بهترین اتفاق زندگیم
پارت12
ویو هانجی
از خواب بلند شدم خیلی بدنم درد میکرد رفتم پایین دیدم یوجو یجی نشستن دارن فیلم میبینن
یهو دادا زدم
هانجی: شماها قرار نبود بخوابین(داد)
یجی: من خوابیدم گوشیمو رو ساعت چهار کوک کردم که بیام فیلم ببینم
یوجو: من اصلا نخوابیدم
هانجی: یجی چون امروز باید بری خونتون تنبیه نمیشی ولی یوجو تنبیه کل روز را نه دانشگاه میره و نه از خونه بیرون میره
یوجو: هرجور راحتین من میرم تو اتاقم
جنی:نونا بیا بریم خونه آماده شویم
(نونا به خواهر بزرگ میگن اونی به خواهر کوچک)
یجی: چشم
. یجی و جنی رفتن .
هانجی: یوجو من میرم بیرون چیزی نمیخوای
یوجو: چرا یک برچسب بزرگ روباه به همراه چیس تند و شیر موز اونم خیلی
هانجی: باشه
. هانجی میره بیرون .
اجوما: قربان چیزی نمیخواین
یوجو: یا جد سادات تو کی هستی
اجوما: خدمتکار این خونه
یوجو: نه مرسی چیزی نمیخوام
اجوما: باشه ولی از دیوار بیاین پایین
یوجو: چشم
.شب موقع برگشتن هانجی.
هانجی: اجوما یوجو کجاست
اجوما: تو اتاقشه و از زمانی که رفتین داره فیلم میبینن
هانجی: اوکی
تق تق تق
یوجو: اجوما برای بار هزارم من چیزی نمیخوام
هانجی: منم
یوجو:اهان بیا تو
هانجی: بیا چیزایی که میخواستی
یوجو: مرسی
هانجی: خداحافظ
یوجو: نارنجی اسم فیلم نمیشناسی
هانجی:چی گفتی
یوجو: نارنجی
منو یجی اسمتو گذاشتیم نارنجی
هانجی: اهان
سینمایی سگ های ولگرد بانگو رو ببین
یوجو: باشه
خداحافظ
.هانجی رفت بیرون و تا موقع شام خبری نبود.
هانجی: یوجو بیا شام
یوجو یوجو بیا شام(داد)
ویو هانجی
هرچی صدای یوجو زدم جواب نداد رفتم در اتاقش در زدم که یوجو خواب الود گفت
یوجو:چته
هانجی,:نمیای شام
یوجو: نه خوابم میاد
هانجی:چشم کوالا
یوجو: شب بخیر نارنجی
هانجی: شب بخیر کوالا
ویو یوجو
منتظر بودم هانجی بره خیلی کنجکاو شده بودم ببینم تو اتاق هانجی چه خبره هانجی که رفت منم سریع رفتم سراغ اتاق هانجی و درو واز کردم دیدم یه اتاق مشکی خیزی تاریک بود
همینجوری که داشتم فضولی میکردم که صدای داد اومد
هانجی: مگه تو نمی خواستی بخوابی(داد)
یوجو: به تو چه( بغض)
هانجی: پس چرا اومدی تو اتاق من
یوجو،:باشه بابا من رفتم(بغض)
هانجی: بیا برو بیرون
یوجو دوید و رفت تو اتاقش و درو محکم بست
و زنگ زد به یجی
مکالمه(یجی*یوجو+)
+سلام یجی(بغض)
*سلام یوجو چی شده
+یجی میشه امشب بیای پیشم(بغض)
*متاسفم ما الان خونه عمه ایو هستیم
+منم به زودی میام(بغض)
*اوکی
پایان مکالمه
ویو یوجو
دوباره رفتم اتاق هانجی و بهش گفتم میخوام برم خونه عمم
گفت میبرتم ولی دیگه نباید بید تو اتاقش
منم قبول کردم و رفتم
. رسیدن خونه ایو.
