پارت ۱۰
پارت ۱۰
از زبان نایون
صبح
از شدت درد چشمام رو باز کردم توی دلم داشتم بهش فحش میدادم که دلم یه تیر کشید که از تخت افتادم پایین
جیمین : چی شده ؟ خوبی ؟ ( خواب آلود)
نایون : به نظرت خوبم ( گریه )
جیمین : گریه نکن
نایون : میخوام گریه کنم به تو چه
جیمین : درست حرف بزن
از اتاق رفت منم تا تونستم گریه کردم حالم ازش بهم میخوره
که حالت تعوع گرفتم رفتم دستشویی بالا آوردم
اجوما آمده بود اتاق
اجوما : حالت خوبه دختر جون ؟
نایون : به نظرت با اون کاری که باهام کرد خوبم ( گریه )
اجوما : رئیس گفتن بیاین صبحونه
نایون : باشه میام
رفتم لباس پوشیدم با درد رفتم پایین رفتم نشستم که نتونستم غذا رو بخورم میخواستم بخورم که به سمت دستشویی دویدم و بالا آوردم
جیمین : حالت خوبه ؟
که چی حس نکردم و بی هوش شدم
از زبان جیمین
دیدم بی هوش شد نگرانش شدم به دکتر شخصیم کیم نامجون زنگ زدم نامجون رسید
نامجون : زنت بارداره داری بابا میشی
جیمین : خیلی ممنون ( ذوق )
از زبان نایون
کم کم چشمام رو باز کردم قیافه بیریختش رو دیدم
جیمین : خوبی ؟
نایون : خوبم خوبم نه خوب نیستم بخاطره تو کثافت
جیمین : هیس بچه یاد میگیره
نایون : چی بچه ؟
جیمین : تو بارداری
با کلمه باردار گریم گرفت
نایون : چی ؟ ( گریه )
جیمین : داریم بچه دار میشیم
نایون : من بچه نمیخوام همین الانشم زندگیم عنه بازم نیست عن تر بشه
جیمین : ببین بخاطره بچه دارم خودم رو کنترل میکنم پس ساکت شو
نایون : حالم از این بچه و خودت بهم میخوره ازتون متنفرم
از زبان نایون
صبح
از شدت درد چشمام رو باز کردم توی دلم داشتم بهش فحش میدادم که دلم یه تیر کشید که از تخت افتادم پایین
جیمین : چی شده ؟ خوبی ؟ ( خواب آلود)
نایون : به نظرت خوبم ( گریه )
جیمین : گریه نکن
نایون : میخوام گریه کنم به تو چه
جیمین : درست حرف بزن
از اتاق رفت منم تا تونستم گریه کردم حالم ازش بهم میخوره
که حالت تعوع گرفتم رفتم دستشویی بالا آوردم
اجوما آمده بود اتاق
اجوما : حالت خوبه دختر جون ؟
نایون : به نظرت با اون کاری که باهام کرد خوبم ( گریه )
اجوما : رئیس گفتن بیاین صبحونه
نایون : باشه میام
رفتم لباس پوشیدم با درد رفتم پایین رفتم نشستم که نتونستم غذا رو بخورم میخواستم بخورم که به سمت دستشویی دویدم و بالا آوردم
جیمین : حالت خوبه ؟
که چی حس نکردم و بی هوش شدم
از زبان جیمین
دیدم بی هوش شد نگرانش شدم به دکتر شخصیم کیم نامجون زنگ زدم نامجون رسید
نامجون : زنت بارداره داری بابا میشی
جیمین : خیلی ممنون ( ذوق )
از زبان نایون
کم کم چشمام رو باز کردم قیافه بیریختش رو دیدم
جیمین : خوبی ؟
نایون : خوبم خوبم نه خوب نیستم بخاطره تو کثافت
جیمین : هیس بچه یاد میگیره
نایون : چی بچه ؟
جیمین : تو بارداری
با کلمه باردار گریم گرفت
نایون : چی ؟ ( گریه )
جیمین : داریم بچه دار میشیم
نایون : من بچه نمیخوام همین الانشم زندگیم عنه بازم نیست عن تر بشه
جیمین : ببین بخاطره بچه دارم خودم رو کنترل میکنم پس ساکت شو
نایون : حالم از این بچه و خودت بهم میخوره ازتون متنفرم
۵.۱k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.