پارت آخر
واقعیت تلخ من...
پارت⁴
هیونجین وقتی نامه رو خوندم دویدم سمت ماشین همون ساحل سنگی رفتم من ، من نمیتونم دلیل مرگ یکی باشم نه من فقط بیست دیقه وقت دارم تا برسم اونجا
پرش زمان به ساحل سنگی
هیونجین . ا.ت ا.ت (داد میزنی )
ویو ا.ت
با مرگ فقط دو قدم فاصله داشتم که یکی اسمم رو صدا میزد و گفت نه این کارو نکن من لیاقتش رو ندارم زندگیت رو برای من تموم کنی ا.ت نه
ا.ت . تو ازداوج کردی اینجا چی کار میکنی برو از اینجا
هیونجین. ا.ت خواهش میکنم بیا حرف بزنیم (گریه میکنه )
ا.ت . هیونجین نه حرفی واسه گفتن هس نه شنیدن دیر کردی هیونجین خیلی دیر کردی من دیگه تحمل این زندگی پر از درد و تنهایی رو ندارم تو دلیل مرگم نیستی هیچ وقت خودتو مقصر ندون من فقط خسته ام میخوام به آرامش برسم هیونجین
هیونجین به سمت ا.ت یه قدم برداشت که ا.ت یه قدم به پشت سرش گذاشت دیگه با مرگ فقط یه قدم فاصله داشت
ا.ت من خیلی دوست دارم اینو بدون هیونجین خیلی ولی هیچ وقت به چشمت نیومد و ا.ت آخ ین قدم رو برداشت و خودش رو توی آغوش آب سرد دریا رها کرد چشماش رو به این زندگی درد ناک چیزی جز در بهش نداده بود برای همیشه بست
ویو هیونجین
هیونجین چند ساعتی همونجا نشست و
داد زد تقصیر من بود من بیرحم بودم باهاش چرا ولش کردم چراااا
هیونجین گریه میکرد ولی گریه ها هم معنایی نداشت چون دیگه ا.تی در کار نبود اون دیگه برای همیشه رفته بود
و هیونجین تا آخر عمرش این روز رو بدترین روز عمرش به خاطر سپرد
چون تو اون روز ا.ت رو از دست داده بود و اون ا.ت رو دو بار تا به حال کشته بود یکی وقتی ولش کرد اون رو زنده زنده زره زره هر روز کشت با دردی که بهش داد و یکی هم واسه ابد چشماش رو باعث شد به زندگی ببنده
.......
پارت⁴
هیونجین وقتی نامه رو خوندم دویدم سمت ماشین همون ساحل سنگی رفتم من ، من نمیتونم دلیل مرگ یکی باشم نه من فقط بیست دیقه وقت دارم تا برسم اونجا
پرش زمان به ساحل سنگی
هیونجین . ا.ت ا.ت (داد میزنی )
ویو ا.ت
با مرگ فقط دو قدم فاصله داشتم که یکی اسمم رو صدا میزد و گفت نه این کارو نکن من لیاقتش رو ندارم زندگیت رو برای من تموم کنی ا.ت نه
ا.ت . تو ازداوج کردی اینجا چی کار میکنی برو از اینجا
هیونجین. ا.ت خواهش میکنم بیا حرف بزنیم (گریه میکنه )
ا.ت . هیونجین نه حرفی واسه گفتن هس نه شنیدن دیر کردی هیونجین خیلی دیر کردی من دیگه تحمل این زندگی پر از درد و تنهایی رو ندارم تو دلیل مرگم نیستی هیچ وقت خودتو مقصر ندون من فقط خسته ام میخوام به آرامش برسم هیونجین
هیونجین به سمت ا.ت یه قدم برداشت که ا.ت یه قدم به پشت سرش گذاشت دیگه با مرگ فقط یه قدم فاصله داشت
ا.ت من خیلی دوست دارم اینو بدون هیونجین خیلی ولی هیچ وقت به چشمت نیومد و ا.ت آخ ین قدم رو برداشت و خودش رو توی آغوش آب سرد دریا رها کرد چشماش رو به این زندگی درد ناک چیزی جز در بهش نداده بود برای همیشه بست
ویو هیونجین
هیونجین چند ساعتی همونجا نشست و
داد زد تقصیر من بود من بیرحم بودم باهاش چرا ولش کردم چراااا
هیونجین گریه میکرد ولی گریه ها هم معنایی نداشت چون دیگه ا.تی در کار نبود اون دیگه برای همیشه رفته بود
و هیونجین تا آخر عمرش این روز رو بدترین روز عمرش به خاطر سپرد
چون تو اون روز ا.ت رو از دست داده بود و اون ا.ت رو دو بار تا به حال کشته بود یکی وقتی ولش کرد اون رو زنده زنده زره زره هر روز کشت با دردی که بهش داد و یکی هم واسه ابد چشماش رو باعث شد به زندگی ببنده
.......
۳.۳k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.