وانشات کوکوی
چشمش رو از فیلم گرفت و از سر بی حوصلگی آهی کشید. به ساعت که عدد ۱۰ رو نشون میداد نگاه کرد؛ پس چرا جونگکوک نمیومد؟امروز قبل از اینکه بره سرکار بهش گفته بود برای خوردن شام میرن بیرون ولی تا الان هیچ خبری ازش نبود
با شنیدن صدای کلید و بعدش باز شدن قفل در،رشتهی افکارش قطع شد و روی مبل کمی به سمت چپ چرخید تا در رو ببینه.
جونگکوک با دیدن تهیونگی که بهش نگاه میکرد درو بست و لبخندی زد. به سمتش رفت و روی مبل کنارش نشست.
_تهیونگ..
تهیونگ،دلخور نگاهش رو ازش گرفت و به زمین خیره شد؛اون دیگه واقعا زیادی درگیر کارش شده بود.
جونگکوک با دیدن تهیونگ کیوتی که لباش کمی آویزون دیده میشد و به جلو اومده بود دلش ضعف رفت.کمی به موهای مشکیش که یکم حالت داشت و چشمای کشیدش رو میپوشوند و بعد لبای صورتی خوردنیش که هنوزم آویزون بودن،نگاه کرد. دستش رو زیر چونش برد و سرش رو به سمت خودش برگردوند و تهیونگ ناچار بهش نگاه کرد.
_چاگیا...معذرت میخوام دیر کردم.کارا واقعا روی هم انباشته شده بودن
تهیونگ به چشمای جونگکوک نگاه کرد و جواب داد
_خب چرا الکی قول میدی جونگکوک؟فقط دیگه قول نده
جونگکوک دستشو از زیر چونش برداشت و با تکون دادن سرش حرفش رو تایید کرد
_حق داری.اشتباه کردم...دیگه اینکارو نمیکنم
تهیونگ دوباره چشمش رو ازش گرفت و به جای دیگهای نگاه کرد
_همم؟
جونگکوک که منتظر جوابی بود گفت ولی تهیونگ فقط سکوت کرده بود. نگاهی به سرتاپاش که لباس حریر سفیدی همراه با شلوار ستش پوشیده بود انداخت و سرشو نزدیک برد و توی گوشش زمزمه کرد
_چیکار کنم که منو ببخشی؟
تهیونگ با حس گرمای نفس جونگکوک و صدای فا*کیش قلبش تند تند زد ولی سعی کرد واکنشی نشون نده
جونگکوک که میدونست الان قلب تهیونگ چقدر تند میزنه و سعی داره که اینو مخفی کنه؛شیطنتش گل کرد و کمی نزدیکتر رفت. سرش رو توی گردنش فرو برد و عطرشو نفس کشید.بوسه کوچکی بهش زد و دستش رو از زیر لباس حریرش رد کرد و شکم داغش رو لمس کرد. تهیونگ که همیشه مقاومتش رو در برابر کوک از دست میداد نگاهی بهش انداخت و جونگکوک همون طور که شکمش رو لمس میکرد بوسهای روی لباش گذاشت
_فکر کردی اینجوری میبخشمت؟
تهیونگ پرسید و کوک همونطور که چشماش رو لبای ته بود جلوتر میرفت و تهیونگ عقب تر تا اینکه روی مبل نیم خیز شد. جونگکوک روش خیمه زد و نزدیک صورتش لب زد
_نمیبخشی؟
تهیونگ آب دهنش رو قورت داد ولی جونگکوک سریعا از روش بلند شد و بالای سرش ایستاد.دست تهیونگ رو که متعجب بهش نگاه میکرد،گرفت و از روی مبل بلندش کردو اونو روبهروش نگه داشت.با دو تا دستش کمرش رو گرفت و بلندش کرد و تهیونگ هم برای اینکه نیفته دستشو دور گردن کوک حلقه کرد.جونگکوک دستاشو زیر رونهای ته گذاشت و اونا رو دور کمرش گذاشت.
_بهت قول میدم که میبخشیم
کوک گفت و اونو به سمت اتاق برد.
لایک کنید لطفاا❣
بعدی رو شب میزارم
.
.
.
.
