اشتباه ما:
اشتباهما:
ماشین رو توی حیاط پارک کردم و رفتم سمت خونه قبل از اینکه برم رفتم پیش اجوما
کوک: امم اجوما ا/ت امروز چطور بود
اجوما:میگم ولی سعی کنید عصبانی نشید ارباب
کوک:میشنوم
اجوما:ظهر که خانم گفتن میل ندارم و شام هم حوس بستنی کرده بودن و خوردن و همین چند مین پیش رفتن تو اتاقشون ارباب
خیلی اعصبانی و ناراحت بودم ابن دختر خودش مراقب خودشنیست هوف
رفتم سمت اتاق و لباس هامو عوص کردم و سمت تخت رفتم
ویوا/ت"
پایین صدای اجوما و کوک رو شنیدم
ا/ت فاتحم خوندس
سریع خودمو انداختم روی تخت
ا/ت:عه مامانی ببخشید یادم از تو رفت
بعد چند مین کوک امد بالا خودمو به خواب زدم و زیر چشمی به بدن ورزیده کوک نگاه میکردم که آمد سمت تخت
ازپشت بغلم کرد و سرشو کرد تو گردنم
نفس هاش باعث میشد بدنم میلرزید
عطر تلخش نفساش بدنش همه با هم دست به دست داده بودن که منو لو بدن
کوک:یعنی آنقدر زود خوابت میبره پرنسسم؟
ا/ت:....
کوک:هومم که خوابیدی
ا/ت:....
کوک:چرا خوب غذا نخوردی مگه بهت نگفته بودم
ا/ت:....
کوک:عایششسکوت نکن میدونی بدممیاد
یه کاری نکن ایندوتا تیکه گوشترو بخورم
از حرف ها و حرکاتش خندمگرفته بود دیگه نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم زدم زیر خنده
کوک:بلاخره لو رفتی کوچولو
ا/ت:(همچنان میخنده)
که کوک توی یه حرکت رفت روی ا/ت که ا/ت ساکت شد
بوسه روی لب هام زد و منو توی بغلش کشید
کوک:نظرت چیه بریم ماه عسل
ا/ت:ماه عسل؟؟
کوک:اره بریم بعدش عروسی بگیریم رسما خانم خودمبشی
ا/ت:اره فکر خوبیه
کوک:حالا کجا بریمخانم کوچولو
ا/ت:بریم جزیره ججو
کوک:ججو
ا/ت:اره خیلی خوش میگذره
کوک:باشه حالا بیا بخوابیم که فردا راه بیوفتیم
ا/ت:فرداااا نه خیلی زوده باید وسایل هامو جمع کنم(با حالت کیوت)
کوک از شدت کیوت بودن ا/ت خندش گرفت
حالا بیا بخوابیم فردا حرکت کنیم
کوک منو توی بغلش کشید و خوابیدیم
.
.
با صدای شیر از خوای بلند شدم که....ادامه دارد
لایک کنید تروخدا
اگه لایک ها کم باشه نمیزارم
کاملا جدی ام😂✨️🎀🤧
ماشین رو توی حیاط پارک کردم و رفتم سمت خونه قبل از اینکه برم رفتم پیش اجوما
کوک: امم اجوما ا/ت امروز چطور بود
اجوما:میگم ولی سعی کنید عصبانی نشید ارباب
کوک:میشنوم
اجوما:ظهر که خانم گفتن میل ندارم و شام هم حوس بستنی کرده بودن و خوردن و همین چند مین پیش رفتن تو اتاقشون ارباب
خیلی اعصبانی و ناراحت بودم ابن دختر خودش مراقب خودشنیست هوف
رفتم سمت اتاق و لباس هامو عوص کردم و سمت تخت رفتم
ویوا/ت"
پایین صدای اجوما و کوک رو شنیدم
ا/ت فاتحم خوندس
سریع خودمو انداختم روی تخت
ا/ت:عه مامانی ببخشید یادم از تو رفت
بعد چند مین کوک امد بالا خودمو به خواب زدم و زیر چشمی به بدن ورزیده کوک نگاه میکردم که آمد سمت تخت
ازپشت بغلم کرد و سرشو کرد تو گردنم
نفس هاش باعث میشد بدنم میلرزید
عطر تلخش نفساش بدنش همه با هم دست به دست داده بودن که منو لو بدن
کوک:یعنی آنقدر زود خوابت میبره پرنسسم؟
ا/ت:....
کوک:هومم که خوابیدی
ا/ت:....
کوک:چرا خوب غذا نخوردی مگه بهت نگفته بودم
ا/ت:....
کوک:عایششسکوت نکن میدونی بدممیاد
یه کاری نکن ایندوتا تیکه گوشترو بخورم
از حرف ها و حرکاتش خندمگرفته بود دیگه نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم زدم زیر خنده
کوک:بلاخره لو رفتی کوچولو
ا/ت:(همچنان میخنده)
که کوک توی یه حرکت رفت روی ا/ت که ا/ت ساکت شد
بوسه روی لب هام زد و منو توی بغلش کشید
کوک:نظرت چیه بریم ماه عسل
ا/ت:ماه عسل؟؟
کوک:اره بریم بعدش عروسی بگیریم رسما خانم خودمبشی
ا/ت:اره فکر خوبیه
کوک:حالا کجا بریمخانم کوچولو
ا/ت:بریم جزیره ججو
کوک:ججو
ا/ت:اره خیلی خوش میگذره
کوک:باشه حالا بیا بخوابیم که فردا راه بیوفتیم
ا/ت:فرداااا نه خیلی زوده باید وسایل هامو جمع کنم(با حالت کیوت)
کوک از شدت کیوت بودن ا/ت خندش گرفت
حالا بیا بخوابیم فردا حرکت کنیم
کوک منو توی بغلش کشید و خوابیدیم
.
.
با صدای شیر از خوای بلند شدم که....ادامه دارد
لایک کنید تروخدا
اگه لایک ها کم باشه نمیزارم
کاملا جدی ام😂✨️🎀🤧
۷.۹k
۱۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.