند میزد
هیرا:توی چشماتو باز کردی حالت خوب
دوست دارم از من ناراحت نشود که ترکت می کونم منو ببخش مجبورم عزیزم بعد افتاد روی زمین
کوک هیرا رو توی بغلش گرفت و گفت
کوک:تو چیزت شود هیرا خوبی جایت زخمی شود
هیرا:کوک دیگه باید برم منو ببخش عاشقتم
بعد چشم هاش بسته کوک محکم اون توی بغلش گرفت اشک میریخت نه نه تو نباید منو ول کونی هنوز کلی کار هست که نه کردیم هیرا پاشو با داد
جیمین:کوک بسته اون دیگه رفت برنمیگرده برای نجات تو زندگی زندگی خودشو داد
کوک:نه نه نباید اینطوری بشه
۵.۶k
۲۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.