رویای حقیقی پارت ۱۰
(فردا شب )
ته : ات رسیدیم پیاده شو
ات : وای عجب باغ بزرگی
ته : اره دیگه خیلیا به این مهمونی دعوتن . ات فقط یک چیزی لطفا از کنار من تکون نخوری . باشه؟
ات : باشه داداشی :)
ته : خب بریم کوک رو پیدا کنیم
(تو راه )
ات :اونا اونجاس
ته : کوووووک
کوک : سلاااااام
ته و ات : سلام
کوک : خوش اومدیییین
چه پالتوی قشنگی ات
ات : مرسی :)
کوک : ته یک دقیقه میای با من
ته : اره
کوک : (اروم) ته اینجا همه از مافیا و کمپانی ایکس یو و اینا حرف می زنن . هیچی به روی خودت نیار و سعی کن موضوع رو پرت کنی و حواست به ات باشه . اوکی ؟
ته : اره خیالت راحت . حواسم هست
کوک : پس من رفتم پیش بقیه
ته : باشه
لوکاس : عهههه ته تو هم اینجایییییی . ات هم هست؟
ته : اره اونجایه
لوکاس : اهاااا دیدمش
(سر شام)
ات : (اروم) ته
ته : بله
ات : میشه برم دستشویی
ته : اتتتتت از دست تو . منم باهات میام
ات : نهههه زشته . تو به بمون من سریع میام
ته : باشه فقط مراقب باش
ویو ات :
سریع رفتم سمت دستشویی . اون ور باغ بود . بعدش که داشتم میومدم بیرون دیدم چند نفرن پشت درختان و دارن باهم حرف می زنن . اروم اروم رفتم پشت تنه یک درخت و به حرفاشون گوش دادم
( علامت رعیس:~ علامت زیردستش:+ )
*ماموریت چطور پیش میره رعیس؟
~ فعلا که تا اینجا خوب پیش رفته . تنها کاری که مونده اینه که کوک رو بکشم
* رعیس کوک نفوذی و دوستای زیادی داره . کارتون خیلی سخت میشه
~ باید انجامش بدم حتی اگر مجبور شم ته و بقیه دوستاشم بکشم . این ماموریت باید به پایان برسه . من شرکت ایکس یو رو به وجود اوردم پس خودم تصمیم می گیرم . امشب کارو تموم می کنیم . همه هستن از جمله کوک . بعد از شام انجام میدیم.
* چشم رعیس
ویو ات : وقتی این حرفارو میشندیم از ترس و تعجب سر جام خشکم زده بود . یعنی اون کسی که ناشانا بوده و سهام دو تا شرکتا رو خریده و کمپانی ایکس یو رو به وجود داره الان تو مهمونی حضور داره . نمی دونستم چی کار کنم . صدای اون مرد برام اشنا بود اما فکرم کار نمی کرد . اروم اروم قدم برداشتم تا از اونجا دور شم اما یهو پام رفت رو یک چوب درخت و صدای بلندی داد و وقتی برگشتم کسی رو دیدم که باورم نمی شد
اون......
ته : ات رسیدیم پیاده شو
ات : وای عجب باغ بزرگی
ته : اره دیگه خیلیا به این مهمونی دعوتن . ات فقط یک چیزی لطفا از کنار من تکون نخوری . باشه؟
ات : باشه داداشی :)
ته : خب بریم کوک رو پیدا کنیم
(تو راه )
ات :اونا اونجاس
ته : کوووووک
کوک : سلاااااام
ته و ات : سلام
کوک : خوش اومدیییین
چه پالتوی قشنگی ات
ات : مرسی :)
کوک : ته یک دقیقه میای با من
ته : اره
کوک : (اروم) ته اینجا همه از مافیا و کمپانی ایکس یو و اینا حرف می زنن . هیچی به روی خودت نیار و سعی کن موضوع رو پرت کنی و حواست به ات باشه . اوکی ؟
ته : اره خیالت راحت . حواسم هست
کوک : پس من رفتم پیش بقیه
ته : باشه
لوکاس : عهههه ته تو هم اینجایییییی . ات هم هست؟
ته : اره اونجایه
لوکاس : اهاااا دیدمش
(سر شام)
ات : (اروم) ته
ته : بله
ات : میشه برم دستشویی
ته : اتتتتت از دست تو . منم باهات میام
ات : نهههه زشته . تو به بمون من سریع میام
ته : باشه فقط مراقب باش
ویو ات :
سریع رفتم سمت دستشویی . اون ور باغ بود . بعدش که داشتم میومدم بیرون دیدم چند نفرن پشت درختان و دارن باهم حرف می زنن . اروم اروم رفتم پشت تنه یک درخت و به حرفاشون گوش دادم
( علامت رعیس:~ علامت زیردستش:+ )
*ماموریت چطور پیش میره رعیس؟
~ فعلا که تا اینجا خوب پیش رفته . تنها کاری که مونده اینه که کوک رو بکشم
* رعیس کوک نفوذی و دوستای زیادی داره . کارتون خیلی سخت میشه
~ باید انجامش بدم حتی اگر مجبور شم ته و بقیه دوستاشم بکشم . این ماموریت باید به پایان برسه . من شرکت ایکس یو رو به وجود اوردم پس خودم تصمیم می گیرم . امشب کارو تموم می کنیم . همه هستن از جمله کوک . بعد از شام انجام میدیم.
* چشم رعیس
ویو ات : وقتی این حرفارو میشندیم از ترس و تعجب سر جام خشکم زده بود . یعنی اون کسی که ناشانا بوده و سهام دو تا شرکتا رو خریده و کمپانی ایکس یو رو به وجود داره الان تو مهمونی حضور داره . نمی دونستم چی کار کنم . صدای اون مرد برام اشنا بود اما فکرم کار نمی کرد . اروم اروم قدم برداشتم تا از اونجا دور شم اما یهو پام رفت رو یک چوب درخت و صدای بلندی داد و وقتی برگشتم کسی رو دیدم که باورم نمی شد
اون......
۷.۸k
۲۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.