#تهکوک #کوکوی #بیتیاس #شیپ #هوپمین #یونمین #نامجین #کوکمین #جونگکوک #جئون #جئون_جونگکوک #کیم #کیم_تهیونگ #تهیونگ #کوکی #ویکوک #جیهوپ #جیمین #پارکجیمین #جانگ #جانگ_هوسوک #نامجون #کیم #کیم_نامجون #جین #سوکجین #کیم #کیم_سوکجین #یونگی #مین #مین_یونگی #شوگا #شیپ #شیپرز
با شنیدن صدای کلید و بعدش باز شدن قفل در،رشتهی افکارش قطع شد و روی مبل کمی به سمت چپ چرخید تا در رو ببینه.
جونگکوک با دیدن تهیونگی که بهش نگاه میکرد درو بست و لبخندی زد. به سمتش رفت و روی مبل کنارش نشست.
_تهیونگ..
تهیونگ،دلخور نگاهش رو ازش گرفت و به زمین خیره شد؛اون دیگه واقعا زیادی درگیر کارش شده بود.
جونگکوک با دیدن تهیونگ کیوتی که لباش کمی آویزون دیده میشد و به جلو اومده بود دلش ضعف رفت.کمی به موهای مشکیش که یکم حالت داشت و چشمای کشیدش رو میپوشوند و بعد لبای صورتی خوردنیش که هنوزم آویزون بودن،نگاه کرد. دستش رو زیر چونش برد و سرش رو به سمت خودش برگردوند و تهیونگ ناچار بهش نگاه کرد.
_چاگیا...معذرت میخوام دیر کردم.کارا واقعا روی هم انباشته شده بودن
تهیونگ به چشمای جونگکوک نگاه کرد و جواب داد
_خب چرا الکی قول میدی جونگکوک؟فقط دیگه قول نده
جونگکوک دستشو از زیر چونش برداشت و با تکون دادن سرش حرفش رو تایید کرد
_حق داری.اشتباه کردم...دیگه اینکارو نمیکنم
تهیونگ دوباره چشمش رو ازش گرفت و به جای دیگهای نگاه کرد
_همم؟
جونگکوک که منتظر جوابی بود گفت ولی تهیونگ فقط سکوت کرده بود. نگاهی به سرتاپاش که لباس حریر سفیدی همراه با شلوار ستش پوشیده بود انداخت و سرشو نزدیک برد و توی گوشش زمزمه کرد
_چیکار کنم که منو ببخشی؟
تهیونگ با حس گرمای نفس جونگکوک و صدای فا*کیش قلبش تند تند زد ولی سعی کرد واکنشی نشون نده
جونگکوک که میدونست الان قلب تهیونگ چقدر تند میزنه و سعی داره که اینو مخفی کنه؛شیطنتش گل کرد و کمی نزدیکتر رفت. سرش رو توی گردنش فرو برد و عطرشو نفس کشید.بوسه کوچکی بهش زد و دستش رو از زیر لباس حریرش رد کرد و شکم داغش رو لمس کرد. تهیونگ که همیشه مقاومتش رو در برابر کوک از دست میداد نگاهی بهش انداخت و جونگکوک همون طور که شکمش رو لمس میکرد بوسهای روی لباش گذاشت
_فکر کردی اینجوری میبخشمت؟
تهیونگ پرسید و کوک همونطور که چشماش رو لبای ته بود جلوتر میرفت و تهیونگ عقب تر تا اینکه روی مبل نیم خیز شد. جونگکوک روش خیمه زد و نزدیک صورتش لب زد
_نمیبخشی؟
تهیونگ آب دهنش رو قورت داد ولی جونگکوک سریعا از روش بلند شد و بالای سرش ایستاد.دست تهیونگ رو که متعجب بهش نگاه میکرد،گرفت و از روی مبل بلندش کردو اونو روبهروش نگه داشت.با دو تا دستش کمرش رو گرفت و بلندش کرد و تهیونگ هم برای اینکه نیفته دستشو دور گردن کوک حلقه کرد.جونگکوک دستاشو زیر رونهای ته گذاشت و اونا رو دور کمرش گذاشت.
_بهت قول میدم که میبخشیم
کوک گفت و اونو به سمت اتاق برد.
لایک کنید لطفاا❣
بعدی رو شب میزارم
.
.
.
.
#تهکوک #کوکوی #بیتیاس #شیپ #هوپمین #یونمین #نامجین #کوکمین #جونگکوک #جئون #جئون_جونگکوک #کیم #کیم_تهیونگ #تهیونگ #کوکی #ویکوک #جیهوپ #جیمین #پارکجیمین #جانگ #جانگ_هوسوک #نامجون #کیم #کیم_نامجون #جین #سوکجین #کیم #کیم_سوکجین #یونگی #مین #مین_یونگی #شوگا #شیپ #شیپرز
۱۲.۰k
۰۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.