Part 19
Part 19
خونه Y/n_
21:52 ساعت
kook pov:
غذامون رو خوردیم و هر کدوم روی یه مبل ولو شدیم من از خستگی هلاک شده بودم میخاستم بخوابم وای نمیشد هوف امروز خیلی تخمی بود
_اینجا زیاد اتاق ندارم پس باید تقسیم شیم
جین گفت ولی کوک ناراضی بود با گفتن «من اتاقمو با کسی شریک نمیشم» سمت اتاقش رفت.
همون لحظه مرکز پلیس سئول-
افسر ویلیام با هر بدبختی بود با اشک با گریه خودشو به دستشویی رسوند به رو شویی تکیه داد و به دست زخمیش نگاه کرد زخمش عمیق بود گوشتش کنده شده بود درد داشت ولی نمیدونست چیکار کنه چطور به این روز افتاده بود افسره بیچاره با خودش دنبال راه چاره میکشت ولی خیلی دووم نیاورد چه چشماش به رنگ سفید شد
تصوری از اون موقعیت:
سرشو مدام به چپ و راست تکون میداد و به در و دیوار میخورد اون عجیب بود و داشت بد تر میشد لباساش پاره و صورتش زخمی دست باند پیچ شده واقعا موقعیت عجیبی بود یه مرد دیگه که داشت از اونجا رد میشد به اون موجود نگاهی انداخت میخواست ازش دور شه که بوم ...
Y/n pov:
حدس میزدم قرار بود با جیهوپ هم اتاق شم ولی چرا اینقدر همه چی کسل کننده شده نه بابا اینا چیه من میگم پاشدم و سمت اتاق کوک رفتم صدای موزیکاش کل اتاقو گرفته بود درو باز کردم و بهش نگاه کردم
_تکخور نباش تو میدونی چقدر رقصیدنو دوست دارم آبله بعد اومدی تنهایی ؟ مگه بدون منم حال میده؟
ا.ت گفتو و کوک پوکر شده نگاهش کرد
_نه بابا رئیس باند هزار نفره ی مافیایی دو بار
کوک گفت و ا.ت بهش چشم غره رفت
_خیلی بیشعوری
_خودتی
_نه تویی
_نه دیگه نشد
_اه باشه بابا بیا اینجا
کوک گفت و اشاره کرد کنار خودش همونطور که قبلاً تمرین کرده بودن شروع به رقصیدن کردن ام وی جدید کوک و اعضای گروهش بود
____
با صدای آژیر خطر گوشیا از خواب بیدار شدیم چه خبر شده منو کوک که تصمیم گرفته بودیم تو یه اتاق بخوابیم بعد بیدار کردن هم از پله ها پایین رفتیم کنترل تلویزیون رو توی دستم گرفتم و شبکه خبر رو گذاشتم که یکی یکی بچه ها هم اومدن کنارمون با بهت و صورتی که شبیه گچ شده بود به تلویزیون نگاه میکردم
_به اطلاع بینندگان عزیز میرسانم که به هیچ عنوان از خانه های خود خاک نشوند و در ها و پنجره ها را نایلون های سیاه بزنند و آنها را چفت کنند تخت هیچ شرایطی از خونه هاتون بیرون نیاید طبق تحقیقات انجام شده بیماری واگیر دار بدی که از طریق گاز یک فرد به بدم فرد دیگر فرستاده میشه در شیوع در کشوره ، فعلا سه کشور جهان ، چین کره جنوبی و آمریکا دچار این بیماری شده اند لطفا مراقب خودتون باش...
با پریدن به انسان روی مجری خبر دخترا هینی کشیدن کنترل از دست ا.ت افتاد اون چیزی که همیشه ازش میترسید با همون لباسای خواب از به بیرون خونه رفتن ( همین الان مجری فاکی بهتون گفت نرین بیرون ) یکی داشت سمت اونا میومد لنگ میزد انگار کمک میخواست جیهوپ رفت جلو تا ازش سوال بپرسه ولی با گاز گرفته شدنش و هجوم بقیه اون موجودات کوک و ا.ت و جین تونستن از ماجرا فرار کنن ، از اون ماجرا تنها نامجون حرف آخرشو تونست بگه : مراقب خودتون باشید
_نهههه امکاننن ندارههه جیهوووپ
ا.ت داد میزد و کمک میخواست جین و کوک مات و مبهوت به هم نگاه میکردن کسایی که الان دوستشون داشتن رفته دیگه نیست چه چون اتفاقا پشت سر هم میوفتاد حالا فهمیدن که کشته شدن یونا و الکس ، قتل یا خودکشی نبوده ، این موجودات چیزی نبودن جز < زامبی ! >
...
