عشق سخت
پارت ۱۵
کوک ویو
با ا/ت رفتیم پایین زیرزمین اعضا گفتن ما هم بعدش میایم
ا/ت هنگ کرده بود
ا/ت: چ.. چطور این جا اینقدر بزرگه
کوک: خود خونه رو که دیدی این که دیگه چیزی نیست
ا/ت رفت همه چیزو نگاه کرد یخورده دست کاریشون هم کرد
ا/ت: وای خدا کوک اینجا از همه چیز یه دونه دارید *خر ذوق
خیلی ذوق کرده بود
وای اینو با این کیوتیش باید خورد صبر کن من اصلا چی دارم میگم روانی شدم رفت
(ادمین: این حرفی هست که من هر روز میگم کوک بخاطر تو هست میفهمی؟
کوک: نه نمیفهمم اصلا تو چرا میپری وسط برو گم شو
ادمین: باشه رفتم تو چقدر بدی من باعث این اتفاقام
کوک: باشه حالا برو)
ا/ت: کوک میای یه دور مسابقه بدیم
کوک: باشه بیا مبارزه کنیم ببینیم کی تکواندوش بهتره
ا/ت: ولی....
نزاشتم حرفش رو بزنه
کوک: وایستا
ا/ت: ب.. باشه
هر دوتامون وایستاده بودیم و میخواستیم شروع کنیم که با صدای یونگی هیونگ هر دوتامون حواسمون پرت شد
ا/ت ویو
کوک گیر داده بود مبارزه کنیم نمیخواستم ولی قبول کردم
میدونستم میبازم اخه من در مقابل اون خیلی ریزه میزه هستم و اون خیلی از من قوی تره و هیکلش از من بزرگ تره
میدونم اگه باهاش مبارزه کنم به چخ میرم
هر دوتامون وایستاده بودیم دنبال یه بهانه بودم که با صدای یونگی هر دوتامون نگامون رفت سمتش
وای ممنون یونگی اومدی منو نجات بدی
یونگی: ا/ت تو میخوای با این مبارزه کنی
اومد سمتم و دستش رو انداخت لا گردنم
یجوریم شد
یونگی: واقعا میخوای با این مبارزه کنی
اول نگاه کن این هیکلش دو برابر تو هست پس معلومه از تو خیلی قوی تره
بعدش تو چند ساله تکواندو کار میکنی؟
ا/ت: ۱۰ سال
یونگی: خب کوک هم الان ده سالی هست کار میکنه و خیلی خوب یاد میگیره اون توی یه سال برای خودش استاد تکواندو شد
حالا دارن بهت میگم باهاش مبارزه بدی به چخ میری
ا/ت: خب.... خب منم نمیخواستم باهاش مبارزه کنم خودش گیر داد
کوک: چی*تعجب
ا/ت: خب خودم هم میدونستم میبازم بخاطر همین نمیخواستم
کوک: اوکی پس ولی کن (زد حال خورد بچم)
تهیونگ: ا/ت خب میخوای بجاش با من پینگ پنگ بازی کنی
ا/ت: بلد نیستم
تهیونگ: خب یادت میدم
ا/ت: آخرین باری دوستم سعی کرد یادم بده اشتباهی توپ رو زدم تو چشمش از بس محکم زدم شروع کرد به خون ریزی تا دو هفته رو چشش باند بسته بودن اینقدر فحشم داد*قهقهه بسیار
تهیونگ: ولش اصلا نمیخواد(بدبخت ترسید گفت کور میشه😂)
جیمین: ا/ت این که خنده دار نیست زدی دوستتو کور کردی بعدش میخندی
ا/ت:*خنده* کور نشد فقط دیگه درست نمیبینه*دوباره زد زیر خنده
جیمین: اصلا ولش کن
کوک: خب ا/ت بیا با مسابقه بکس بزاریم این دستگاه تاریت میده توی پنج دقیقه هرکی امتیازش بیشتر بود برنده هست
ا/ت: اوکی
...
ادامه توی پارت بعد...
