ادامه پارت ۴۹/pawn
اسلایدها: ووک
از زبان نویسنده:
بعد از نیم ساعت خانوم جی رسید... با دیدن رییسش که برای اولین بار تنهایی به جایی دعوتش کرده بود دستپاچه شد... به سمت میزش رفت و سلام کرد...
-سلام رییس
-سلام خانوم جی... بفرمایین بشینین
-بله... ممنون...
نشست و ساکت موند... چون در حضور رییسش معذب بود... کمی هم خجالت میکشید...
ووک منوی رستوران رو برداشت و گفت: شما چی میخورین سفارش بدم؟
-تفاوتی نداره
ووک: راحت باشین با من
-مچکرم... هرچی شما سفارش بدین عالیه...
ووک خودش منو رو باز کرد و انتخاب کرد... دوکبوکی... جاجانگمیون... مرغ سوخاری و نوعی خورش گوشت رو سفارش داد...
بعد از دقایقی که به حرفای معمولی بین ووک و خانوم جی گذشت گارسون غذاها رو آورد... مشغول غذا خوردن شدن...
خانوم جی با آرامش غذا میخورد و با احتیاط میجوید... همیشه از ترس اینکه موقع جویدن غذا صدای دهنش به کسی برسه اینکارو میکرد...
ووک سر بحث اصلیش رفت... و گفت: خانوم جی... یه کاری از شما میخوام که اگه انجامش بدین سر ماه حقوقتون دوبل پرداخت میشه...
خانوم جی کمی جا خورد... و با خودش فکر کرد این چه کاریه که بابتش پاداش خوبی میگیره؟ نکنه کار درستی نباشه!!...
ووک با دیدن چهره ی شوک شده ی خانوم جی ادامه داد و گفت: نگران نباشید... سادس... کار بدی نیست... فقط من براتون مرخصی رد میکنم برای فردا... ولی شما فردا سر ساعتی که من بهتون اعلام میکنم وارد شرکت میشین و میگین که احتیاجی به مرخصی ندارین چون جای مهمی که میخواستین برین کنسل شده... متوجه شدین؟
-...ب... بله... فهمیدم... این کار انقدر براتون با ارزشه که بابتش حقوقمو اضافه میدین؟
ووک: شما فقط کاری که گفتمو بکنین... همین
-بله... ببخشید...
مشکلی نیست انجامش میدم... اولش نگران شدم راستش
ووک: ایرادی نداره... با هیچکس در موردش صحبت نکنین... هرکسی متوجه بشه شما اخراج میشی... هرچی لازم بود انجام بدی رو بهت مسیج میکنم
-چشم...
ووک بعد گفتن حرفاش از سر میز پاشد و گفت: شما شامتونو بخورین... من دیگه باید برم... در ضمن میز حساب شده
-خیلی لطف کردین قربان... ممنونم....
بعد از رفتن ووک، خانوم جی با دیدن میز هیجان زده شد و دوباره نشست و ایندفعه اونطوری که دلش خواست غذا خورد... 😀
از زبان نویسنده:
بعد از نیم ساعت خانوم جی رسید... با دیدن رییسش که برای اولین بار تنهایی به جایی دعوتش کرده بود دستپاچه شد... به سمت میزش رفت و سلام کرد...
-سلام رییس
-سلام خانوم جی... بفرمایین بشینین
-بله... ممنون...
نشست و ساکت موند... چون در حضور رییسش معذب بود... کمی هم خجالت میکشید...
ووک منوی رستوران رو برداشت و گفت: شما چی میخورین سفارش بدم؟
-تفاوتی نداره
ووک: راحت باشین با من
-مچکرم... هرچی شما سفارش بدین عالیه...
ووک خودش منو رو باز کرد و انتخاب کرد... دوکبوکی... جاجانگمیون... مرغ سوخاری و نوعی خورش گوشت رو سفارش داد...
بعد از دقایقی که به حرفای معمولی بین ووک و خانوم جی گذشت گارسون غذاها رو آورد... مشغول غذا خوردن شدن...
خانوم جی با آرامش غذا میخورد و با احتیاط میجوید... همیشه از ترس اینکه موقع جویدن غذا صدای دهنش به کسی برسه اینکارو میکرد...
ووک سر بحث اصلیش رفت... و گفت: خانوم جی... یه کاری از شما میخوام که اگه انجامش بدین سر ماه حقوقتون دوبل پرداخت میشه...
خانوم جی کمی جا خورد... و با خودش فکر کرد این چه کاریه که بابتش پاداش خوبی میگیره؟ نکنه کار درستی نباشه!!...
ووک با دیدن چهره ی شوک شده ی خانوم جی ادامه داد و گفت: نگران نباشید... سادس... کار بدی نیست... فقط من براتون مرخصی رد میکنم برای فردا... ولی شما فردا سر ساعتی که من بهتون اعلام میکنم وارد شرکت میشین و میگین که احتیاجی به مرخصی ندارین چون جای مهمی که میخواستین برین کنسل شده... متوجه شدین؟
-...ب... بله... فهمیدم... این کار انقدر براتون با ارزشه که بابتش حقوقمو اضافه میدین؟
ووک: شما فقط کاری که گفتمو بکنین... همین
-بله... ببخشید...
مشکلی نیست انجامش میدم... اولش نگران شدم راستش
ووک: ایرادی نداره... با هیچکس در موردش صحبت نکنین... هرکسی متوجه بشه شما اخراج میشی... هرچی لازم بود انجام بدی رو بهت مسیج میکنم
-چشم...
ووک بعد گفتن حرفاش از سر میز پاشد و گفت: شما شامتونو بخورین... من دیگه باید برم... در ضمن میز حساب شده
-خیلی لطف کردین قربان... ممنونم....
بعد از رفتن ووک، خانوم جی با دیدن میز هیجان زده شد و دوباره نشست و ایندفعه اونطوری که دلش خواست غذا خورد... 😀
۱۶.۶k
۰۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.