تکپارتی
#تک_پارت
#تهیونگ
ا. ت
سلام من مین ات هستم 23 ساله خواهر شوگا و منشی شرکت کیم و دوست دختر تهیونگ رئیس شرکت
دیروز بحثم شده بود با تهیونگ و باهم حرف نمیزنیم
تهیونگ
سلام من کیم تهیونگ هستم 29 سالمه صاحب شرکت کیم و مین ات هستم
دیروز با ات سر کار های سو دعوامون شد و باهم قهریم امیدوارم به سرش نزنه که امروز تلافی کنه
جلسه
تهیونگ
وارد اتاق جلسه شدم رفتم سر جام و نشستم همه اومده بودن به جز ات
شوگا-شروع کنیم ات هم میاد رفته دنبال سایمون
سایمون؟ ات میدونه چقدر از سایمون متنفرم و داره اذیتم میکنه
تا خواستم چیزی بگم در باز شد ات دست تو دست سایمون و وارد شد دستمو رو میز مشت کردم
ات- ببخشید دیر کردیم
کنار هم نشستن دستشون روی میز تو هم بود حواسم به گفته ها نبود پیام دادم بهش
-ازش فاصله بگیر ات
پیاممو خوند و دستشو انداخت دور گردن سایمون داشتم روانی میشدم از دستش عصبی بودم اصلا نمیتونستم به حرف بقیه گوش بدم
اخمام در هم و دستام مشت بود هر لحظه ات بیشتر برای سایمون دلبری میکرد
بالاخره این جلسه لعنتی تموم شد همه داشتن میرفتن
تهیونگ- ات تو بمون
ات- کار دارم باید برم
تهیونگ- یه بار گفتم بمون من کار تو ام بفهم
ات گونه سایمون و بوسید خونم به جوش اومده بود
ات- عزیزم تو برو
تهیونگ- سایمون برو پیش شوگا و بگو تهیونگ گفته تصفیه حساب کنی و دیگه پاتو اینجا نذاری
درو محکم روش بستم در اتاق و قفل کردم ات و چسبوندم به در و با عصبانیت شروع کردم به بو*سی*دن ل*ب های سرخش
ات
نقشه ام با موفقیت انجام شده بود تهیونگ کاملا عصبی بود منو چسبونده بود به در و ازم بو*س میگرفت
سعی کردم از زیر دستش در بیام ولی محکم تر نگهم داشت ازم یکم فاصله گرفت و از بین ل*ب هاش غرید
تهیونگ- که با اون عو*ضی تیک و تاک میزنی برای حرص دادن من بهت قول میدم قبل از ازدواجمون ح*ا*م*ل*ه ات کنم چون معلومه اینو ازم میخوای
ات- خودت مقصری چرا تو با سو تیک و تاک بزنی من با بقیه حرف نزنم؟
تهیونگ- من به اون اهمیت نمیدم
ات- ولی اون به تو اهمیت میده
تهیونگ- اخراجش میکنم خوبه؟
ات- خوبه
دستشو برد زیر دامنم و و به رو*ن هام چنگ زد نا*له خفه ای از تو گلوم در اومد
تهیونگ- حیف حیف که اینجا کاری از دستم بر نمیاد اخر شب به حسابت میرسم
#تهیونگ
ا. ت
سلام من مین ات هستم 23 ساله خواهر شوگا و منشی شرکت کیم و دوست دختر تهیونگ رئیس شرکت
دیروز بحثم شده بود با تهیونگ و باهم حرف نمیزنیم
تهیونگ
سلام من کیم تهیونگ هستم 29 سالمه صاحب شرکت کیم و مین ات هستم
دیروز با ات سر کار های سو دعوامون شد و باهم قهریم امیدوارم به سرش نزنه که امروز تلافی کنه
جلسه
تهیونگ
وارد اتاق جلسه شدم رفتم سر جام و نشستم همه اومده بودن به جز ات
شوگا-شروع کنیم ات هم میاد رفته دنبال سایمون
سایمون؟ ات میدونه چقدر از سایمون متنفرم و داره اذیتم میکنه
تا خواستم چیزی بگم در باز شد ات دست تو دست سایمون و وارد شد دستمو رو میز مشت کردم
ات- ببخشید دیر کردیم
کنار هم نشستن دستشون روی میز تو هم بود حواسم به گفته ها نبود پیام دادم بهش
-ازش فاصله بگیر ات
پیاممو خوند و دستشو انداخت دور گردن سایمون داشتم روانی میشدم از دستش عصبی بودم اصلا نمیتونستم به حرف بقیه گوش بدم
اخمام در هم و دستام مشت بود هر لحظه ات بیشتر برای سایمون دلبری میکرد
بالاخره این جلسه لعنتی تموم شد همه داشتن میرفتن
تهیونگ- ات تو بمون
ات- کار دارم باید برم
تهیونگ- یه بار گفتم بمون من کار تو ام بفهم
ات گونه سایمون و بوسید خونم به جوش اومده بود
ات- عزیزم تو برو
تهیونگ- سایمون برو پیش شوگا و بگو تهیونگ گفته تصفیه حساب کنی و دیگه پاتو اینجا نذاری
درو محکم روش بستم در اتاق و قفل کردم ات و چسبوندم به در و با عصبانیت شروع کردم به بو*سی*دن ل*ب های سرخش
ات
نقشه ام با موفقیت انجام شده بود تهیونگ کاملا عصبی بود منو چسبونده بود به در و ازم بو*س میگرفت
سعی کردم از زیر دستش در بیام ولی محکم تر نگهم داشت ازم یکم فاصله گرفت و از بین ل*ب هاش غرید
تهیونگ- که با اون عو*ضی تیک و تاک میزنی برای حرص دادن من بهت قول میدم قبل از ازدواجمون ح*ا*م*ل*ه ات کنم چون معلومه اینو ازم میخوای
ات- خودت مقصری چرا تو با سو تیک و تاک بزنی من با بقیه حرف نزنم؟
تهیونگ- من به اون اهمیت نمیدم
ات- ولی اون به تو اهمیت میده
تهیونگ- اخراجش میکنم خوبه؟
ات- خوبه
دستشو برد زیر دامنم و و به رو*ن هام چنگ زد نا*له خفه ای از تو گلوم در اومد
تهیونگ- حیف حیف که اینجا کاری از دستم بر نمیاد اخر شب به حسابت میرسم
۸۳۶
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.