پارت ۵ : این عشق خونین 🍷
پارت ۵ : # این_عشق_خونین 🍷
_ چی ( هول شده)
_ حالا ولش کن بیا بریم پایین
+ دستم رو ول کن خودم میام ( با بعض )
_ باشه
جلو تر رفتم تا بهش کمک کنم بیاد پایین ولی صدای جیغ آیو رو شنیدم دیدم لیسا داشت لیز خورده و افتاده زمین
با نگرانی رفتم پایین دیدم از سرش خون داره میاد به فلیکس گفتم:
_ اونجا وای نستا گریه کن برو بابام و باباتون رو صدا کن
& ب...با......شه ( با لکنت و گریه )
لیسا رو کول کردم بردم سمت عمارت که دیدم بابام و عمو اومدند
( علامت بابای کوک £ علامت بابای لیسا ¥ )
¥ چی شده کوک چرا لیسا از سرش خون میاد
( با نگرانی )
£ باز چه شیطنتی کردید
_ بابا به خدا ما کاری نکردیم لیسا رفته بود بالای حصار ها ما هم بهش گفتیم بیاد پایین اما نیومد
¥ حالا بحث رو تموم کنید داداش به دکتر زنگ میزنی
£ باشه
¥ کوک پسرم لیسا رو بده به من بیا اتاقش
ویو لیسا
چشمام رو که باز کردم فقط جونگ کوک رو بالا سرم دیدم به نظر میرسید هم عصبانی بود و هم نگران بهش گفتم
+ ببخشید
_ اشکالی نداره الان حالت خوبه
+ چرا میگی اشکالی نداره من دوباره تورو توی دردسر انداختم ( با بغض )
_ اشکال نداره بغض نکن ( با مهربانی )
+ من همیشه باعث میشم توی دردسر بیوفتی ( با گریه )
_ گریه نکن اشکالی نداره که من توی دردسر بیوفتی الان حالت خوبه ( با چشمای مهربون و لحن آروم )
+ ( گریه و هق هق کردن )
_ لیسا گریه نکن ( با بعض)
ویو لیسا
بعد از اینکه کوک گفت گریه نکن توی آغوش گرم یکی رفتم سرم رو بالا بردم دیدم کوک بغلم کرده وقتی بغلم کرد احساس کردم قلبم سنگین تر از قبل شده توی بغلش گریه میکردم
ویو کوک
توی بغلم گریه میکرد و موهای نسکافه ایش رو ناز میکردم تا خوابش برد
« پایان فلش بک»
( بچه م خیلی احساساتی هست )
💜پایان پارت 💜
💫کیوتام 💫
_ چی ( هول شده)
_ حالا ولش کن بیا بریم پایین
+ دستم رو ول کن خودم میام ( با بعض )
_ باشه
جلو تر رفتم تا بهش کمک کنم بیاد پایین ولی صدای جیغ آیو رو شنیدم دیدم لیسا داشت لیز خورده و افتاده زمین
با نگرانی رفتم پایین دیدم از سرش خون داره میاد به فلیکس گفتم:
_ اونجا وای نستا گریه کن برو بابام و باباتون رو صدا کن
& ب...با......شه ( با لکنت و گریه )
لیسا رو کول کردم بردم سمت عمارت که دیدم بابام و عمو اومدند
( علامت بابای کوک £ علامت بابای لیسا ¥ )
¥ چی شده کوک چرا لیسا از سرش خون میاد
( با نگرانی )
£ باز چه شیطنتی کردید
_ بابا به خدا ما کاری نکردیم لیسا رفته بود بالای حصار ها ما هم بهش گفتیم بیاد پایین اما نیومد
¥ حالا بحث رو تموم کنید داداش به دکتر زنگ میزنی
£ باشه
¥ کوک پسرم لیسا رو بده به من بیا اتاقش
ویو لیسا
چشمام رو که باز کردم فقط جونگ کوک رو بالا سرم دیدم به نظر میرسید هم عصبانی بود و هم نگران بهش گفتم
+ ببخشید
_ اشکالی نداره الان حالت خوبه
+ چرا میگی اشکالی نداره من دوباره تورو توی دردسر انداختم ( با بغض )
_ اشکال نداره بغض نکن ( با مهربانی )
+ من همیشه باعث میشم توی دردسر بیوفتی ( با گریه )
_ گریه نکن اشکالی نداره که من توی دردسر بیوفتی الان حالت خوبه ( با چشمای مهربون و لحن آروم )
+ ( گریه و هق هق کردن )
_ لیسا گریه نکن ( با بعض)
ویو لیسا
بعد از اینکه کوک گفت گریه نکن توی آغوش گرم یکی رفتم سرم رو بالا بردم دیدم کوک بغلم کرده وقتی بغلم کرد احساس کردم قلبم سنگین تر از قبل شده توی بغلش گریه میکردم
ویو کوک
توی بغلم گریه میکرد و موهای نسکافه ایش رو ناز میکردم تا خوابش برد
« پایان فلش بک»
( بچه م خیلی احساساتی هست )
💜پایان پارت 💜
💫کیوتام 💫
۵۸۴
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.