Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part۱۳۰
《زمستان سال ۲۰۲۰》
ما میکائل بهار سال ۲۰۱۸(۱۳۹۶) عقد کردیم و و ملیحه سعید هم سال ۲۰۲۰(۱۳۹۸) عقد کردن ما و میکائل دیگه کارهایی عروسیمون انجام میدادیم میکائل یک خونه خریده بود و اقاجونم هم کلی کمکمون کرد و نصف هزینه هامون داد
میکائل:عشقم ما از ۴ بعدظهر تا الان که ۱۰ شب تو بازارهاییم کلی مغازه لباس عروس رفتیم بابا انتخاب کن دیگه خسته شدم
شیرین: من قراره یک بار لباس عروس بپوشم
میکائل: پس من میرم خودت فردا صبح تا شبش بیا برگرد
شیرین: غر نزن
میکائل:من خسته ام از صبح سرکار بودن کارم سنگینه درک کن
شیرین: ایشش اصلا نمخوام اه
قهر کردم و رفتم تو ماشین نشستم ک میکائل امد تو ماشین
میکائل: خب بریم اون پاساژ دیگه؟
شیرین:.....
سکوت کرده بودم که سکوتم داشت میکائل اعصباشو خورد میکرد ک مشت زد به فرمون و داد بلندی زد
(میکائل)
از وقتی که میرفتم سرکار همش خسته بودم و شیرین هم همش لجبازی میکرد قهر میکرد و یک کارهایی میکرد ک رو مخم میرفت و وقتی که ساکت میشد و حرف نمزد دلم میخواست بمیرم
تو ماشین نشسته بودیم و حرف نمزد ک اعصابمو بهم ریخت و مشت زدم به فرمون
میکائل: بس کن دیگه(باداد)
شیرین: چرا داد میزنی(باداد)
میکائل:چون رو مخم راه میری خجالت بکش دیگه
اینو گفتم و از ماشین زدم بیرون و تکیه دادم به ماشین و سیگارمو روشن کردم به کشیدن ۵ دقیقه گذشت که شیرین از ماشین امد بیرون و امد سمتم سیگارمو از دستم گرفت
شیرین: ببخشید بیا بریم از همین مغازه یک لباس بگیریم
میکائل:چرا یک کاری میکنی که بعد بگی معذرت میخوام ها؟ چرا؟ چی از جونم میخوای
شیرین: حالا رفتیم سر خونه زندگیمون بهت میگم
میکائل: برو بگیر لباس عروستو
شیرین:بیا توهم که نظر بدی
میکائل:باشه
(ملیحه)
با سعید رفته بودیم لباس مجلسی بگیرم همش سرش تو گوشی بود و کلا حواسش به من نبود
ملیحه: سعید سعید؟
هرچی صداش میزدم هم جواب نمداد اینقدر که غرق گوشی بود که محکم زدم به شانش
سعید: چیشده؟
ملیحه: تو گوشی بی صاحب چی داره که همش سرت تو اونه؟
سعید: یک بیماری امده کلی ادم رو کشته
ملیحه: چی بیماری؟
سعید: اسمش کرونا اوج گرفته همه کشور ها
ملیحه: کو بیبینم
گوشیشو از دستش گرفتم
سعید: گفتن تالار ها اینا ممنوع عروسی گرفتن یا مهمونی میخوان قرنطیه بزنن
ملیحه: واییی نهههه
بازم نوشتم دلم نیومد
Part۱۳۰
《زمستان سال ۲۰۲۰》
ما میکائل بهار سال ۲۰۱۸(۱۳۹۶) عقد کردیم و و ملیحه سعید هم سال ۲۰۲۰(۱۳۹۸) عقد کردن ما و میکائل دیگه کارهایی عروسیمون انجام میدادیم میکائل یک خونه خریده بود و اقاجونم هم کلی کمکمون کرد و نصف هزینه هامون داد
میکائل:عشقم ما از ۴ بعدظهر تا الان که ۱۰ شب تو بازارهاییم کلی مغازه لباس عروس رفتیم بابا انتخاب کن دیگه خسته شدم
شیرین: من قراره یک بار لباس عروس بپوشم
میکائل: پس من میرم خودت فردا صبح تا شبش بیا برگرد
شیرین: غر نزن
میکائل:من خسته ام از صبح سرکار بودن کارم سنگینه درک کن
شیرین: ایشش اصلا نمخوام اه
قهر کردم و رفتم تو ماشین نشستم ک میکائل امد تو ماشین
میکائل: خب بریم اون پاساژ دیگه؟
شیرین:.....
سکوت کرده بودم که سکوتم داشت میکائل اعصباشو خورد میکرد ک مشت زد به فرمون و داد بلندی زد
(میکائل)
از وقتی که میرفتم سرکار همش خسته بودم و شیرین هم همش لجبازی میکرد قهر میکرد و یک کارهایی میکرد ک رو مخم میرفت و وقتی که ساکت میشد و حرف نمزد دلم میخواست بمیرم
تو ماشین نشسته بودیم و حرف نمزد ک اعصابمو بهم ریخت و مشت زدم به فرمون
میکائل: بس کن دیگه(باداد)
شیرین: چرا داد میزنی(باداد)
میکائل:چون رو مخم راه میری خجالت بکش دیگه
اینو گفتم و از ماشین زدم بیرون و تکیه دادم به ماشین و سیگارمو روشن کردم به کشیدن ۵ دقیقه گذشت که شیرین از ماشین امد بیرون و امد سمتم سیگارمو از دستم گرفت
شیرین: ببخشید بیا بریم از همین مغازه یک لباس بگیریم
میکائل:چرا یک کاری میکنی که بعد بگی معذرت میخوام ها؟ چرا؟ چی از جونم میخوای
شیرین: حالا رفتیم سر خونه زندگیمون بهت میگم
میکائل: برو بگیر لباس عروستو
شیرین:بیا توهم که نظر بدی
میکائل:باشه
(ملیحه)
با سعید رفته بودیم لباس مجلسی بگیرم همش سرش تو گوشی بود و کلا حواسش به من نبود
ملیحه: سعید سعید؟
هرچی صداش میزدم هم جواب نمداد اینقدر که غرق گوشی بود که محکم زدم به شانش
سعید: چیشده؟
ملیحه: تو گوشی بی صاحب چی داره که همش سرت تو اونه؟
سعید: یک بیماری امده کلی ادم رو کشته
ملیحه: چی بیماری؟
سعید: اسمش کرونا اوج گرفته همه کشور ها
ملیحه: کو بیبینم
گوشیشو از دستش گرفتم
سعید: گفتن تالار ها اینا ممنوع عروسی گرفتن یا مهمونی میخوان قرنطیه بزنن
ملیحه: واییی نهههه
بازم نوشتم دلم نیومد
۵۹۵
۱۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.