پارت ۸

ویو صبح جیا
از خواب بیدار شدم ساعت ۳۰: ۹ بود رفتم پایین صبحانه خوردم حاضر شدم بیرون منتظر کوک موندم تا بیاد دنبالم
چند مین بعد
_ دیر که نکردم
نه اصلا
توی ماشین خوشگل نشستم چند مین بعد رسیدم به آرایشگاه با کوک خداحافظی کردم پرسیدم کی میاد دنبالم
۲ ساعت بعد
تو راه تالار بودیم که بعد چند دقیقه رسیدیم پیاده شدم رفتم کنار پدرم ایستادم منتظر موندم دستمو بگیر اما نگرفت ‌پس گفتم
پدر اینجا شما باید دستمو بگرید
پ ج : خودم می‌دونم اما نمخوام
پدر خواهش میکنم همین یه بار
پ ج : باشه
وارد سالن شدیم که با کوک مواجع شدم چطور تو کت و شلوار آنقدر جذاب بود خدایا من آخر از جذابیت این مردسکته میکنم
خلاصه عاقد سوال پرسید اینا بله گفتن که صدای مهمانان آمد که میگفتن
مهمانان : بوسش کن ( با داد
من مونده بودم چیکار کنم که یک دفعه لبای کوک آمد رو لبام شکه شده بودم نمیستم چیکار کنم ضربان قلب بالا رفته بود همه مهمانان دست زدند بعد چند دقیقه به خودم آمدم رفتیم برای رقص تانگو
چند مین بعد مراسم تمام شد شام دادن همه رفتن خونه هامون ما هم رفتیم خونه که خدمتکار تزیین کرده بودند که کوک گفت

بدون شرط شد فقط لایک کنید