part3
part3
دیا: اروم اشکام میریخت که گوشیم زنگ خورد
مکالمه (نیکا🧡 دیا🤍)
🤍بله
🧡سلام خوشگله خوبی
🤍خوبم تو چطوری
🧡منم خوبم دیا جان
🤍بله
🧡امروز نمیای یا تو راهی
🤍نه نمیام
🧡اها به استاد چی بگم
🤍بگو یکم سرما خورده نمیاد
🧡باشه
🤍خدافظ
🧡خدافظ
پایان مکالمه
دیا: از رو تختم پاشدم و قاب عکس خودمو مامانم رو ورداشتم و نشستم رو تخت
مامانی 😭
یادته میخواستی من روان پزشک شم
اینهمه بهم امید دادی که میتونم
الان برو به پسرت یچیزی بگو منو محدود کرده
من 19 ساله رو میخواد بفرسته خونه ی یکی کلفت شم
معلومم نیس چه اتفاقی قراره واسم بیفته
اخه من چه گناهی کردم
همینجوری گفتم تا اینکه خوابم برد
ساعت 1
ممد: در اتاقشو باز کردم هو دیانا
دیا: وای بله
ممد: بیا غذا
دیا: بلند شدم از اتاق رفتم بیرون و سر میز نشستم
این چیه
ممد: غذا
دیا: به غذای یک هفته پیش میگی غذا
ممد: همینی که هست
دیا: اینو جلو سگ بریزی باهات قهر میکنه
ممد: از میز بلند شدمو جلوش وایسادم
ببین اینجا قصرت نیس منم خدمتکارت نیستم که اینجوری هرف میزنی
یا به حرف من گوش میدی یا هر روز همین بساته
دیا: اها به حرفت گوش بدم برم تو ی خونه ای که معلوم نیس زنده میمونم یا نه
ممد: چی داری میگی یا کلفت میشی یا زنش
دیا: هیچ کدومو نمیخوام فقط بزا من بع درسم ادامه بدم
ممد: میری اونجا شاید اون گذاشت درس بخونی
دیا: اگه نزاشت
ممد: دیگه به من ربطی نداره الان میری حاضر میشی زنگ میزنم بیان ببرنت
دیا: من هیچ جا نمیرم همینو گفتم رفتم تو اتاقم و درو بستم
دیا: اروم اشکام میریخت که گوشیم زنگ خورد
مکالمه (نیکا🧡 دیا🤍)
🤍بله
🧡سلام خوشگله خوبی
🤍خوبم تو چطوری
🧡منم خوبم دیا جان
🤍بله
🧡امروز نمیای یا تو راهی
🤍نه نمیام
🧡اها به استاد چی بگم
🤍بگو یکم سرما خورده نمیاد
🧡باشه
🤍خدافظ
🧡خدافظ
پایان مکالمه
دیا: از رو تختم پاشدم و قاب عکس خودمو مامانم رو ورداشتم و نشستم رو تخت
مامانی 😭
یادته میخواستی من روان پزشک شم
اینهمه بهم امید دادی که میتونم
الان برو به پسرت یچیزی بگو منو محدود کرده
من 19 ساله رو میخواد بفرسته خونه ی یکی کلفت شم
معلومم نیس چه اتفاقی قراره واسم بیفته
اخه من چه گناهی کردم
همینجوری گفتم تا اینکه خوابم برد
ساعت 1
ممد: در اتاقشو باز کردم هو دیانا
دیا: وای بله
ممد: بیا غذا
دیا: بلند شدم از اتاق رفتم بیرون و سر میز نشستم
این چیه
ممد: غذا
دیا: به غذای یک هفته پیش میگی غذا
ممد: همینی که هست
دیا: اینو جلو سگ بریزی باهات قهر میکنه
ممد: از میز بلند شدمو جلوش وایسادم
ببین اینجا قصرت نیس منم خدمتکارت نیستم که اینجوری هرف میزنی
یا به حرف من گوش میدی یا هر روز همین بساته
دیا: اها به حرفت گوش بدم برم تو ی خونه ای که معلوم نیس زنده میمونم یا نه
ممد: چی داری میگی یا کلفت میشی یا زنش
دیا: هیچ کدومو نمیخوام فقط بزا من بع درسم ادامه بدم
ممد: میری اونجا شاید اون گذاشت درس بخونی
دیا: اگه نزاشت
ممد: دیگه به من ربطی نداره الان میری حاضر میشی زنگ میزنم بیان ببرنت
دیا: من هیچ جا نمیرم همینو گفتم رفتم تو اتاقم و درو بستم
۱۰.۱k
۲۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.