شاهدخت سوکجین part 2
سخت تلاش کردیم تا هم دیگه رو به دست بیاریم
بوسه ای اروم به لبت زد
-شاه دخت من منتظر بود و من دیر کردم باید تنبه بشم
+تو حتی شب هم میومدی من وایمستادم
-نه دیگه نشد من نمیذاشتم بیا بریم الاناست هوا سرد بشه
توی اغوشش گرم گرفته بودی به طرف خونه میومدید
خونه ای که با وجود او برات معنی واقعی خونه میگرفت ولی بدون اون جایی سرد و ترسناک می شد
......
میگن هر وقت از چیزی بترسی سرت میاد.
ترس من،از دست دادن اون بود .
چون اون فقط منو با تمام اخلاقیاتم میپذیرفت
و در تمام مواقع عاشقم بود.
ولی باید ترکم میکرد؟
او بهم قول داد ترکم نکنه با یک جمله بهم اطمینان داد
《-کوه ها و دریاچه ها تغییر میکنن ،ولی عشق من نسبت به تو هیچ وقت تغییر نمیکنه شاه دخت قول میدادم ترکت نکنم》
........
کنارم دراز کشیده بودو مو هامو نوازش میکرد
دستش رو محکم تر گرفتم
+تنهام نزار
-اخه کی دلش میاد عسل به این شیرینی رو ترک کنه
لبخند راضیت بخشی زدم و چشمامو روی هم گذاشتم
.....
اروم سرجام نشستم
به جای خالی اون زل زدم
درسته اون ها همشون خیال و رویا بود
درسته من واقعا دیوونه بودم
اون ترکم کردم
ولی جوری ترکم کرد که دیگه نتونم ببینمش
اشکام اروم به صورتم بوسه میزدن
قطره هاییکه جای بوسه ی اونو تازه میکرد
ولی عشقمون چی شد این پایان عادلانه ای بود با تنها گذاشتنم؟
"عشق بی پایان ما رو پیرزنی نوشت که هیچ وقت همسرش رو فراموش نکرد حتی بعد از مرگش
او در دنیای پس از مرگ همسرش را ملاقات کرد و عشقشان را جاویدان ساخت درسته اون پیرزن تو بودی شاه دخت سوکجین"
بوسه ای اروم به لبت زد
-شاه دخت من منتظر بود و من دیر کردم باید تنبه بشم
+تو حتی شب هم میومدی من وایمستادم
-نه دیگه نشد من نمیذاشتم بیا بریم الاناست هوا سرد بشه
توی اغوشش گرم گرفته بودی به طرف خونه میومدید
خونه ای که با وجود او برات معنی واقعی خونه میگرفت ولی بدون اون جایی سرد و ترسناک می شد
......
میگن هر وقت از چیزی بترسی سرت میاد.
ترس من،از دست دادن اون بود .
چون اون فقط منو با تمام اخلاقیاتم میپذیرفت
و در تمام مواقع عاشقم بود.
ولی باید ترکم میکرد؟
او بهم قول داد ترکم نکنه با یک جمله بهم اطمینان داد
《-کوه ها و دریاچه ها تغییر میکنن ،ولی عشق من نسبت به تو هیچ وقت تغییر نمیکنه شاه دخت قول میدادم ترکت نکنم》
........
کنارم دراز کشیده بودو مو هامو نوازش میکرد
دستش رو محکم تر گرفتم
+تنهام نزار
-اخه کی دلش میاد عسل به این شیرینی رو ترک کنه
لبخند راضیت بخشی زدم و چشمامو روی هم گذاشتم
.....
اروم سرجام نشستم
به جای خالی اون زل زدم
درسته اون ها همشون خیال و رویا بود
درسته من واقعا دیوونه بودم
اون ترکم کردم
ولی جوری ترکم کرد که دیگه نتونم ببینمش
اشکام اروم به صورتم بوسه میزدن
قطره هاییکه جای بوسه ی اونو تازه میکرد
ولی عشقمون چی شد این پایان عادلانه ای بود با تنها گذاشتنم؟
"عشق بی پایان ما رو پیرزنی نوشت که هیچ وقت همسرش رو فراموش نکرد حتی بعد از مرگش
او در دنیای پس از مرگ همسرش را ملاقات کرد و عشقشان را جاویدان ساخت درسته اون پیرزن تو بودی شاه دخت سوکجین"
۹.۰k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.