♡pt: ⁶ ♡I am not your toy
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ا/ت ویو:
الکس غذارو خورد که یهو یه بچه خیلی ناز پرید بغلم
ا/ت: کوچولو اینجا چیکار میکنی پدر مادرت کجا هستن؟
پسر بچه: هق هق گمشون کردم
ا/ت: ای خدا چرا اومدی اینجا خب شماره چیزی داری بدی چی میگم خدا تو خیلی کوچیکی شماره از کجا حفظی
پسر بچه: بلدم بیلو هست
ا/ت: بیا گوشی بدم خودت بزن بلدی
پسر بچه: اله بلدم
ا/ت: افرین چه زرنگ اسمت چیه
پسر بچه: اسم من جونکه خاله
ا/ت: خیلی خب جونک جان بده ببینم چه کردی
جونک: چسم خاله جون بیا
الکس:کوچولو چرا اومدی اینجا اینجا خطرناکه
گرانجر: هوم چرا اومدی!؟
ا/ت: عه بچها جونکو نترسونید جونک جان گوشی رو بده ببینم شماره رو زدی
گرانجر: اخه بچه به این کوچیکی چطور میتونه شماره بزنه
ا/ت: چرا نتونه میتونه مگه نه کوچولو
جونک: میتولم چرا نتولم
الکس: هههه چه شیرین زبونه
ا/ت ویو:
گوشیمو گرفتم و روی گزینه تماس لمس کردم و
بعد چند ثانیه تماس برقرار شد
خانم: الو هق هق
ا/ت: الو سلام خانم شما مادر جونک هستید؟
خانم: هق هق بله وای شما پیداش کردی!؟
ا/ت: بله وروجک پیش ما هستش لوکینش میفرستم بیاین اینجا
خانم: بله خیلی ممنون از لطفتون
ا/ت: خواهش میکنم
«لوکیشن رو واسه مادرش فرستادم»
ویو ا/ت:
تلفن رو غط کردم جونک رو روی پاهام نشوندم
ا/ت: ببین مامانت الان میاد باشه نگران نباش
جونک: ملسی خاله جون«گونه ا/ت رو بوسید»
الکس:«لبخندی زد» خوبه که پیداشون کردی ولی از این به بعد حواست باشه
گرانجر: افرین پسر خوب خیلی باهوش هستی
جونک: تا دوقیقه پیش که نمیتولستم شماره بگیرم!
ا/ت: ههه ای وروجک
ا/ت ویو:
چند دقیقه بعد در باز شد و یه مرد و یه زن اومدن داخل جونک سری از روی پاها خودشو پایین اورد و بدو بدو به سمت اون زن و اون مرد رفت سفت بغلشون کرد و گونه مادرشو بوسید گریه هایی از خوشحالی رو گونش میچکید
جونک: هق مامان بابا ببخشید دیگه دستتون رو ول نمیکنم
زن: اخ پسرم خیلی نگران شدم
مرد: هی کوچولو بابا کی بهمون زنگ زد
«جونک دست اشارش به سمت ا/ت برد»
جونک: خاله زنگ زد ولی خودم شماره دادم هه
«مرد و زن به سمت ا/ت رفتن»
مرد: واقعا خیلی ممنون
زن: واقعا خیلی متشکریم چطور میتونیم جبران کنیم؟
ا/ت: مراقب جونک باشید خودش یه نوع جبرانه:)
«زن و مرد لبخندی زدن و گفتن»
مرد: واقعا ممنون
زن: میدونید زیاد از اینطور ادما پیدا نمیشه
مرد: اگه کاری ندارید فعلا مرخص بشیم
ا/ت: این چه حرفیه بله بفرمایید
«زن و مرد تعظیم کردن و به سمت خروجی رفتن»
«جونک یکی از دستای کوچیکش رو به شکل قلب گرفت و ا/ت هم یکی از دستاش رو به شکل قلب در اورد که قلبشون کامل شد «لبخندی زدن»
الکس: چه پسر نازی بود
ا/ت: اره
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اسلاید اول پدر و مادر جونک☆
اسلاید دو جونک♡
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نظرت راجب جونک چیه؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لایک❤🧷 30
کامنت🤍📎 40
فالو💙📎 5
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ا/ت ویو:
