Cookie ct : کوکی شُکلاتیم🍫🌙
Cookie ct : کوکیشُکلاتیم🍫🌙
صبح بیدار شدم رفتم دیدم زنعمو داره صبحانه رو اماده میکنه
دریا: صبح بخیر زنعمو
زنعمو: سلام عروس گلم
اینو ک گفت سرمو انداختم پایین
زنعمو:کامیار بیدار نشده؟
دریا: نه بیدار نشده
زنعمو: حتما دیشب خسته شده
با این حرفش یاد اون شب افتادم و هیچی نگفتم نشسته بودم ک عمو و بابام امدن
عمو مرتضی:خب داداش فردا بچه ها برن خرید لوازم عقد و انشالله عقد کنن
بابا رضا: هرجور ک خودتون میدونید هرچی زهره بگه(اسم مامان دریا)
زهره: پسر دختر مهمن اگه کامیار دریا موافقن مشکلی نداریم بریم
عمو مرتضی:کامیار هنوز بیدار نشده؟
دریا: نه بزار برم بیبینم
(کامیار)
خوابیدم و بیدار شدم و همه چیزو یادم امد همنجور نشسته بودم و فکر میکردم ک دریا امد تا دریا رو دیدم پرید تو بغلش و تند تند ماچش میکردم
کامیار: عاشقتم دریاا تو بهترینیی دریااا من میمیرم برات
دریا: همه چیزو یادت امد؟
کامیار:اره یادم امد من بمیرم برات ک کلی سختی کشیدی
دریا: من ک سختی نکشیدم تو کشیدی میدونی چند ماه تو کما بودی ۵ ماه کلی ضربانت برگشت امد
کامیار: حقم بود
با این حرفش گریه ام گرفت ک با دستش گریه هامو پاک میکرد
کامیار: دریا من ک گریه نمکنه عزیز دل من اخه من قربونت برم نکن دیگ گریه میکنی من میمیرم زنده میشم
دریا: اندازه ۱۰ سال پیر شدم کامیار
کامیار: نگو دیگ الان مهم اینک پیشم همیم کنار هم دیگ این مهمه
دریا: اره
(روز عقد)
عاقد: برای بار سوم میگویم دوشیزه سرکار خانوم میتوانم شمارو به عقد دائمی و همشیگی جناب کامیار اکبری دربیارم؟
دریا: با ندای عقلم و به امضای قلبم بله
عاقد: مبارک باشه
عاقد: خب اقا داماد شمارو میتوانم به عقد دائمی و همشیگی اقای کامیار اکبری دربیارم؟
کامیار: بله
صبح بیدار شدم رفتم دیدم زنعمو داره صبحانه رو اماده میکنه
دریا: صبح بخیر زنعمو
زنعمو: سلام عروس گلم
اینو ک گفت سرمو انداختم پایین
زنعمو:کامیار بیدار نشده؟
دریا: نه بیدار نشده
زنعمو: حتما دیشب خسته شده
با این حرفش یاد اون شب افتادم و هیچی نگفتم نشسته بودم ک عمو و بابام امدن
عمو مرتضی:خب داداش فردا بچه ها برن خرید لوازم عقد و انشالله عقد کنن
بابا رضا: هرجور ک خودتون میدونید هرچی زهره بگه(اسم مامان دریا)
زهره: پسر دختر مهمن اگه کامیار دریا موافقن مشکلی نداریم بریم
عمو مرتضی:کامیار هنوز بیدار نشده؟
دریا: نه بزار برم بیبینم
(کامیار)
خوابیدم و بیدار شدم و همه چیزو یادم امد همنجور نشسته بودم و فکر میکردم ک دریا امد تا دریا رو دیدم پرید تو بغلش و تند تند ماچش میکردم
کامیار: عاشقتم دریاا تو بهترینیی دریااا من میمیرم برات
دریا: همه چیزو یادت امد؟
کامیار:اره یادم امد من بمیرم برات ک کلی سختی کشیدی
دریا: من ک سختی نکشیدم تو کشیدی میدونی چند ماه تو کما بودی ۵ ماه کلی ضربانت برگشت امد
کامیار: حقم بود
با این حرفش گریه ام گرفت ک با دستش گریه هامو پاک میکرد
کامیار: دریا من ک گریه نمکنه عزیز دل من اخه من قربونت برم نکن دیگ گریه میکنی من میمیرم زنده میشم
دریا: اندازه ۱۰ سال پیر شدم کامیار
کامیار: نگو دیگ الان مهم اینک پیشم همیم کنار هم دیگ این مهمه
دریا: اره
(روز عقد)
عاقد: برای بار سوم میگویم دوشیزه سرکار خانوم میتوانم شمارو به عقد دائمی و همشیگی جناب کامیار اکبری دربیارم؟
دریا: با ندای عقلم و به امضای قلبم بله
عاقد: مبارک باشه
عاقد: خب اقا داماد شمارو میتوانم به عقد دائمی و همشیگی اقای کامیار اکبری دربیارم؟
کامیار: بله
۸.۵k
۰۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.