رمان عشق سیاه و سفید...! part:17
(ا/ت جوری که نشسته رو تخت باشه... میاد و کیونگ رو بغل میکنه و کلی تو بغلش گریه میکنه)
کیونگ: نه... نه ا/ت اصلا تغسیر تو نیس تغسیر اون لونای عوضیه لجنه اون نبود همچی درست و مرتب بود فدات شم دیگه گریه نکن(ا/ت رو از بغلش میکشه بیرون و با دستاش اشکای ا/ت رو پاک میکنه(اخخخ چه رمانتیک میخوام گریه اکلیلی کونممممممم🥲)
سیون: هی یونا!
یونا: هم؟!
سیون: ببین چقد رمانتیکن اوخیییی(بچم قلبش اکلیلی شده بیچاره سینگلم هست این صحنه هارم میبینه🥹😭😂)
یونا: اره صحنه قشنگیه... ولی بهتر نیس دیگه مزاحمشون نشیم؟!
سیون: اره اره حق با توعه بیا اروم بیریم جوری که متوجه نشن(صداشو اروم میکنه)
یونا: اره بدو.....
(دوتاشون از اون مکان خارج میشن)
ا/ت:کیونگگگ...!!!!(تعجب و ترسیده)
کیونگ: چییی شده خوبی؟!(داره زایمان میکنه😂🤣 خو دیگه بسه شوخی کردم😑😂)
ا/ت: د... دستت چی شده؟! خوبی؟!
(کیونگ میخواد دستشو قایم کنه)
کیونگ: اممم ولش چیزه مهمی نیس یه خراش کوچیکه بیخیال.....
ا/ت: یعنی چی چطوری بیخیال شم؟! هان؟!
ا/ت: دستتو بده ببینم...
(کیونگ دستشو میده)
ا/ت: واییی اخه ببین پوستش کنده شده(تعجب)
ا/ت: پزشکم نیس نمیدونم کجا رفته عوفففف اشکالی نداره همینجا بشین من از کمد یچی پیدا کنم حداقل ببندمش....
(تو ذهن کیونگ اینجوری بود که اخه من مگه بگه کوچولوعم انگاری داره ب یه بچه کوچولو دستور میده دیگه نمیدونه خودش دوسالو نیمشه...(خنده کوچولو)
(و ا/ت هم همچنان در حال گشتن)
ا/ت: اها خودشه پیداش کردم...
(میشینه جلوی کیونگ)
ا/ت: خو دستتو بزار رو تخت و بیارش جلو اوم نه ثلش بزار خودم میام نزدیک تر...
کیونگ: نه... نه ا/ت اصلا تغسیر تو نیس تغسیر اون لونای عوضیه لجنه اون نبود همچی درست و مرتب بود فدات شم دیگه گریه نکن(ا/ت رو از بغلش میکشه بیرون و با دستاش اشکای ا/ت رو پاک میکنه(اخخخ چه رمانتیک میخوام گریه اکلیلی کونممممممم🥲)
سیون: هی یونا!
یونا: هم؟!
سیون: ببین چقد رمانتیکن اوخیییی(بچم قلبش اکلیلی شده بیچاره سینگلم هست این صحنه هارم میبینه🥹😭😂)
یونا: اره صحنه قشنگیه... ولی بهتر نیس دیگه مزاحمشون نشیم؟!
سیون: اره اره حق با توعه بیا اروم بیریم جوری که متوجه نشن(صداشو اروم میکنه)
یونا: اره بدو.....
(دوتاشون از اون مکان خارج میشن)
ا/ت:کیونگگگ...!!!!(تعجب و ترسیده)
کیونگ: چییی شده خوبی؟!(داره زایمان میکنه😂🤣 خو دیگه بسه شوخی کردم😑😂)
ا/ت: د... دستت چی شده؟! خوبی؟!
(کیونگ میخواد دستشو قایم کنه)
کیونگ: اممم ولش چیزه مهمی نیس یه خراش کوچیکه بیخیال.....
ا/ت: یعنی چی چطوری بیخیال شم؟! هان؟!
ا/ت: دستتو بده ببینم...
(کیونگ دستشو میده)
ا/ت: واییی اخه ببین پوستش کنده شده(تعجب)
ا/ت: پزشکم نیس نمیدونم کجا رفته عوفففف اشکالی نداره همینجا بشین من از کمد یچی پیدا کنم حداقل ببندمش....
(تو ذهن کیونگ اینجوری بود که اخه من مگه بگه کوچولوعم انگاری داره ب یه بچه کوچولو دستور میده دیگه نمیدونه خودش دوسالو نیمشه...(خنده کوچولو)
(و ا/ت هم همچنان در حال گشتن)
ا/ت: اها خودشه پیداش کردم...
(میشینه جلوی کیونگ)
ا/ت: خو دستتو بزار رو تخت و بیارش جلو اوم نه ثلش بزار خودم میام نزدیک تر...
۱۴.۲k
۲۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.