عشق ممنوعه پارت ۳۰
تهیونگ:اگه ما نمیاوردیمش فک میکنی چی میشد؟ پیش اون دوتا عوضی جاش امن بود؟
کوک:این همه بلا سرش اومد ، اون حقش نبود تهیونگ!
تهیونگ: یهو در با شدت باز شد و شوگا اومد تو.
کوک:(زور زدم بلند شم ولی شوگا اومد جلو و با لگد هولم داد)
شوگا:خب دیگه همه هستیم نظرتون چیه کارو تموم کنی؟ یونجو ، بیا!
تهیونگ:(اون پسره که بهش میگفت یونجو اومد تو ولی اونی که با خودش کشید تو جیمین بود ولی با دیدن اون حال و روزش پاهام سست شد و افتادم زمین)
جیمین:می.میدونستم اینجایید(خنده بیحال)
(حداقل برای آخرین بار میتونستم دوتاشون رو یه جا ببینم دلم برای اون روزا تنگ شده بود روزایی که فقط ما سه تا بودیم)
کوک: من به توی عوضی اعتماد کردم چجوری تونستی بهم خیانت کنی!(داد)
یونجو:من از اولم با تو نبودم فقط دنبال فرصت بودم تا کارو تموم کنم،پیدا کردن جیمین کار من بود وگرنه جیمین تا آخر عمرش هم اون اعلامیه استخدام رو نمیدید و اینجا کار نمیکرد.
جیمین:(حال نداشتم راه برم دستام هم بسته بود ، یکم هولش دادم خیلی نرفت عقب خواست بیاد سمتم که تهیونگ منو محکم کشید پشت خودش و دستم چون ضربه خورده بود درد گرفت)آخه
تهیونگ: خ.خوبی؟(چون یه مدت ندیده بودمش یه جوری بودم روم نمیشد نگاهش کنم بخاطر من اینجا بود)
کوک: بگو چی میخوای
تهیونگ:(از این حرف متنفرم آخرین باری که کوک این رو گفت جیمین آسیب دید و یه مدت بعدش از هم جدا شدیم)چرا باید چیزی بخواد اصلا ؟!(عصبی)
کوک: ساکت تهیونگ!
شوگا: جونتو میخوام (بیخیال)
تهیونگ: دیگه داری زیاده روی میکنی!(رفتم سمتش که با حرکت سریعش سوپرایزم شدم ، جیمین رو کشید سمت خودش و اسلحه رو گرفت سمتش کوک) جیمین!
جیمین:چرا اینجوری میکنی؟ اصلا چرا میخوای بکشیش؟ مشکلت چیه که ولمون نمیکنی؟(عصبی)
شوگا:میدونم نمیخوای بمیری پس فقط یه راه داری!
جیمین:میدونم مزخرفه ولی بگو چه راهی؟
شوگا:تو نمیتونی جفتشون رو داشته باشی پس کوک رو بکش بهت قول میدم تا آخر از تو و تهیونگ مراقبت کنم.
جیمین: تو ، الان ...(خواست ادامه بده که)
تهیونگ:جیمین! خواهش میکنم .
شوگا:سریع انتخاب کن یا کوک رو بکش و با تهیونگ بمون یا من تهیونگ و جونکوک رو میکشم و تو نمیتونی کاری بکنی.خودت فکرشو بکن،یکی بهتر از هیچیه!
جیمین:(شاید باید انتقام میگرفتم و کوک تقاص این همه دوری و آزار دادن من و تهیونگ رو میداد و منم میتونستم با تهیونگ بمونم! با این فکر تفنگو گرفتم رو سرش)
شوگا:انتخاب درست رو کردی.(پوزخند)
تهیونگ:جیمین،لطفا کار اشتباهی نکن!اون به قولش عمل نمیکنه هم منو میکشه هم تورو !
جیمین: پس من باید هر دوتاتونو بکشم و راحت شم هوم؟من میتونم بقیه عمرمو با شوگا و یونجو زندگی کنم در هر حال که دیگه احساسی بین ما نیست پس بهتره تمومش کنم و....
