وقتی عاشق مدیرت میشی پارت ۱۲
دیدم که هزارتا سیم و سرم بهش وصله.. الان
که وقت سیاهی نبود..
پیشش نشستم و بغضم گرفت... الان بجای اینکه اینجا باشه و لباس بیمارستان تنش باشه
باید لباس عروسی تنش باشه.. اون که گناهی نکرده... نه مامان بابا داره... حالا برای اینکه
میخواست با من باشه این اتفاق براش افتاده
هییییی... تا اومدم برم بیرون از اتاق بهوش اومد و اسم منو گفت💜🖤
کوک سریع رفت سمت یون جی و از لپش بوسش کرد... و گفت
کوک:عشقم بلاخره به هوش اومدی
یون جی:من... کجام(خیلی بی حال و آروم)
کوک:رو.. رو تخت بیمارستان...
یون جی:یعنی چیزیم شده بود(به خاطر بیهوشی از تصادف چیزی یادش نمیاد)
کوک:آره... ولی الان تو سالمی(پاک کردن گریه)
یو جی:خیلی دوست دارم کوک
کوک:منم یوبو...
که پرستار اومد
پرستار:آقای جعون لطفا برید اون ور
کوک:خانم پرستار... همسر من کی مرخص میشه
پرستار:ه.. همسره شماست
کوک:ب.. بله
پرستار:باید از دکتر بپرسید
یون جی تو دلش
یعنی چی... به پرستار گفت من همسرشم 😢💖 آخه برای چی مادرش نمیزاره..
کوک رفت بیرون و پرستار کارای مربوطه رو انجام داد
کوک ویو
رفتم سمت دکتر و ازش پرسیدم
کوک:آقای دکتر همسر من خانم جعون کی مرخص میشه...
دکتر:عا... فکر کنم تا ۲تا۳ روز دیگه
کوک:ممنونم....
کوک رفت سمت ماشین و به سمت خونه
راه افتاد.. گوشی کوک زنگ خورد
دید که مامانش بود.. شکه شد
جواب داد و...
کوک:ها چیه(سرد)
مامان:سلام پسرم
کوک:کارتو بگو
مامان:من شنیدم که اون دختر تصادف کرده
امیدوارم حالش خوب باشه
کوک:برای تو که فرقی نمیکنه
مامان:خب من میخواستم یه چیزی رو بگم که.....
کپی ممنوع❌
شرط۱۴ لایک و ۵ کامنت
که وقت سیاهی نبود..
پیشش نشستم و بغضم گرفت... الان بجای اینکه اینجا باشه و لباس بیمارستان تنش باشه
باید لباس عروسی تنش باشه.. اون که گناهی نکرده... نه مامان بابا داره... حالا برای اینکه
میخواست با من باشه این اتفاق براش افتاده
هییییی... تا اومدم برم بیرون از اتاق بهوش اومد و اسم منو گفت💜🖤
کوک سریع رفت سمت یون جی و از لپش بوسش کرد... و گفت
کوک:عشقم بلاخره به هوش اومدی
یون جی:من... کجام(خیلی بی حال و آروم)
کوک:رو.. رو تخت بیمارستان...
یون جی:یعنی چیزیم شده بود(به خاطر بیهوشی از تصادف چیزی یادش نمیاد)
کوک:آره... ولی الان تو سالمی(پاک کردن گریه)
یو جی:خیلی دوست دارم کوک
کوک:منم یوبو...
که پرستار اومد
پرستار:آقای جعون لطفا برید اون ور
کوک:خانم پرستار... همسر من کی مرخص میشه
پرستار:ه.. همسره شماست
کوک:ب.. بله
پرستار:باید از دکتر بپرسید
یون جی تو دلش
یعنی چی... به پرستار گفت من همسرشم 😢💖 آخه برای چی مادرش نمیزاره..
کوک رفت بیرون و پرستار کارای مربوطه رو انجام داد
کوک ویو
رفتم سمت دکتر و ازش پرسیدم
کوک:آقای دکتر همسر من خانم جعون کی مرخص میشه...
دکتر:عا... فکر کنم تا ۲تا۳ روز دیگه
کوک:ممنونم....
کوک رفت سمت ماشین و به سمت خونه
راه افتاد.. گوشی کوک زنگ خورد
دید که مامانش بود.. شکه شد
جواب داد و...
کوک:ها چیه(سرد)
مامان:سلام پسرم
کوک:کارتو بگو
مامان:من شنیدم که اون دختر تصادف کرده
امیدوارم حالش خوب باشه
کوک:برای تو که فرقی نمیکنه
مامان:خب من میخواستم یه چیزی رو بگم که.....
کپی ممنوع❌
شرط۱۴ لایک و ۵ کامنت
۱۱.۶k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.