بهترین هدیه🫂🖇🎁
پارت (1) 🫂🖇💗
امروزم ی روز خسته کننده باید با کلی بیمار سر و کله میزدم ولی وقتی میدیدم حالشون خوب میشه خیلی خوشحال میشدم
بالاخره امروزم تموم شد قرار بود برم خونه عشقمو ببینم
لباسمو عوض کردم شیفتمو تحویل دادمو به سمت خونه حرکت کردم
کلید و انداختم درو باز کردم حتما جیمین خوابه چون اکثر اوقات دیر میام خونه جیمینم منتظر نمیمونه و میخوابه
کت و کیفمو انداختم رو مبل و رفتم اشپزخونه ی چیزی بخورم
یخچال و باز کردم و ی شیر کاکائو برداشتمو خوردم
من عاشق شیر کاکائوم
رفتم تو اتاق در و باز کردم چراغ خواب و روشن کردم چون چشای جیمین اذیت نشه
لباسامو عوض کردم
ی چیزی عجیب بود جمیینوهمیشه وقتی من میومدم بیدار میشد چرا الان خوابه؟؟
بیخیال شاید خیلی خستس .. بعد عوض کردن لباسم رفتم پیش جیمین دراز کشیدم .. جیمین و بغل کردم
چرا اینقدر داغ بود؟؟
نکنه مریض شده؟؟
بلند شدم و دستم و گذاشتم رو پیشونیش بدجوری داغ بود
ا.ت:جیمین؟؟جیمین؟؟بیدار شو
جیمین:اهههه ولم کن*با صدای گرفته*
ا.ت:جیمین حالت خوب نیس چرا بهم نگفتی؟؟
جیمین:خوب توم کار داشتی نمیشد ، بعدشم حالم خوبه ولم کن
ا.ت:داری تو تب میسوزی میگی حالت خوبه؟؟
جیمین: ...
ا.ت:صبر کن الان میام
جیمین حال جواب دادن نداشت
ا.ت رفت و ی ظرف اب سرد اورد و دستمال و باهاش خیس کرد و روی پیشونیش گذاشت تا شاید تبش بیاد پایین ولی اصلا فایده ای نداشت
جیمینم اونقد حال نداشت که بتونه بره حموم
ا.ت:جیمین
جیمین:هومم؟
ا.ت:گلوتم درد میکنه؟؟
جیمین:اومممممم
ا.ت معاینش کرد و رفت داروخونه تا داروهای مورد نظرشو بگیره
بعد ی ربع:/
ا.ت اومد و وسایلشو اماده کرد
...
اینم برا اونایی که گفتن از جیمین با این داستان بزارم🫂🖇🎁
امروزم ی روز خسته کننده باید با کلی بیمار سر و کله میزدم ولی وقتی میدیدم حالشون خوب میشه خیلی خوشحال میشدم
بالاخره امروزم تموم شد قرار بود برم خونه عشقمو ببینم
لباسمو عوض کردم شیفتمو تحویل دادمو به سمت خونه حرکت کردم
کلید و انداختم درو باز کردم حتما جیمین خوابه چون اکثر اوقات دیر میام خونه جیمینم منتظر نمیمونه و میخوابه
کت و کیفمو انداختم رو مبل و رفتم اشپزخونه ی چیزی بخورم
یخچال و باز کردم و ی شیر کاکائو برداشتمو خوردم
من عاشق شیر کاکائوم
رفتم تو اتاق در و باز کردم چراغ خواب و روشن کردم چون چشای جیمین اذیت نشه
لباسامو عوض کردم
ی چیزی عجیب بود جمیینوهمیشه وقتی من میومدم بیدار میشد چرا الان خوابه؟؟
بیخیال شاید خیلی خستس .. بعد عوض کردن لباسم رفتم پیش جیمین دراز کشیدم .. جیمین و بغل کردم
چرا اینقدر داغ بود؟؟
نکنه مریض شده؟؟
بلند شدم و دستم و گذاشتم رو پیشونیش بدجوری داغ بود
ا.ت:جیمین؟؟جیمین؟؟بیدار شو
جیمین:اهههه ولم کن*با صدای گرفته*
ا.ت:جیمین حالت خوب نیس چرا بهم نگفتی؟؟
جیمین:خوب توم کار داشتی نمیشد ، بعدشم حالم خوبه ولم کن
ا.ت:داری تو تب میسوزی میگی حالت خوبه؟؟
جیمین: ...
ا.ت:صبر کن الان میام
جیمین حال جواب دادن نداشت
ا.ت رفت و ی ظرف اب سرد اورد و دستمال و باهاش خیس کرد و روی پیشونیش گذاشت تا شاید تبش بیاد پایین ولی اصلا فایده ای نداشت
جیمینم اونقد حال نداشت که بتونه بره حموم
ا.ت:جیمین
جیمین:هومم؟
ا.ت:گلوتم درد میکنه؟؟
جیمین:اومممممم
ا.ت معاینش کرد و رفت داروخونه تا داروهای مورد نظرشو بگیره
بعد ی ربع:/
ا.ت اومد و وسایلشو اماده کرد
...
اینم برا اونایی که گفتن از جیمین با این داستان بزارم🫂🖇🎁
۵۷.۳k
۱۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.