کوک:این همه بلا سرش اومد ، اون حقش نبود تهیونگ!
تهیونگ: یهو در با شدت باز شد و شوگا اومد تو.
کوک:(زور زدم بلند شم ولی شوگا اومد جلو و با لگد هولم داد)
شوگا:خب دیگه همه هستیم نظرتون چیه کارو تموم کنی؟ یونجو ، بیا!
تهیونگ:(اون پسره که بهش میگفت یونجو اومد تو ولی اونی که با خودش کشید تو جیمین بود ولی با دیدن اون حال و روزش پاهام سست شد و افتادم زمین)
جیمین:می.میدونستم اینجایید(خنده بیحال)
(حداقل برای آخرین بار میتونستم دوتاشون رو یه جا ببینم دلم برای اون روزا تنگ شده بود روزایی که فقط ما سه تا بودیم)
کوک: من به توی عوضی اعتماد کردم چجوری تونستی بهم خیانت کنی!(داد)
یونجو:من از اولم با تو نبودم فقط دنبال فرصت بودم تا کارو تموم کنم،پیدا کردن جیمین کار من بود وگرنه جیمین تا آخر عمرش هم اون اعلامیه استخدام رو نمیدید و اینجا کار نمیکرد.
جیمین:(حال نداشتم راه برم دستام هم بسته بود ، یکم هولش دادم خیلی نرفت عقب خواست بیاد سمتم که تهیونگ منو محکم کشید پشت خودش و دستم چون ضربه خورده بود درد گرفت)آخه
تهیونگ: خ.خوبی؟(چون یه مدت ندیده بودمش یه جوری بودم روم نمیشد نگاهش کنم بخاطر من اینجا بود)
کوک: بگو چی میخوای
تهیونگ:(از این حرف متنفرم آخرین باری که کوک این رو گفت جیمین آسیب دید و یه مدت بعدش از هم جدا شدیم)چرا باید چیزی بخواد اصلا ؟!(عصبی)
کوک: ساکت تهیونگ!
شوگا: جونتو میخوام (بیخیال)
تهیونگ: دیگه داری زیاده روی میکنی!(رفتم سمتش که با حرکت سریعش سوپرایزم شدم ، جیمین رو کشید سمت خودش و اسلحه رو گرفت سمتش کوک) جیمین!
جیمین:چرا اینجوری میکنی؟ اصلا چرا میخوای بکشیش؟ مشکلت چیه که ولمون نمیکنی؟(عصبی)
شوگا:میدونم نمیخوای بمیری پس فقط یه راه داری!
جیمین:میدونم مزخرفه ولی بگو چه راهی؟
شوگا:تو نمیتونی جفتشون رو داشته باشی پس کوک رو بکش بهت قول میدم تا آخر از تو و تهیونگ مراقبت کنم.
جیمین: تو ، الان ...(خواست ادامه بده که)
تهیونگ:جیمین! خواهش میکنم .
شوگا:سریع انتخاب کن یا کوک رو بکش و با تهیونگ بمون یا من تهیونگ و جونکوک رو میکشم و تو نمیتونی کاری بکنی.خودت فکرشو بکن،یکی بهتر از هیچیه!
جیمین:(شاید باید انتقام میگرفتم و کوک تقاص این همه دوری و آزار دادن من و تهیونگ رو میداد و منم میتونستم با تهیونگ بمونم! با این فکر تفنگو گرفتم رو سرش)
شوگا:انتخاب درست رو کردی.(پوزخند)
تهیونگ:جیمین،لطفا کار اشتباهی نکن!اون به قولش عمل نمیکنه هم منو میکشه هم تورو !
جیمین: پس من باید هر دوتاتونو بکشم و راحت شم هوم؟من میتونم بقیه عمرمو با شوگا و یونجو زندگی کنم در هر حال که دیگه احساسی بین ما نیست پس بهتره تمومش کنم و....
۳.۹k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.