بعد از چند دقیقه به خودم اومدم و نشستم روی زمین
بعد از چند دقیقه به خودم اومدم و نشستم روی زمین
ویو راوی
آقا من توی این فیک زیادی فک زدم کلا ا/ت فهمید جونگکوک تو کماست و حالا حالا در نمیاد از کاراش خیلیییییییی زیاد پشیمون بود ولی دیگه کاریش نمیشه کرد گندی وه خودش زده و ..
+ راوی خفه شو
÷اه اینجوریاست باشه وقتی کوک جونتون کشتم میفهمی
+گوه خوردم
÷اها حالا شد داشتم میگفتم
+میشه جان جدت خفه شی
÷اسکل پلشت میخواستم بگم جونگکوک بهوش اومد ولی نمیگم عذاب بکشی تا دیگه وسط حرفم نپری چصو
+هوفففففف
÷اه هوف میکشی باشه دارم برات
ویو
ا/ت بعد از کلی برو بیا چشم بهم زد دید اه ۲ ماه شد دیگه میخواستن این بیل بیلک هارو در بیارن (منحرفان اعظم اون بیل بیلک نه منظورم یه چیز دیگس) خلاصه ا/ت که دیگه ناامید بود فقط دلش لب های نرم پفکی معشوقش میخواست لبایی که بخاطر خشکی سفید شده بودن برای آخرین بار لبای معشوقش رو بوسید زمانی که خط ضربان قلب صاف شد و تمام
دروغ گفتم😁
یک دفعه شروع کرد به زدن (نه اون زدن یچی دیگه)
جونگکوک چشماشو وا کرد منو نگاه کرد تو گوش من گفت چی گفت در گوشه من گفت چی گفت(اگه داری مثل آوا خوندن اینو میخونی دیگه ادامه نده خب برسیم به فیک)
حال ندارم توضیح بدم جونگکوکو بردن بخش بعد کلی دل قلوه دادن بهم
مثال
_ ماه من وقتی تو کما بودم داشتم تصویر ایندمونو میدیدم
+چی میدیدی(میشه تو حرف نزنی الان فهمیدین دارم بهش حسودی میکنم یانه)
_ اینکه با بچه هامون داریم توی ساحل بازی میکنیم
+چند تا بچه
_دوتا پسر و یه دختر که تو شکسته
+عزیزم فکر کنم توی رویاهات زیادی پیش نرفتی ۳ تا خیلیه
_برای منی که ۵ تا میخوام کمم هست
خلاصه این دو با ۵ تا بچه خود زندگیشونو کردم البته پیچ خمم داشت زندگیشون ولی خوب بقول خودم زن و شوهر دعوا کنن دیگران حالشو ببرن
فیک بعدی از جینه که درخواستیه
ویو راوی
آقا من توی این فیک زیادی فک زدم کلا ا/ت فهمید جونگکوک تو کماست و حالا حالا در نمیاد از کاراش خیلیییییییی زیاد پشیمون بود ولی دیگه کاریش نمیشه کرد گندی وه خودش زده و ..
+ راوی خفه شو
÷اه اینجوریاست باشه وقتی کوک جونتون کشتم میفهمی
+گوه خوردم
÷اها حالا شد داشتم میگفتم
+میشه جان جدت خفه شی
÷اسکل پلشت میخواستم بگم جونگکوک بهوش اومد ولی نمیگم عذاب بکشی تا دیگه وسط حرفم نپری چصو
+هوفففففف
÷اه هوف میکشی باشه دارم برات
ویو
ا/ت بعد از کلی برو بیا چشم بهم زد دید اه ۲ ماه شد دیگه میخواستن این بیل بیلک هارو در بیارن (منحرفان اعظم اون بیل بیلک نه منظورم یه چیز دیگس) خلاصه ا/ت که دیگه ناامید بود فقط دلش لب های نرم پفکی معشوقش میخواست لبایی که بخاطر خشکی سفید شده بودن برای آخرین بار لبای معشوقش رو بوسید زمانی که خط ضربان قلب صاف شد و تمام
دروغ گفتم😁
یک دفعه شروع کرد به زدن (نه اون زدن یچی دیگه)
جونگکوک چشماشو وا کرد منو نگاه کرد تو گوش من گفت چی گفت در گوشه من گفت چی گفت(اگه داری مثل آوا خوندن اینو میخونی دیگه ادامه نده خب برسیم به فیک)
حال ندارم توضیح بدم جونگکوکو بردن بخش بعد کلی دل قلوه دادن بهم
مثال
_ ماه من وقتی تو کما بودم داشتم تصویر ایندمونو میدیدم
+چی میدیدی(میشه تو حرف نزنی الان فهمیدین دارم بهش حسودی میکنم یانه)
_ اینکه با بچه هامون داریم توی ساحل بازی میکنیم
+چند تا بچه
_دوتا پسر و یه دختر که تو شکسته
+عزیزم فکر کنم توی رویاهات زیادی پیش نرفتی ۳ تا خیلیه
_برای منی که ۵ تا میخوام کمم هست
خلاصه این دو با ۵ تا بچه خود زندگیشونو کردم البته پیچ خمم داشت زندگیشون ولی خوب بقول خودم زن و شوهر دعوا کنن دیگران حالشو ببرن
فیک بعدی از جینه که درخواستیه
۴.۵k
۱۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.