fake kook
fake kook
part*²²
تهیونگ: دشمن چیه بازم میگم من بخاطر خودت میگم
ا.ت: نمیخواد دیگه بخاطر من چیزی بگی حرفی نزن درباره من به پدربزرگم
چند ساعت بعد
خیلی نگران بودم رفتم پیش یه مشاور کامل براش کل زندگیمو تعریف کردم
مشاور: خب الان چی فک میکنی
ا.ت: خانوادم خیلی تو دلم شک میندازن که جونگکوک منو دوست نداره و اینکه بهم میگن تو ساده ای و او میخواد گولت بزنه چون به غیر از تو کسی نداره
مشاور: تو چقدر مطمئنی جونگکوک دوست داره؟
ا.ت: خب مطمئنم او هروز بهم میگه حتی یه نقشه کشید تا بتونم باهاش بیام سر قرار
مشاور: اینکه حرفه و اینکه شاید پدر و مادرت راست بگن او چون کسیو نداره میخواد باتو باشه
ا.ت: ولی اگه اینجوری نباشه
مشاور: فقط یه راه داره اینه که بتونی از واکنشش بفهمی که دوست داره یا نه
ا.ت: از چه راهی
مشاور: مثلا بهش بگو بارداری ببینم خوشحال میشه یا نه اولین واکنشش رو یادت باشه
ا.ت: من چرا باید بهش همچین دروغی بدم
مشاور: باید بگی درسته سخته ولی باید بگی
ا.ت: یعنی بهش بگم
مشاور: بله
ا.ت: خب باشه
رفتم و به کوک زنگ زدم
ا.ت: منم
کوک: جانم عزیزم
ا.ت: کجایی یه چیزی شده میخوام بهت بگم
کوک: بیاپیشم خونم
ا.ت: توراهم الان میام
کوک: باشه منتظرم
رفتم پیش جونگکوک
ا.ت: سلام
کوک: سلام عزیزم خوش اومدی چیزی شده
ا.ت: باید بهت یه چیزی بگم
کوک: گوش میدم🙂
ا.ت: امروز ازمایشگاه بودم
کوک: خب؟
ا.ت: همم من باردارم
کوک: چی ا.ت داری مسخرم میکنی
ا.ت: نه دارم راس میگم
اومد سریع بغلم کرد
کوک: ا.ت قشنگم راست میگی
جوری داشت رفتار میکرد که خودم هم باورم شده بود نمیتونستم بگم دارم دروغ میگم
کوک: عشقم چرا رنگ از صورتت پریده وایسا برات یه لیوان اب بیارم
ا.ت: نه دروغ گفتم
کوک: چی
ا.ت: من باردار نیستم
کوک: چی چرا تو که به من گفتی که هستی الان چرا میگی نه مسخرم کردی
ا.ت: خواستم ببینم واکنشت چیه
کوک: خیلی کار اشتباهی کردی واقعا ا.ت خیلی خوشحال بودم
ا.ت: نمیخوای بپرسی چرا؟
کوک: خب بگو چرا؟
ا.ت: پدر و مادرم بهت شک دارن
#کوک
#فیک
#سناریو
part*²²
تهیونگ: دشمن چیه بازم میگم من بخاطر خودت میگم
ا.ت: نمیخواد دیگه بخاطر من چیزی بگی حرفی نزن درباره من به پدربزرگم
چند ساعت بعد
خیلی نگران بودم رفتم پیش یه مشاور کامل براش کل زندگیمو تعریف کردم
مشاور: خب الان چی فک میکنی
ا.ت: خانوادم خیلی تو دلم شک میندازن که جونگکوک منو دوست نداره و اینکه بهم میگن تو ساده ای و او میخواد گولت بزنه چون به غیر از تو کسی نداره
مشاور: تو چقدر مطمئنی جونگکوک دوست داره؟
ا.ت: خب مطمئنم او هروز بهم میگه حتی یه نقشه کشید تا بتونم باهاش بیام سر قرار
مشاور: اینکه حرفه و اینکه شاید پدر و مادرت راست بگن او چون کسیو نداره میخواد باتو باشه
ا.ت: ولی اگه اینجوری نباشه
مشاور: فقط یه راه داره اینه که بتونی از واکنشش بفهمی که دوست داره یا نه
ا.ت: از چه راهی
مشاور: مثلا بهش بگو بارداری ببینم خوشحال میشه یا نه اولین واکنشش رو یادت باشه
ا.ت: من چرا باید بهش همچین دروغی بدم
مشاور: باید بگی درسته سخته ولی باید بگی
ا.ت: یعنی بهش بگم
مشاور: بله
ا.ت: خب باشه
رفتم و به کوک زنگ زدم
ا.ت: منم
کوک: جانم عزیزم
ا.ت: کجایی یه چیزی شده میخوام بهت بگم
کوک: بیاپیشم خونم
ا.ت: توراهم الان میام
کوک: باشه منتظرم
رفتم پیش جونگکوک
ا.ت: سلام
کوک: سلام عزیزم خوش اومدی چیزی شده
ا.ت: باید بهت یه چیزی بگم
کوک: گوش میدم🙂
ا.ت: امروز ازمایشگاه بودم
کوک: خب؟
ا.ت: همم من باردارم
کوک: چی ا.ت داری مسخرم میکنی
ا.ت: نه دارم راس میگم
اومد سریع بغلم کرد
کوک: ا.ت قشنگم راست میگی
جوری داشت رفتار میکرد که خودم هم باورم شده بود نمیتونستم بگم دارم دروغ میگم
کوک: عشقم چرا رنگ از صورتت پریده وایسا برات یه لیوان اب بیارم
ا.ت: نه دروغ گفتم
کوک: چی
ا.ت: من باردار نیستم
کوک: چی چرا تو که به من گفتی که هستی الان چرا میگی نه مسخرم کردی
ا.ت: خواستم ببینم واکنشت چیه
کوک: خیلی کار اشتباهی کردی واقعا ا.ت خیلی خوشحال بودم
ا.ت: نمیخوای بپرسی چرا؟
کوک: خب بگو چرا؟
ا.ت: پدر و مادرم بهت شک دارن
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۴.۵k
۳۰ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.