درین درین
ایو: کیه
او یوجو سلام هانجی سلام بیاین تو
یجی: یوجوووووووو نارنجیییییی
یوجو: نارنجی( زدن زیر خنده)
هانجی: مرگ
ته:
ویو هانجی
از خواب بلند شدم خیلی بدنم درد میکرد رفتم پایین دیدم یوجو یجی نشستن دارن فیلم میبینن
یهو دادا زدم
هانجی: شماها قرار نبود بخوابین(داد)
یجی: من خوابیدم گوشیمو رو ساعت چهار کوک کردم که بیام فیلم ببینم
یوجو: من اصلا نخوابیدم
هانجی: یجی چون امروز باید بری خونتون تنبیه نمیشی ولی یوجو تنبیه کل روز را نه دانشگاه میره و نه از خونه بیرون میره
یوجو: هرجور راحتین من میرم تو اتاقم
جنی:نونا بیا بریم خونه آماده شویم
(نونا به خواهر بزرگ میگن اونی به خواهر کوچک)
یجی: چشم
. یجی و جنی رفتن .
هانجی: یوجو من میرم بیرون چیزی نمیخوای
یوجو: چرا یک برچسب بزرگ روباه به همراه چیس تند و شیر موز اونم خیلی
هانجی: باشه
. هانجی میره بیرون .
اجوما: قربان چیزی نمیخواین
یوجو: یا جد سادات تو کی هستی
اجوما: خدمتکار این خونه
یوجو: نه مرسی چیزی نمیخوام
اجوما: باشه ولی از دیوار بیاین پایین
یوجو: چشم
.شب موقع برگشتن هانجی.
هانجی: اجوما یوجو کجاست
اجوما: تو اتاقشه و از زمانی که رفتین داره فیلم میبینن
هانجی: اوکی
تق تق تق
یوجو: اجوما برای بار هزارم من چیزی نمیخوام
هانجی: منم
یوجو:اهان بیا تو
هانجی: بیا چیزایی که میخواستی
یوجو: مرسی
هانجی: خداحافظ
یوجو: نارنجی اسم فیلم نمیشناسی
هانجی:چی گفتی
یوجو: نارنجی
منو یجی اسمتو گذاشتیم نارنجی
هانجی: اهان
سینمایی سگ های ولگرد بانگو رو ببین
یوجو: باشه
خداحافظ
.هانجی رفت بیرون و تا موقع شام خبری نبود.
هانجی: یوجو بیا شام
یوجو یوجو بیا شام(داد)
ویو هانجی
هرچی صدای یوجو زدم جواب نداد رفتم در اتاقش در زدم که یوجو خواب الود گفت
یوجو:چته
هانجی,:نمیای شام
یوجو: نه خوابم میاد
هانجی:چشم کوالا
یوجو: شب بخیر نارنجی
هانجی: شب بخیر کوالا
ویو یوجو
منتظر بودم هانجی بره خیلی کنجکاو شده بودم ببینم تو اتاق هانجی چه خبره هانجی که رفت منم سریع رفتم سراغ اتاق هانجی و درو واز کردم دیدم یه اتاق مشکی خیزی تاریک بود
همینجوری که داشتم فضولی میکردم که صدای داد اومد
هانجی: مگه تو نمی خواستی بخوابی(داد)
یوجو: به تو چه( بغض)
هانجی: پس چرا اومدی تو اتاق من
یوجو،:باشه بابا من رفتم(بغض)
هانجی: بیا برو بیرون
یوجو دوید و رفت تو اتاقش و درو محکم بست
و زنگ زد به یجی
مکالمه(یجی*یوجو+)
+سلام یجی(بغض)
*سلام یوجو چی شده
+یجی میشه امشب بیای پیشم(بغض)
*متاسفم ما الان خونه عمه ایو هستیم
+منم به زودی میام(بغض)
*اوکی
پایان مکالمه
ویو یوجو
دوباره رفتم اتاق هانجی و بهش گفتم میخوام برم خونه عمم
گفت میبرتم ولی دیگه نباید بید تو اتاقش
منم قبول کردم و رفتم
. رسیدن خونه ایو.
درین درین
ایو: کیه
او یوجو سلام هانجی سلام بیاین تو
یجی: یوجوووووووو نارنجیییییی
یوجو: نارنجی( زدن زیر خنده)
هانجی: مرگ
ته:
۱.۸k
۱۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.