عشق مافیایی من پارت4
(ویوکوک)
همه گفته بودن که لی یه پسر داره که باندشو اداره میکنه اما تا حالا کسی ندیده بودش و همه منتظرش بودیدم والبته ما به عنوان دشمن منتظرش بودیم که یک دفعه حضورش رو اعلام کردن وقتی وارد شد ای...این دختر بود اما چقدر زیبا بود و لی پدرم تعجب کرد اما نه به اندازه بقیه که دهنشون باز بود پدرم گفت ....تعجبی نداره که لی هیچ وقت پسرشو نشون نداد پس دخترش بود اما دخترش زیادی باهوشه ... اوه من از همچین ادمایی خوشم میاد تازه این دختر اوفففف دوس دارم مال خودم بکنمش البته قدرتش برای من سود زیادی داره پس باید به چنگش بیارم
(پایان ویو کوک)
+اووو جئون اشتباه نکن همین الان اگ دستور بدم این جارو به حمام خ.ون تبدیل می کنن(خنده مرموزانه)
&(جئون که زیادی عصبی و ترسیده بود تفنگشو اورد پایین که پسراش هم همین کار رو کردن خواست بره که ا.ت لب زد)
+داری فرار میکنی جئون ....یعنی ترسیدی(خنده)
_(که پسرش برگشت )
_ساکت باش تو یه هر.زه بیش نیستی(داد)
/خانم فقط دستور بدید تا همینجا یه تیر حرومش کنم
+(ا.ت با خنده عصبی که سعی در کنترلش داشت لب زد)
+من دارم با جئون حرف میزنم نه سگش(نیشخند)
_(جونگ کوک که دیگه مطمئن بود میخواد خودش شخصا زبون این دختر رو کوتاه کنه خواست بهش حمله کنه جیمین با گزاشتن دستاش رو سینه جونگکوک مانع شد)
÷کوک اون میخواد عصبیت کنه(اروم)
&کافیه بریم
+منتظر محموله ها هستم مگر اینکه بخوای زیر حرفات بزنی
&(جئون که یکم پیش به یه دختر باخته بود وحالا که بحث ابروش بود اون هم بین این همه ادم پس گفت)
&جئون زیر حرفش نمیزنه(وبدون حرف دیگه ای با پسر هاش از اونجا خارج شدن)
+(و حالا همه نگاه ها روی ا.ت بود که جئون بزرگ رو شکست داده بود خیلا میخواستن باهاش همکاری کنن چون اون همه چی داشت قدرت . هوش .پول.باند قوی .زیبایی...هرچیزی که خیلیا ارزوش رو داشتن اما اون به کسی احتیاج نداشت البته فعلا پس بدون هیچ حرفی از اونجا خارج شد و بکهیون و بادیگارد ها هم به تبعید از اون دنبالش خارج شدن و به سمت عمارت راه افتادن)
همه گفته بودن که لی یه پسر داره که باندشو اداره میکنه اما تا حالا کسی ندیده بودش و همه منتظرش بودیدم والبته ما به عنوان دشمن منتظرش بودیم که یک دفعه حضورش رو اعلام کردن وقتی وارد شد ای...این دختر بود اما چقدر زیبا بود و لی پدرم تعجب کرد اما نه به اندازه بقیه که دهنشون باز بود پدرم گفت ....تعجبی نداره که لی هیچ وقت پسرشو نشون نداد پس دخترش بود اما دخترش زیادی باهوشه ... اوه من از همچین ادمایی خوشم میاد تازه این دختر اوفففف دوس دارم مال خودم بکنمش البته قدرتش برای من سود زیادی داره پس باید به چنگش بیارم
(پایان ویو کوک)
+اووو جئون اشتباه نکن همین الان اگ دستور بدم این جارو به حمام خ.ون تبدیل می کنن(خنده مرموزانه)
&(جئون که زیادی عصبی و ترسیده بود تفنگشو اورد پایین که پسراش هم همین کار رو کردن خواست بره که ا.ت لب زد)
+داری فرار میکنی جئون ....یعنی ترسیدی(خنده)
_(که پسرش برگشت )
_ساکت باش تو یه هر.زه بیش نیستی(داد)
/خانم فقط دستور بدید تا همینجا یه تیر حرومش کنم
+(ا.ت با خنده عصبی که سعی در کنترلش داشت لب زد)
+من دارم با جئون حرف میزنم نه سگش(نیشخند)
_(جونگ کوک که دیگه مطمئن بود میخواد خودش شخصا زبون این دختر رو کوتاه کنه خواست بهش حمله کنه جیمین با گزاشتن دستاش رو سینه جونگکوک مانع شد)
÷کوک اون میخواد عصبیت کنه(اروم)
&کافیه بریم
+منتظر محموله ها هستم مگر اینکه بخوای زیر حرفات بزنی
&(جئون که یکم پیش به یه دختر باخته بود وحالا که بحث ابروش بود اون هم بین این همه ادم پس گفت)
&جئون زیر حرفش نمیزنه(وبدون حرف دیگه ای با پسر هاش از اونجا خارج شدن)
+(و حالا همه نگاه ها روی ا.ت بود که جئون بزرگ رو شکست داده بود خیلا میخواستن باهاش همکاری کنن چون اون همه چی داشت قدرت . هوش .پول.باند قوی .زیبایی...هرچیزی که خیلیا ارزوش رو داشتن اما اون به کسی احتیاج نداشت البته فعلا پس بدون هیچ حرفی از اونجا خارج شد و بکهیون و بادیگارد ها هم به تبعید از اون دنبالش خارج شدن و به سمت عمارت راه افتادن)
۲۴.۶k
۲۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.