SCARY LIFE🖤
SCARY LIFE🖤
PART||۳۵
جونگکوک:ولی جین میشه بابا بزرگشون..(لبخند شیطانی)
جین:من؟..من به این زیبایی و خوشگلی و جوانی...کی گفته من زود پیر میشم هان؟...(غر و غر)
نامجو:جونگکوک عزیزم...مرض داری؟..(کلافه)
تهیونگ:بریم همه بخواییم....
اعضا همه بلند شدن اما جین هنوز هم درحال غر زدن بود...
(فردا)
شوگا:خوب...من باید برم جایی کار دارم..فعلا
اعضا:خداحافظ..
جیهوپ:حتی روز های تعطیل هم میره ماموریت..(آروم)
جیمین:بیاین بریم گیم بزنیم...
جونگکوک:بریم...
همه بهسمت دستگاه و دسته ها رفتن..شروع به بازی کردن..کلارا و جین و نامجو فقط تماشا میکردن چون دسته دیگه ای نبود...
جیمین:ما بردیم جیهوووووپ..(بغل کردن جیهوپ)
جیهوپ:همینهههه...(بغل کردن جیمین)
جونگکوک:(ناراحت)
تهیونگ:تقصیر من بود انقدر نگاهت کردم حواسم به بازی نبود...
جونگکوک:(خجالت)
نامجو:تیم بازنده بلند شین نوبت ماست...
جین:من که بازی نمیکنم...
نامجو:پس تو بیا کلارا...
کلارا:من بلد نیستم...
جونگکوک:خوب...بیا من و تو هم گروه شیم جین و نامجو هم باهم بقیه برن بشینن...(نگاه به تهیونگ)
تهیونگ:نکنه از نشستن کنار من میترسی؟...(نیشخند)
جیمین و جیهوپ بلند شدند و روی کاناپه نشستند...تهیونگ هم با همون نیشخند اون جا نشست...کلارا کنار جونگکوک روی زمین و جین و نامجو هم کنار هم..بازی شروع شد..
جیمین:گشنتون نیست؟(نگاه به جیهوپ و تهیونگ)
تهیونگ:من دلم خوراکی میخواد...
جیمین:پس خوراکی میارم...
جیمین رفت خوراکی بیاره...بعدم چند دست دیگه بازی کردن..
کلارا:حتمی بابا داره کارا رو انجام میده..باید بهش کمک کنیم تا از کاراش کمتر شه..
تهیونگ:آره..فکر خوبیه...باید برنامه ریزی کنیم تا همه کارا روی دوشش نیوفته..
اما شوگا به ماموریت یا برای کار نرفته بود...روبه روی در بیمارستان ایستاده بود..بله درسته بیمارستان داماد آیندش!..
شوگا:همین جاست دیگه..(نگاه کردن به آدرس گوشی)
یکی از پرستار های بیمارستان ها داشت عبور میکرد..
شوگا:ببخشید..اینجا بیمارستان(یک اسم خودتون فکر کنید) هستش؟
پرستار:بله..مریضی این جا دارین؟
شوگا:نه...اومدم دکتر کیم رو ببینم..
پرستار:اوه..اتفاقا یکی از دکتر های خوب ما هستن..طبقه دوم اتاق ۱۰۳ هستن..
شوگا:ممنون..
پرستار:(سرتکان داد و رفت)
شوگا به سمت اتاقی رفت که پرستار گفت..در زد و وارد شد..پسری مو مشکی با چشم های رنگی پشت میز نشسته بود..
سوهو:سلام..خوش اومدین(لبخند)
شوگا:سلام...میخواستم سوالی ازتون کنم..
سوهو:بفرمائید؟..
شوگا:کسی جدیدا به اسم کلارا این جا اومده؟..
سوهو:ببخشید ولی ما اطلاعات شخصی کسی رو نمیتونیم به شما بگیم..