خوب ژانر اصلی معلوم شد زامبی خون گریه کنید
فصل اول هم به پایان رسید میخواین بریم فصل دو نظرتون چیه راجب فصل اول
حالا حالا ها فصل دوم رو نمیزارم و میخوام فعلا قسمتاشو ذخیره کنم و زمان معین براش انتخاب کنم امیدوارم لذت برده باشید و تا فیک بعدی بدرود
خونه Y/n_
21:52 ساعت
kook pov:
غذامون رو خوردیم و هر کدوم روی یه مبل ولو شدیم من از خستگی هلاک شده بودم میخاستم بخوابم وای نمیشد هوف امروز خیلی تخمی بود
_اینجا زیاد اتاق ندارم پس باید تقسیم شیم
جین گفت ولی کوک ناراضی بود با گفتن «من اتاقمو با کسی شریک نمیشم» سمت اتاقش رفت.
همون لحظه مرکز پلیس سئول-
افسر ویلیام با هر بدبختی بود با اشک با گریه خودشو به دستشویی رسوند به رو شویی تکیه داد و به دست زخمیش نگاه کرد زخمش عمیق بود گوشتش کنده شده بود درد داشت ولی نمیدونست چیکار کنه چطور به این روز افتاده بود افسره بیچاره با خودش دنبال راه چاره میکشت ولی خیلی دووم نیاورد چه چشماش به رنگ سفید شد
تصوری از اون موقعیت:
سرشو مدام به چپ و راست تکون میداد و به در و دیوار میخورد اون عجیب بود و داشت بد تر میشد لباساش پاره و صورتش زخمی دست باند پیچ شده واقعا موقعیت عجیبی بود یه مرد دیگه که داشت از اونجا رد میشد به اون موجود نگاهی انداخت میخواست ازش دور شه که بوم ...
Y/n pov:
حدس میزدم قرار بود با جیهوپ هم اتاق شم ولی چرا اینقدر همه چی کسل کننده شده نه بابا اینا چیه من میگم پاشدم و سمت اتاق کوک رفتم صدای موزیکاش کل اتاقو گرفته بود درو باز کردم و بهش نگاه کردم
_تکخور نباش تو میدونی چقدر رقصیدنو دوست دارم آبله بعد اومدی تنهایی ؟ مگه بدون منم حال میده؟
ا.ت گفتو و کوک پوکر شده نگاهش کرد
_نه بابا رئیس باند هزار نفره ی مافیایی دو بار
کوک گفت و ا.ت بهش چشم غره رفت
_خیلی بیشعوری
_خودتی
_نه تویی
_نه دیگه نشد
_اه باشه بابا بیا اینجا
کوک گفت و اشاره کرد کنار خودش همونطور که قبلاً تمرین کرده بودن شروع به رقصیدن کردن ام وی جدید کوک و اعضای گروهش بود
____
با صدای آژیر خطر گوشیا از خواب بیدار شدیم چه خبر شده منو کوک که تصمیم گرفته بودیم تو یه اتاق بخوابیم بعد بیدار کردن هم از پله ها پایین رفتیم کنترل تلویزیون رو توی دستم گرفتم و شبکه خبر رو گذاشتم که یکی یکی بچه ها هم اومدن کنارمون با بهت و صورتی که شبیه گچ شده بود به تلویزیون نگاه میکردم
_به اطلاع بینندگان عزیز میرسانم که به هیچ عنوان از خانه های خود خاک نشوند و در ها و پنجره ها را نایلون های سیاه بزنند و آنها را چفت کنند تخت هیچ شرایطی از خونه هاتون بیرون نیاید طبق تحقیقات انجام شده بیماری واگیر دار بدی که از طریق گاز یک فرد به بدم فرد دیگر فرستاده میشه در شیوع در کشوره ، فعلا سه کشور جهان ، چین کره جنوبی و آمریکا دچار این بیماری شده اند لطفا مراقب خودتون باش...
با پریدن به انسان روی مجری خبر دخترا هینی کشیدن کنترل از دست ا.ت افتاد اون چیزی که همیشه ازش میترسید با همون لباسای خواب از به بیرون خونه رفتن ( همین الان مجری فاکی بهتون گفت نرین بیرون ) یکی داشت سمت اونا میومد لنگ میزد انگار کمک میخواست جیهوپ رفت جلو تا ازش سوال بپرسه ولی با گاز گرفته شدنش و هجوم بقیه اون موجودات کوک و ا.ت و جین تونستن از ماجرا فرار کنن ، از اون ماجرا تنها نامجون حرف آخرشو تونست بگه : مراقب خودتون باشید
_نهههه امکاننن ندارههه جیهوووپ
ا.ت داد میزد و کمک میخواست جین و کوک مات و مبهوت به هم نگاه میکردن کسایی که الان دوستشون داشتن رفته دیگه نیست چه چون اتفاقا پشت سر هم میوفتاد حالا فهمیدن که کشته شدن یونا و الکس ، قتل یا خودکشی نبوده ، این موجودات چیزی نبودن جز < زامبی ! >
...
خوب ژانر اصلی معلوم شد زامبی خون گریه کنید
فصل اول هم به پایان رسید میخواین بریم فصل دو نظرتون چیه راجب فصل اول
حالا حالا ها فصل دوم رو نمیزارم و میخوام فعلا قسمتاشو ذخیره کنم و زمان معین براش انتخاب کنم امیدوارم لذت برده باشید و تا فیک بعدی بدرود
۷.۸k
۱۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.