weapen
part:2
که یهدصدای بم و خشداری کنار گوشم شنیدم
ته:هی هوپی اون دوست پسر لعنتیتو بگیر و از اینجا برو ...مزاحم خواب منم نشو
هوسوک:اوه چشم سرورم 😂 یونگی بیا بریم این آقا فعلا از دنده چپ بلند شده ..
کوک: هیونگ....اوه میتونم هیونگ صداتون کنم ؟🥺
یونگی:اخییی ! البته ...
کوک :😁هیونگ میگم میشه این اطرافم بهم نشون بدی؟
یونگی:متاسفم ...راستش منو هوسوک یه کاری داریم ته میشه این اطرافو نشون کوکی بدی؟
ته:نه مگه بیکارم
هوسوک : پس به خانم چوی باید بگم که امتحان قبل...
ته: خیلی خب باشه ...بلند شو اه از خواب عزیزم باید بزنم لعنتی....
کوک:🥲 هی من جونگکوکم از آشنایی باها... (میخواست بگه خوشبختم )
ته : من نیستم بیا زودتر تمومش کنیم این دستشویی این کتابخونه و .....
خب تموم شد زنگ هم خورده بیا برگردیم
کوک :اوهوم
وقتی به کلاس برگشتیم مجبور شدم سه ساعت لعنتی خسته کننده رو تحمل کنم البته باید این رو هم اضافه کنم که این تهیونگم خیلی سرده واقعا با اینکه سرده ولی....
هوسوک :هی کوک داری میری خونه؟
کوک:اوه ...ترسیدم 😂
هوسوک :ببخشید تو چه فکری؟
کوک :بدبختی واقعیم تازه شروع شده الان باید بشم اون پسر خوبه ای که به همه اهمیت میده و چه جالب عاشق خانوادشه ...
هوسوک :درک میکنم برای منم سخته ...
کوک :میگم هیونگ نظرت چیه فردا باهم حرف بزنیم احساس میکنم یه هم صحبت خوب پیدا کردم ..الان باید برم
هوسوک :😃حتما..فعلا
داشتم میرفتم که سوار ماشین بشم یه صدایی شنیدم هز پشت دیوار منم چه عرض کنم یه آدم کاملا کنجکاو رفتم و دیدم که....
که یهدصدای بم و خشداری کنار گوشم شنیدم
ته:هی هوپی اون دوست پسر لعنتیتو بگیر و از اینجا برو ...مزاحم خواب منم نشو
هوسوک:اوه چشم سرورم 😂 یونگی بیا بریم این آقا فعلا از دنده چپ بلند شده ..
کوک: هیونگ....اوه میتونم هیونگ صداتون کنم ؟🥺
یونگی:اخییی ! البته ...
کوک :😁هیونگ میگم میشه این اطرافم بهم نشون بدی؟
یونگی:متاسفم ...راستش منو هوسوک یه کاری داریم ته میشه این اطرافو نشون کوکی بدی؟
ته:نه مگه بیکارم
هوسوک : پس به خانم چوی باید بگم که امتحان قبل...
ته: خیلی خب باشه ...بلند شو اه از خواب عزیزم باید بزنم لعنتی....
کوک:🥲 هی من جونگکوکم از آشنایی باها... (میخواست بگه خوشبختم )
ته : من نیستم بیا زودتر تمومش کنیم این دستشویی این کتابخونه و .....
خب تموم شد زنگ هم خورده بیا برگردیم
کوک :اوهوم
وقتی به کلاس برگشتیم مجبور شدم سه ساعت لعنتی خسته کننده رو تحمل کنم البته باید این رو هم اضافه کنم که این تهیونگم خیلی سرده واقعا با اینکه سرده ولی....
هوسوک :هی کوک داری میری خونه؟
کوک:اوه ...ترسیدم 😂
هوسوک :ببخشید تو چه فکری؟
کوک :بدبختی واقعیم تازه شروع شده الان باید بشم اون پسر خوبه ای که به همه اهمیت میده و چه جالب عاشق خانوادشه ...
هوسوک :درک میکنم برای منم سخته ...
کوک :میگم هیونگ نظرت چیه فردا باهم حرف بزنیم احساس میکنم یه هم صحبت خوب پیدا کردم ..الان باید برم
هوسوک :😃حتما..فعلا
داشتم میرفتم که سوار ماشین بشم یه صدایی شنیدم هز پشت دیوار منم چه عرض کنم یه آدم کاملا کنجکاو رفتم و دیدم که....
۱.۷k
۰۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.