شوگا:دخترم هست..(کلافه)
لایک و کامنت یادتون نره❤️
PART||۳۵
جونگکوک:ولی جین میشه بابا بزرگشون..(لبخند شیطانی)
جین:من؟..من به این زیبایی و خوشگلی و جوانی...کی گفته من زود پیر میشم هان؟...(غر و غر)
نامجو:جونگکوک عزیزم...مرض داری؟..(کلافه)
تهیونگ:بریم همه بخواییم....
اعضا همه بلند شدن اما جین هنوز هم درحال غر زدن بود...
(فردا)
شوگا:خوب...من باید برم جایی کار دارم..فعلا
اعضا:خداحافظ..
جیهوپ:حتی روز های تعطیل هم میره ماموریت..(آروم)
جیمین:بیاین بریم گیم بزنیم...
جونگکوک:بریم...
همه بهسمت دستگاه و دسته ها رفتن..شروع به بازی کردن..کلارا و جین و نامجو فقط تماشا میکردن چون دسته دیگه ای نبود...
جیمین:ما بردیم جیهوووووپ..(بغل کردن جیهوپ)
جیهوپ:همینهههه...(بغل کردن جیمین)
جونگکوک:(ناراحت)
تهیونگ:تقصیر من بود انقدر نگاهت کردم حواسم به بازی نبود...
جونگکوک:(خجالت)
نامجو:تیم بازنده بلند شین نوبت ماست...
جین:من که بازی نمیکنم...
نامجو:پس تو بیا کلارا...
کلارا:من بلد نیستم...
جونگکوک:خوب...بیا من و تو هم گروه شیم جین و نامجو هم باهم بقیه برن بشینن...(نگاه به تهیونگ)
تهیونگ:نکنه از نشستن کنار من میترسی؟...(نیشخند)
جیمین و جیهوپ بلند شدند و روی کاناپه نشستند...تهیونگ هم با همون نیشخند اون جا نشست...کلارا کنار جونگکوک روی زمین و جین و نامجو هم کنار هم..بازی شروع شد..
جیمین:گشنتون نیست؟(نگاه به جیهوپ و تهیونگ)
تهیونگ:من دلم خوراکی میخواد...
جیمین:پس خوراکی میارم...
جیمین رفت خوراکی بیاره...بعدم چند دست دیگه بازی کردن..
کلارا:حتمی بابا داره کارا رو انجام میده..باید بهش کمک کنیم تا از کاراش کمتر شه..
تهیونگ:آره..فکر خوبیه...باید برنامه ریزی کنیم تا همه کارا روی دوشش نیوفته..
اما شوگا به ماموریت یا برای کار نرفته بود...روبه روی در بیمارستان ایستاده بود..بله درسته بیمارستان داماد آیندش!..
شوگا:همین جاست دیگه..(نگاه کردن به آدرس گوشی)
یکی از پرستار های بیمارستان ها داشت عبور میکرد..
شوگا:ببخشید..اینجا بیمارستان(یک اسم خودتون فکر کنید) هستش؟
پرستار:بله..مریضی این جا دارین؟
شوگا:نه...اومدم دکتر کیم رو ببینم..
پرستار:اوه..اتفاقا یکی از دکتر های خوب ما هستن..طبقه دوم اتاق ۱۰۳ هستن..
شوگا:ممنون..
پرستار:(سرتکان داد و رفت)
شوگا به سمت اتاقی رفت که پرستار گفت..در زد و وارد شد..پسری مو مشکی با چشم های رنگی پشت میز نشسته بود..
سوهو:سلام..خوش اومدین(لبخند)
شوگا:سلام...میخواستم سوالی ازتون کنم..
سوهو:بفرمائید؟..
شوگا:کسی جدیدا به اسم کلارا این جا اومده؟..
سوهو:ببخشید ولی ما اطلاعات شخصی کسی رو نمیتونیم به شما بگیم..
شوگا:دخترم هست..(کلافه)
لایک و کامنت یادتون نره❤️
۳.۹k
۱۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.