دوست پسر مافیای من پارت ۳۴=
دوست پسر مافیای من پارت ۳۴=
پرش زمانی به دوروز مونده به عروسی
از زبان میسو
دوروز دیگ عروسیمون بود و خیلی خوشحال بودم و همینطور ناراحت چونکه مینسو و تهیونگ برای همیشه رفتن آمریکا بخاطر کار تهیونگ و من بهترین دوستم توی عروسیم نیست ولی به خاطر یک چیز دیگ ای هم ناراحتم دوست پسر قبلیم یا اکسم یهو سر کله اش پیدا بشه آخه اونم مافیاس . از اون موقعی ک با جسی کوک فهمیده رفتم بیرون نذاشته برم بیرون یعنی الان دو هفتس نمیزاره تنهایی برم بیرون هوفف خسته شدم ولی به خاطر یک چیز دیگ ای هم هست کوک جدیدا ی رقیب خیلی خطرناک پیدا کرده ک فقط چند رتبه از کوک پایین تره و با کوک کلا لجه به خاطر همین هم هست کوک نمیزاره برم بیرون . دیگ دست از افکارم کشیدم رفتم حموم ی لباس پوشیدم مثل همیشه آرایش کردم چونکه دیگ کوک واسه نهار میخواست بیاد همه ی کار های عروسیمون رو هم کرده بودیم بلند شدم رفتم پایین پیش خدمتکارا کوک بهم گفته بود حق ندارم باهاشون صمیمی بشم اگر صمیمی بشم تنبیهم میکنه ولی یک دختره خیلی ناز بود ۱۵ سالش بود خیلی دوست داشتم میتونستم هواشو داشته باشم ولی امان از این کوک دیگ رفتن پایین
*میسو رفتش پایین ک دید کوک اومده سریع پرید بغلش پاهاشو دورش حلقه کرد
=:آخ دلم برات تنگ شده بود دختر کوچولوم
+:اومم منم خیلی دلم برات تنگ شده بود ددی
=:اوو ددی
+:ایش بی جنبه
=:(خنده)
خدمتکار:ارباب نهار حاضر است
=:بیا بریم غذا بیبی
*دوتایی رفتن نشستن ک کوک گفت
=:همه بیرون
همیشه موقع غذا خوردن بیرونشون میکردم چونکه خیلی فوضولن بعد از اینکه همه رفتن بیرون به میسو گفتم
=:بلند شو بیا بشین رو پام
+:کوک اذیتم نکن دیگ میخوام غذا بخورم
=:اگ نیای خودم میارمت
+:ایشش باشه
رفتم نشستم روی پاش بهم غذا میداد میخوردم منم من هم به اون غذا میدادم کلا همیشه همین مدلی غذا میخوردیم
+:راستی عشقم اون رقیبتو نابودش کردی؟
=:اوم یکم سرسخته ولی شدنیه زمان میبره
+:آره
=:نگران نباش خوشگلم اون پارک احمق کسی نیست ک بخواد جلوی منو بگیره
+:پارک اسمش پارکه؟
=:آره پارک جیمین تازه از ایتالیا برگشته موندم چرا اومده اینجا وقتی ک کلا کشتمش حالیش میشه نباید بامن در بیوفته
+:اره(لبخند فیک)
وقتی ک گفت پارک جیمین قلبم برای یک لحظه از کار افتاد داشتم از ترس میمردم
+:من میرم بالا دیگ سیر شدم
=:ولی تو ک چیزی نخوردی
+:نه دیگ میل ندارم میرم بالا توهم بیا
=:باشه منم دیگ غذام تموم شد بریم
*دوتایی رفتن روی تخت و خوابیدن برای فردا
پرش زمانی به دوروز مونده به عروسی
از زبان میسو
دوروز دیگ عروسیمون بود و خیلی خوشحال بودم و همینطور ناراحت چونکه مینسو و تهیونگ برای همیشه رفتن آمریکا بخاطر کار تهیونگ و من بهترین دوستم توی عروسیم نیست ولی به خاطر یک چیز دیگ ای هم ناراحتم دوست پسر قبلیم یا اکسم یهو سر کله اش پیدا بشه آخه اونم مافیاس . از اون موقعی ک با جسی کوک فهمیده رفتم بیرون نذاشته برم بیرون یعنی الان دو هفتس نمیزاره تنهایی برم بیرون هوفف خسته شدم ولی به خاطر یک چیز دیگ ای هم هست کوک جدیدا ی رقیب خیلی خطرناک پیدا کرده ک فقط چند رتبه از کوک پایین تره و با کوک کلا لجه به خاطر همین هم هست کوک نمیزاره برم بیرون . دیگ دست از افکارم کشیدم رفتم حموم ی لباس پوشیدم مثل همیشه آرایش کردم چونکه دیگ کوک واسه نهار میخواست بیاد همه ی کار های عروسیمون رو هم کرده بودیم بلند شدم رفتم پایین پیش خدمتکارا کوک بهم گفته بود حق ندارم باهاشون صمیمی بشم اگر صمیمی بشم تنبیهم میکنه ولی یک دختره خیلی ناز بود ۱۵ سالش بود خیلی دوست داشتم میتونستم هواشو داشته باشم ولی امان از این کوک دیگ رفتن پایین
*میسو رفتش پایین ک دید کوک اومده سریع پرید بغلش پاهاشو دورش حلقه کرد
=:آخ دلم برات تنگ شده بود دختر کوچولوم
+:اومم منم خیلی دلم برات تنگ شده بود ددی
=:اوو ددی
+:ایش بی جنبه
=:(خنده)
خدمتکار:ارباب نهار حاضر است
=:بیا بریم غذا بیبی
*دوتایی رفتن نشستن ک کوک گفت
=:همه بیرون
همیشه موقع غذا خوردن بیرونشون میکردم چونکه خیلی فوضولن بعد از اینکه همه رفتن بیرون به میسو گفتم
=:بلند شو بیا بشین رو پام
+:کوک اذیتم نکن دیگ میخوام غذا بخورم
=:اگ نیای خودم میارمت
+:ایشش باشه
رفتم نشستم روی پاش بهم غذا میداد میخوردم منم من هم به اون غذا میدادم کلا همیشه همین مدلی غذا میخوردیم
+:راستی عشقم اون رقیبتو نابودش کردی؟
=:اوم یکم سرسخته ولی شدنیه زمان میبره
+:آره
=:نگران نباش خوشگلم اون پارک احمق کسی نیست ک بخواد جلوی منو بگیره
+:پارک اسمش پارکه؟
=:آره پارک جیمین تازه از ایتالیا برگشته موندم چرا اومده اینجا وقتی ک کلا کشتمش حالیش میشه نباید بامن در بیوفته
+:اره(لبخند فیک)
وقتی ک گفت پارک جیمین قلبم برای یک لحظه از کار افتاد داشتم از ترس میمردم
+:من میرم بالا دیگ سیر شدم
=:ولی تو ک چیزی نخوردی
+:نه دیگ میل ندارم میرم بالا توهم بیا
=:باشه منم دیگ غذام تموم شد بریم
*دوتایی رفتن روی تخت و خوابیدن برای فردا
۱۹.۹k
۰۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.