پارت ۷ عاشقانه ای برای تو
نهیونگ :ا/ت گوش کن اگه من قاتل مامانت بودم فقط برای ی خیانت نمیکشتمش اگه واقعا میخواستم عذابت بدم بدتر میکردم پس گوش کن من هیچ کدوم از این کارا رو نکردم داییت کرد
ا/ت: چی
جیمین:اره من مامانت رو کشتم الانم اگه بابا جونت رو دوست داری میای
تهیون:ا/ت نمیریا(داد)
پشت سر بابام رو کا دیدم یک عالمه آدم با تفنگ وایساده بودن بابام تنها داراییم بود
ا/ت:باشه
تهیونگ:نرو(داد اما از سر احساس)
جیمین:افرین
۱ ساعت بعد:
جیمین:بیاره شو
ا/ت:باشه
اشکام رو ماک کردم و وارد عمارت شدم واقعا بی نظیر بود که یک دفعه
مادر ا/ت: جیمین کجا بو.......
تا من رو دید حرف یادش رفت
ا/ت:مامان؟....؟
جیمین:ا/ت بشین توضیح بدم
ا/ت:سرپا راحت ترم(داد نه قوی نه ضعیف)
جیمین: گفتم بشین(داد کَر کننده)
ا/ت:با.....شه(ناراحت بود اما عادت کرده بود)
جیمین:ببین مادرت به پدرت خیانت کرده بود و اگر پدرت دستش به مادرت میدسید مادرت رو بدون درنگ میکشت پس من یک قاتل استخدام کردم و پدرت هم بجبور به اون کار کردم تمام سخت گیری هاشم اثر دست مادرت هست.
راستی ما باید وانمود کنیم تو مردی وگرنه حتما تهیونگ هر ۲ ما رو میکشه.
ا/ت:باشه اما دیگه نمیتونم ببینمش که.....(گریه)
جیمین:ما ۳ سال دیگه پروژمون رو عملی میکنیم اگه عملی بشه مطمئن باش زورمون زیاد میشه و به راحتی میتونیم شما ها رو به دست تهیونگ بدیم.
۲ سال بعد:
تو این دوسال فهمیدم بابام مافیاست و مدرسه نرفتم اما به زور و خیلی یواشکی با یونجی چای وون قرار میزاشتم جیمین هم الان سرپرستم هست و دست کمی از تهیونگ نداره اونم من رو میزنه با هرچی تو دستش باشه. به التماس های مامان هم کاری نداره معذرت خواهی هم نمیکنه سخت گیری نمره هم هنوز هست یکبار سر نمره ۱۸ من رو انداخت تو یک اتاق ۱۰ متری بدون پنچره و فقط یک لامپ اولش مث سگ کتکم زد بعد که بی جون رو زمین افتاده بودم رفت بیرون در
رو هم بست ۱ ساعت بعد با دوتا تیکه نون خشک و یک لیوان آب و یک باند برگشت
جیمین:این غذات اینم باند(با اعصبانیت کامل)
و بعد رفت ۱۰ روزی اونجا بودم با انواع درد مثل کتک ، آهن داغ، بدون غذا بودن و حتا یک گردنبند به گردنم بست که اگه کلم رو میآوردم پایین فرو میرت تو فکم.
بعدشم که اومدم بیرون تا یک هفته باید با برده های خونه تو اون اتاق های کثیفشون میخوابیدم و باید کار میکردم. حتا گفت مثل برده ها کوچک ترین کار اشتباه مثل : جارو
ا/ت: چی
جیمین:اره من مامانت رو کشتم الانم اگه بابا جونت رو دوست داری میای
تهیون:ا/ت نمیریا(داد)
پشت سر بابام رو کا دیدم یک عالمه آدم با تفنگ وایساده بودن بابام تنها داراییم بود
ا/ت:باشه
تهیونگ:نرو(داد اما از سر احساس)
جیمین:افرین
۱ ساعت بعد:
جیمین:بیاره شو
ا/ت:باشه
اشکام رو ماک کردم و وارد عمارت شدم واقعا بی نظیر بود که یک دفعه
مادر ا/ت: جیمین کجا بو.......
تا من رو دید حرف یادش رفت
ا/ت:مامان؟....؟
جیمین:ا/ت بشین توضیح بدم
ا/ت:سرپا راحت ترم(داد نه قوی نه ضعیف)
جیمین: گفتم بشین(داد کَر کننده)
ا/ت:با.....شه(ناراحت بود اما عادت کرده بود)
جیمین:ببین مادرت به پدرت خیانت کرده بود و اگر پدرت دستش به مادرت میدسید مادرت رو بدون درنگ میکشت پس من یک قاتل استخدام کردم و پدرت هم بجبور به اون کار کردم تمام سخت گیری هاشم اثر دست مادرت هست.
راستی ما باید وانمود کنیم تو مردی وگرنه حتما تهیونگ هر ۲ ما رو میکشه.
ا/ت:باشه اما دیگه نمیتونم ببینمش که.....(گریه)
جیمین:ما ۳ سال دیگه پروژمون رو عملی میکنیم اگه عملی بشه مطمئن باش زورمون زیاد میشه و به راحتی میتونیم شما ها رو به دست تهیونگ بدیم.
۲ سال بعد:
تو این دوسال فهمیدم بابام مافیاست و مدرسه نرفتم اما به زور و خیلی یواشکی با یونجی چای وون قرار میزاشتم جیمین هم الان سرپرستم هست و دست کمی از تهیونگ نداره اونم من رو میزنه با هرچی تو دستش باشه. به التماس های مامان هم کاری نداره معذرت خواهی هم نمیکنه سخت گیری نمره هم هنوز هست یکبار سر نمره ۱۸ من رو انداخت تو یک اتاق ۱۰ متری بدون پنچره و فقط یک لامپ اولش مث سگ کتکم زد بعد که بی جون رو زمین افتاده بودم رفت بیرون در
رو هم بست ۱ ساعت بعد با دوتا تیکه نون خشک و یک لیوان آب و یک باند برگشت
جیمین:این غذات اینم باند(با اعصبانیت کامل)
و بعد رفت ۱۰ روزی اونجا بودم با انواع درد مثل کتک ، آهن داغ، بدون غذا بودن و حتا یک گردنبند به گردنم بست که اگه کلم رو میآوردم پایین فرو میرت تو فکم.
بعدشم که اومدم بیرون تا یک هفته باید با برده های خونه تو اون اتاق های کثیفشون میخوابیدم و باید کار میکردم. حتا گفت مثل برده ها کوچک ترین کار اشتباه مثل : جارو
۵.۳k
۲۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.