چندپارتی شوگا
Part8
شوگا ویو:وقتی رفتم داخل اتاق و با بدن مرده ات روبهرو شدم همه ی خاطرات و بدی هایی که به ات کرده بودم از جلوی چشمام مثل یه ویدئو کوتاه گذشت و باعث شد اشکام روی گونه هام شدت بگیره
شوگا:ات......ات.....تو نمردی بلند شو تو هنوز زنده ای من باور نمیکنم که تو رفته باشی.......لطفا بلند شو و از این کابوس نجاتم بده....قرار نبود انقدر زود بری........قرار نبود منو تنها بزاری.......یادته یه بار بهم اعتراف کردی و ردت کردم.......من واقعا متاسفم ات......من تازه فهمیدم چقدر عاشقت شدم......تازه فهمیدم چقدر وابسته ات شدم.......من هیچوقت از کسی التماس نکردم.....ولی دارم از تو التماس میکنم......خواهش میکنم ات بلند شو.....فقط یهبار......فقط یهبار دیگه بلند شو و اسمم رو صدا بزن.....از پشت بغلم کن.......منو اذیت کن هر کاری دلت میخواد با من بکن فقط پاشو.....میخوام یه با دیگه اون چشم های قشنگتو ببینم.....میخوام یه با دیگه صداتو بشنوم ات خواهش میکنم بلند شو.....چرا این بلا باید سر من میومد ات چرا؟؟؟؟چرا روزی که من میخواستم بهت اعتراف کنم یکی اومد و این کار رو باهات کرد.....مطمئن باش کاری میکنم اونی که این بلا رو سرت آورده تا آخر عمرش رو تو زندان بگذرونه اصلا چرا بره زندان خودم اونو با دست های خودم می.کشم بعد از تو دیگه هیچی برام مهم نیست
و دستای ات رو برای بار آخر تو دستاش میگیره و فشار میده دستایی که روزهایی گرمی خودشون رو داشتن ولی شوگا از اون روز ها استفاده نکرد و قدر لحظاتی که با ات داشت رو ندونست والان تنها چیزی که گیرش اومده دست های سرد اتن
شوگا:متاسفم.....فرشته ی زیبای من،من قدر تو رو کم دونستم......چرا وجود فرشته ای مثل تو،تو زندگیم رو انقدر دیر متوجه شدم و بو.سه ای به دست های ات میزنه
و ادامه دارد........
(البته خدا نکنه)
شوگا ویو:وقتی رفتم داخل اتاق و با بدن مرده ات روبهرو شدم همه ی خاطرات و بدی هایی که به ات کرده بودم از جلوی چشمام مثل یه ویدئو کوتاه گذشت و باعث شد اشکام روی گونه هام شدت بگیره
شوگا:ات......ات.....تو نمردی بلند شو تو هنوز زنده ای من باور نمیکنم که تو رفته باشی.......لطفا بلند شو و از این کابوس نجاتم بده....قرار نبود انقدر زود بری........قرار نبود منو تنها بزاری.......یادته یه بار بهم اعتراف کردی و ردت کردم.......من واقعا متاسفم ات......من تازه فهمیدم چقدر عاشقت شدم......تازه فهمیدم چقدر وابسته ات شدم.......من هیچوقت از کسی التماس نکردم.....ولی دارم از تو التماس میکنم......خواهش میکنم ات بلند شو.....فقط یهبار......فقط یهبار دیگه بلند شو و اسمم رو صدا بزن.....از پشت بغلم کن.......منو اذیت کن هر کاری دلت میخواد با من بکن فقط پاشو.....میخوام یه با دیگه اون چشم های قشنگتو ببینم.....میخوام یه با دیگه صداتو بشنوم ات خواهش میکنم بلند شو.....چرا این بلا باید سر من میومد ات چرا؟؟؟؟چرا روزی که من میخواستم بهت اعتراف کنم یکی اومد و این کار رو باهات کرد.....مطمئن باش کاری میکنم اونی که این بلا رو سرت آورده تا آخر عمرش رو تو زندان بگذرونه اصلا چرا بره زندان خودم اونو با دست های خودم می.کشم بعد از تو دیگه هیچی برام مهم نیست
و دستای ات رو برای بار آخر تو دستاش میگیره و فشار میده دستایی که روزهایی گرمی خودشون رو داشتن ولی شوگا از اون روز ها استفاده نکرد و قدر لحظاتی که با ات داشت رو ندونست والان تنها چیزی که گیرش اومده دست های سرد اتن
شوگا:متاسفم.....فرشته ی زیبای من،من قدر تو رو کم دونستم......چرا وجود فرشته ای مثل تو،تو زندگیم رو انقدر دیر متوجه شدم و بو.سه ای به دست های ات میزنه
و ادامه دارد........
(البته خدا نکنه)
۱۳.۵k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.