پارت 17 فیک اجبار
پارت 17
♒فیک اجبار♒
صبح
با روزنه نوری که به چشام خورد آروم بازشون کردم که خودمو بینه بازی های حجیم جونگ کوک حس کردم یکم خجالت میکشیدم ازش تکون ریزی خوردم که دستش آزاد تر شه ولی زورش خیلی زیاد بود مجبور شدم همون جوری بمونم........
×بیب حالت خوبه؟
+اومم خوبم
(میکشتت سمت خودشو لباتو میبوسه)
×خیلی دوست دارم ...
+......
×تو چی؟
+من..من دوست دارم
×خوبه... چون اگه نداشتی باشی هم عاشقم میشی
من باید برم شرکت تو استراحت کن حتما خیلی در کشیدی
+جونگ..کوک
×جانم بیب
+میگم....میگم میشه ...منم از این به بعد تو شرکت...کار کنم
×نه
+باشه...... پس میشه دنبال کار.... بگردم؟؟؟
×هه اون که به هیچ وجه
+چرا نمیتونم؟؟؟؟
×چون من نمیخوام مشکلیه؟؟؟؟
(با چشای درشت که میخواست بهت بفهمونه عصیبیش نکنی برگشت سمتت)
+نه ...ولی..
×ولی نداره.... تو دیگه مال منی نمیخوام اینجور جاها کار کنی
+مگه من وسیلتم؟؟؟؟؟
(میاد سمتتو میچسبونتت به دیوار و با یه لبخند ملیح سعی میکنه سرت داد نزنه:
× لونا.. عشقم منظورم لز ماله من بودن یعنی دلم نمیخواد پسری بهت نگاه کنه فک کنم بتونی درک کنی نه؟
+........
×درستههه؟؟؟؟؟
+بله
×خوبه من میرم
بای بیبی
+بابای
■■■■■■■■■■■■■■■■
ظهر شده بود کوکی هنوز نیومده بود رفتم پایین دیدم صبونه آمادس هه دقیقا دیروز مثه سگ تو این خونه کار کردم ولی الان همه بهم میگن خانم! حوصلم سر رفته بود رفتم لباس پوشیدم که برم به خونه پدریم سر بزنم رفتم دم در که بادیگاردا جلومو گرفتن
×نمیتونین برین خانم
+چی میگین شما برین کنار
×آقای جئون گفتن نزاریم برین بیرون
+چی؟؟؟؟ وای خداااا منو بخور
■■■■■■■■■■■■■■■■
عصابم خیلی خورد شد رفتم تو اتاقو درو بستم و خودمو بردم زیر پتو من که دیگه بردش نیستم الان عشقشم حق نداره باهام اینجوری رفتار کنه.........
÷خانم بیاین ناهار اقا اومدن
+نمیام گشنم نیستتتتت(با داد)
................
#Milla
#FICEJBAR
♒فیک اجبار♒
صبح
با روزنه نوری که به چشام خورد آروم بازشون کردم که خودمو بینه بازی های حجیم جونگ کوک حس کردم یکم خجالت میکشیدم ازش تکون ریزی خوردم که دستش آزاد تر شه ولی زورش خیلی زیاد بود مجبور شدم همون جوری بمونم........
×بیب حالت خوبه؟
+اومم خوبم
(میکشتت سمت خودشو لباتو میبوسه)
×خیلی دوست دارم ...
+......
×تو چی؟
+من..من دوست دارم
×خوبه... چون اگه نداشتی باشی هم عاشقم میشی
من باید برم شرکت تو استراحت کن حتما خیلی در کشیدی
+جونگ..کوک
×جانم بیب
+میگم....میگم میشه ...منم از این به بعد تو شرکت...کار کنم
×نه
+باشه...... پس میشه دنبال کار.... بگردم؟؟؟
×هه اون که به هیچ وجه
+چرا نمیتونم؟؟؟؟
×چون من نمیخوام مشکلیه؟؟؟؟
(با چشای درشت که میخواست بهت بفهمونه عصیبیش نکنی برگشت سمتت)
+نه ...ولی..
×ولی نداره.... تو دیگه مال منی نمیخوام اینجور جاها کار کنی
+مگه من وسیلتم؟؟؟؟؟
(میاد سمتتو میچسبونتت به دیوار و با یه لبخند ملیح سعی میکنه سرت داد نزنه:
× لونا.. عشقم منظورم لز ماله من بودن یعنی دلم نمیخواد پسری بهت نگاه کنه فک کنم بتونی درک کنی نه؟
+........
×درستههه؟؟؟؟؟
+بله
×خوبه من میرم
بای بیبی
+بابای
■■■■■■■■■■■■■■■■
ظهر شده بود کوکی هنوز نیومده بود رفتم پایین دیدم صبونه آمادس هه دقیقا دیروز مثه سگ تو این خونه کار کردم ولی الان همه بهم میگن خانم! حوصلم سر رفته بود رفتم لباس پوشیدم که برم به خونه پدریم سر بزنم رفتم دم در که بادیگاردا جلومو گرفتن
×نمیتونین برین خانم
+چی میگین شما برین کنار
×آقای جئون گفتن نزاریم برین بیرون
+چی؟؟؟؟ وای خداااا منو بخور
■■■■■■■■■■■■■■■■
عصابم خیلی خورد شد رفتم تو اتاقو درو بستم و خودمو بردم زیر پتو من که دیگه بردش نیستم الان عشقشم حق نداره باهام اینجوری رفتار کنه.........
÷خانم بیاین ناهار اقا اومدن
+نمیام گشنم نیستتتتت(با داد)
................
#Milla
#FICEJBAR
۳۵.۶k
۰۶ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.