____________________________________________________
کوک ویو
با ا/ت رفتیم پایین زیرزمین اعضا گفتن ما هم بعدش میایم
ا/ت هنگ کرده بود
ا/ت: چ.. چطور این جا اینقدر بزرگه
کوک: خود خونه رو که دیدی این که دیگه چیزی نیست
ا/ت رفت همه چیزو نگاه کرد یخورده دست کاریشون هم کرد
ا/ت: وای خدا کوک اینجا از همه چیز یه دونه دارید *خر ذوق
خیلی ذوق کرده بود
وای اینو با این کیوتیش باید خورد صبر کن من اصلا چی دارم میگم روانی شدم رفت
(ادمین: این حرفی هست که من هر روز میگم کوک بخاطر تو هست میفهمی؟
کوک: نه نمیفهمم اصلا تو چرا میپری وسط برو گم شو
ادمین: باشه رفتم تو چقدر بدی من باعث این اتفاقام
کوک: باشه حالا برو)
ا/ت: کوک میای یه دور مسابقه بدیم
کوک: باشه بیا مبارزه کنیم ببینیم کی تکواندوش بهتره
ا/ت: ولی....
نزاشتم حرفش رو بزنه
کوک: وایستا
ا/ت: ب.. باشه
هر دوتامون وایستاده بودیم و میخواستیم شروع کنیم که با صدای یونگی هیونگ هر دوتامون حواسمون پرت شد
ا/ت ویو
کوک گیر داده بود مبارزه کنیم نمیخواستم ولی قبول کردم
میدونستم میبازم اخه من در مقابل اون خیلی ریزه میزه هستم و اون خیلی از من قوی تره و هیکلش از من بزرگ تره
میدونم اگه باهاش مبارزه کنم به چخ میرم
هر دوتامون وایستاده بودیم دنبال یه بهانه بودم که با صدای یونگی هر دوتامون نگامون رفت سمتش
وای ممنون یونگی اومدی منو نجات بدی
یونگی: ا/ت تو میخوای با این مبارزه کنی
اومد سمتم و دستش رو انداخت لا گردنم
یجوریم شد
یونگی: واقعا میخوای با این مبارزه کنی
اول نگاه کن این هیکلش دو برابر تو هست پس معلومه از تو خیلی قوی تره
بعدش تو چند ساله تکواندو کار میکنی؟
ا/ت: ۱۰ سال
یونگی: خب کوک هم الان ده سالی هست کار میکنه و خیلی خوب یاد میگیره اون توی یه سال برای خودش استاد تکواندو شد
حالا دارن بهت میگم باهاش مبارزه بدی به چخ میری
ا/ت: خب.... خب منم نمیخواستم باهاش مبارزه کنم خودش گیر داد
کوک: چی*تعجب
ا/ت: خب خودم هم میدونستم میبازم بخاطر همین نمیخواستم
کوک: اوکی پس ولی کن (زد حال خورد بچم)
تهیونگ: ا/ت خب میخوای بجاش با من پینگ پنگ بازی کنی
ا/ت: بلد نیستم
تهیونگ: خب یادت میدم
ا/ت: آخرین باری دوستم سعی کرد یادم بده اشتباهی توپ رو زدم تو چشمش از بس محکم زدم شروع کرد به خون ریزی تا دو هفته رو چشش باند بسته بودن اینقدر فحشم داد*قهقهه بسیار
تهیونگ: ولش اصلا نمیخواد(بدبخت ترسید گفت کور میشه😂)
جیمین: ا/ت این که خنده دار نیست زدی دوستتو کور کردی بعدش میخندی
ا/ت:*خنده* کور نشد فقط دیگه درست نمیبینه*دوباره زد زیر خنده
جیمین: اصلا ولش کن
کوک: خب ا/ت بیا با مسابقه بکس بزاریم این دستگاه تاریت میده توی پنج دقیقه هرکی امتیازش بیشتر بود برنده هست
ا/ت: اوکی
...
ادامه توی پارت بعد...
____________________________________________________
۸.۰k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.