الکس غذارو خورد که یهو یه بچه خیلی ناز پرید بغلم
ا/ت: کوچولو اینجا چیکار میکنی پدر مادرت کجا هستن؟
پسر بچه: هق هق گمشون کردم
ا/ت: ای خدا چرا اومدی اینجا خب شماره چیزی داری بدی چی میگم خدا تو خیلی کوچیکی شماره از کجا حفظی
پسر بچه: بلدم بیلو هست
ا/ت: بیا گوشی بدم خودت بزن بلدی
پسر بچه: اله بلدم
ا/ت: افرین چه زرنگ اسمت چیه
پسر بچه: اسم من جونکه خاله
ا/ت: خیلی خب جونک جان بده ببینم چه کردی
جونک: چسم خاله جون بیا
الکس:کوچولو چرا اومدی اینجا اینجا خطرناکه
گرانجر: هوم چرا اومدی!؟
ا/ت: عه بچها جونکو نترسونید جونک جان گوشی رو بده ببینم شماره رو زدی
گرانجر: اخه بچه به این کوچیکی چطور میتونه شماره بزنه
ا/ت: چرا نتونه میتونه مگه نه کوچولو
جونک: میتولم چرا نتولم
الکس: هههه چه شیرین زبونه
ا/ت ویو:
گوشیمو گرفتم و روی گزینه تماس لمس کردم و
بعد چند ثانیه تماس برقرار شد
خانم: الو هق هق
ا/ت: الو سلام خانم شما مادر جونک هستید؟
خانم: هق هق بله وای شما پیداش کردی!؟
ا/ت: بله وروجک پیش ما هستش لوکینش میفرستم بیاین اینجا
خانم: بله خیلی ممنون از لطفتون
ا/ت: خواهش میکنم
«لوکیشن رو واسه مادرش فرستادم»
ویو ا/ت:
تلفن رو غط کردم جونک رو روی پاهام نشوندم
ا/ت: ببین مامانت الان میاد باشه نگران نباش
جونک: ملسی خاله جون«گونه ا/ت رو بوسید»
الکس:«لبخندی زد» خوبه که پیداشون کردی ولی از این به بعد حواست باشه
گرانجر: افرین پسر خوب خیلی باهوش هستی
جونک: تا دوقیقه پیش که نمیتولستم شماره بگیرم!
ا/ت: ههه ای وروجک
ا/ت ویو:
چند دقیقه بعد در باز شد و یه مرد و یه زن اومدن داخل جونک سری از روی پاها خودشو پایین اورد و بدو بدو به سمت اون زن و اون مرد رفت سفت بغلشون کرد و گونه مادرشو بوسید گریه هایی از خوشحالی رو گونش میچکید
جونک: هق مامان بابا ببخشید دیگه دستتون رو ول نمیکنم
زن: اخ پسرم خیلی نگران شدم
مرد: هی کوچولو بابا کی بهمون زنگ زد
«جونک دست اشارش به سمت ا/ت برد»
جونک: خاله زنگ زد ولی خودم شماره دادم هه
«مرد و زن به سمت ا/ت رفتن»
مرد: واقعا خیلی ممنون
زن: واقعا خیلی متشکریم چطور میتونیم جبران کنیم؟
ا/ت: مراقب جونک باشید خودش یه نوع جبرانه:)
«زن و مرد لبخندی زدن و گفتن»
مرد: واقعا ممنون
زن: میدونید زیاد از اینطور ادما پیدا نمیشه
مرد: اگه کاری ندارید فعلا مرخص بشیم
ا/ت: این چه حرفیه بله بفرمایید
«زن و مرد تعظیم کردن و به سمت خروجی رفتن»
«جونک یکی از دستای کوچیکش رو به شکل قلب گرفت و ا/ت هم یکی از دستاش رو به شکل قلب در اورد که قلبشون کامل شد «لبخندی زدن»
الکس: چه پسر نازی بود
ا/ت: اره
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اسلاید اول پدر و مادر جونک☆
اسلاید دو جونک♡
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نظرت راجب جونک چیه؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لایک❤🧷 30
کامنت🤍📎 40
فالو💙📎 5
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۶۳.۷k
۲۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.