پارت 6
شب بود رفتم لباسمو عوض کردم و یه شلوار کارگو با هودی پوشیدم دیدم ته اومد خیلی آروم از پنجره پریدم و رفتم سمت ماشین ته همه نگهبانا خواب بودن
رفتم سوار ماشین شدم و رفتیم خونه ته دیدم پسرا اونجان جز کوک
ات: پسرا😐
پسرا باهن: ات خوبی کوک که اذیتت نکرد
ات با نگاه فحش دار به ته
ته: چرا منو نگا میکنی وا🫢
ات: میخوام برم بخوابم اتاقم کو تهیونک
ته: از اون طرف ابجی جون
فردا صب
ات ویو:
صب پاشدم ولی تو اتاقم نبودم یه جای تاریک
روی صندلی نشسته بودم دستو پام با زنجیر بسته بود
کمک..... کسی نیست.... اوپا... تهیونگ اوپااااااااا
کوک: به به خانم کیم بیدار شدن
ات: واد..... اوف بازم تو اینجا چه غلطی میکنی
کوک: یواش وایسا باهم بریم بچه از اول باید ادم میشدی
کوک رفت یه میله داغ اورد گذاشت روی کمرم و
بعد سیاهی
بیدارشدم تو اتاق کوک بودم بازم اوف تهیونگ کجایی😡
وبعد جونگکوک اومد اوف بگیرم.....(اووووو درست زر زر کن)
کوک: به بیدار شد ساعت خواب
ات: تو منو شکنجه کردی لابد میخوای غش نکنم نه؟
کوک: پروعی چقد حوصلتو ندارم
بعد از چند مین صدای تیراندازی اومد ته بود خوشحال بودم و بعد کوک با یه اصلحه داشت بقیه رو تیر بارون میکرد
ته: جئون ..... خواهرم کو؟
کوک: خواهرت کیه بابا به من چه (به بیخیالی زده خودشو)
ته: کوک ات کو؟
ات: تهیونگ
کوک: شتـــــــ
ته: خوبی ات این حر*وم*زا*ده هیچ کاری نکرد که (فقط یه فیکه دوستان)
ات: خوبم فقط بریم
کوک: کجا به سلامتی خانوم کیم
ات: بری به درک دیگه نمیبینمت جئون
کوک تو دلش: یعنی واقعا ازم بدش میادــ!؟
ات رفت و دو هفته شد ولی کوک بدتر میشد
قرار بود ات بره به پاریس برای قرار داد شرکت ته الان ات پیش ته کار میکنه و باهم قراره برن پاریس
ویو کوک: دو هفته شده.....
ببخشید بد شده ولی یه لاک و کامت بزاری
چیزی ازت کم نمیشه
رفتم سوار ماشین شدم و رفتیم خونه ته دیدم پسرا اونجان جز کوک
ات: پسرا😐
پسرا باهن: ات خوبی کوک که اذیتت نکرد
ات با نگاه فحش دار به ته
ته: چرا منو نگا میکنی وا🫢
ات: میخوام برم بخوابم اتاقم کو تهیونک
ته: از اون طرف ابجی جون
فردا صب
ات ویو:
صب پاشدم ولی تو اتاقم نبودم یه جای تاریک
روی صندلی نشسته بودم دستو پام با زنجیر بسته بود
کمک..... کسی نیست.... اوپا... تهیونگ اوپااااااااا
کوک: به به خانم کیم بیدار شدن
ات: واد..... اوف بازم تو اینجا چه غلطی میکنی
کوک: یواش وایسا باهم بریم بچه از اول باید ادم میشدی
کوک رفت یه میله داغ اورد گذاشت روی کمرم و
بعد سیاهی
بیدارشدم تو اتاق کوک بودم بازم اوف تهیونگ کجایی😡
وبعد جونگکوک اومد اوف بگیرم.....(اووووو درست زر زر کن)
کوک: به بیدار شد ساعت خواب
ات: تو منو شکنجه کردی لابد میخوای غش نکنم نه؟
کوک: پروعی چقد حوصلتو ندارم
بعد از چند مین صدای تیراندازی اومد ته بود خوشحال بودم و بعد کوک با یه اصلحه داشت بقیه رو تیر بارون میکرد
ته: جئون ..... خواهرم کو؟
کوک: خواهرت کیه بابا به من چه (به بیخیالی زده خودشو)
ته: کوک ات کو؟
ات: تهیونگ
کوک: شتـــــــ
ته: خوبی ات این حر*وم*زا*ده هیچ کاری نکرد که (فقط یه فیکه دوستان)
ات: خوبم فقط بریم
کوک: کجا به سلامتی خانوم کیم
ات: بری به درک دیگه نمیبینمت جئون
کوک تو دلش: یعنی واقعا ازم بدش میادــ!؟
ات رفت و دو هفته شد ولی کوک بدتر میشد
قرار بود ات بره به پاریس برای قرار داد شرکت ته الان ات پیش ته کار میکنه و باهم قراره برن پاریس
ویو کوک: دو هفته شده.....
ببخشید بد شده ولی یه لاک و کامت بزاری
چیزی ازت کم نمیشه
۹.۸k
۱۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.