فیک کوک پارت 1

دکتر مافیا
خسته نباشید خانم پارک
شما هم همینطور
تازه از یه عمل 15 ساعته بیرون اومدم واقعا یه قسمت از دکتری سختیش اینه ساعت 12 شب بود بشدت خسته بودم و خوابم میومد
دلم میخواست فردا رو مرخصی بگیرم رفتم پیش مدیر عامل بیمارستان و ازش مرخصی خواستم اونم بهم فردا رو مرخصی داد ازش تشکر کردم بعد رفتم لباس هام رو عوض کردم اومدم بیرون کیفم رو گذاشتم ماشین همین که میخواستم سوار شم دکتر هان اومد پیشم
سلام
سلام
خسته نباشید خانم ایملدا
ممنون کاری داشتی
آره راستش میخواستم بگم فردا وقت دارید بریم بیرون
نمیدونم میخوام استراحت کنم اگه شد بهتون خبر میدم فعلا خداحافظ
نمیدونم چرا این پسره همش به من می‌چسبه خوب بزارین خودم ذو معرفی کنم من پارک ایملدا هستم یه جراح مغز و اعصابم همچنین یه ورزشکار هم هستم پدر و مادرم رو یادم نمیاد من توی پرورشگاه بزرگ شدم چون وقتی رفتن خیلی کوچک بودم اونا رو یادم نمیاد اما به گفته بقیه اونا من رو زیر یه پل پیدا کردن پس حتما ترکم کردند من فقط یه دوست به اسم جیا دارم حیا بهترین و تنها دوستمه اون از اولش هم با من بوده و خودش من رو خیلی خوب میشناسه اون تنها کسی که من دارم