معلم جذاب من پارت 12🐈🥨🤎
رفتم پایین....
ویو تهیونگ:
خیلی وقت بود منتظر بودم، چقد خانوما دیر آماده میشن وایی کلافه شدم نشسته بودم که یهو ا/ت مثل فرشته ها از پله ها اومد پایی اون لحظه قلبم تند تند میزد یه عالمه پروانه تو دلم داشت پر میزد میتونستم به وضوح احساس کنم که دوباره و دوباره عاشق ا/ت شدم خیلی دلم میخواست بهش همین الان اعتراف کنم و جواب مثبت رو ازش دریافت کنم
ویو ا/ت:
کارم که تموم شد وقتی از پله ها میومدم پایین نگاه های کسی رو روی خودم حس کنم....آره اون نگاه های کراشم بود ......تهیونگ یه جوری بهم زل زده بود که من خجالت میکشیدم اما بازم رفتم پایین اون تا حالا منو اینجوری ندیده بود من اکثر اوقات که میرم دانشگاه خیلی با تیپ ساده میرم و وقتی ام که تو خونه هستم خیلی شلخته هستم عادی بود منو اینجوری نگاه کنه
ا/ت: بریم؟
تهیونگ:(با صدای ا/ت به خودش اومد) ها....آ...آها....آره بریم
ا/ت:(از در بیرون رفتیم و من طبق معمول چون دخترا با خودشون کلید نبرده بودن در رو قفل کردم و کلید هاشو تو گلدون کنار در گذاشتم بعدش رفتم که سوار ماشین بشم)
تهیونگ:(در رو خیلی جنتلمن برای ا/ت باز میکنه) بفرما
ا/ت: ممنونم
تهیونگ:(وقتی ا/ت میخواد بشینه دستش رو رویه بالای در میزاره تا سر ا/ت با اون برخورد نکنه) خوا...خواهش...میکنم(خجالتی)
[به سمت رستوران]
تهیونگ: اوه...این رستوران چرا بسته است؟
ا/ت: نگاه ساعتو(گوشیش رو به سمت تهیونگ میگیره)
تهیونگ: یا....اون عکس منه؟
ا/ت:(سریع گوشی رو میکشه)نه...کی گفته؟
تهیونگ: ولی من مطمئنم که والپیپر گوشیت عکس من بود
ا/ت:(سرخ شده و خجالت زده)
تهیونگ:(متوجه خجالت ا/ت میشه و راه میوفته)
[به چند تا رستوران دیگه هم سر میزنید اما همه بسته بودن چون ساعت۲شب بود]
تهیونگ:چیکار کنیم؟
ا/ت: نمیدونم
تهیونگ:(دید که خورده تو ذوق ا/ت واسه همین یه فکر به سرش زد) نظرت چیه خودمون آشپزی کنیم؟
ا/ت: عالیه(ذوق) ولی الان حتما خونه ما دخترا خوابن
تهیونگ: خب....بریم خونه ما؟
ا/ت: نمیدونم خونه شما کسی نیست؟
تهیونگ:(خنده) نه کسی نیست
ا/ت: خب اگه اشکالی نداره بریم
تهیونگ: پس بزن بریم
وقتی رسیدین....
اینم از این🥲
چطوره؟ نظر بدین که منم ایده بگیرم🫠🫱🏿🫲🏻
ممنون میشم حمایت کنی 🫂🦋🩵
ویو تهیونگ:
خیلی وقت بود منتظر بودم، چقد خانوما دیر آماده میشن وایی کلافه شدم نشسته بودم که یهو ا/ت مثل فرشته ها از پله ها اومد پایی اون لحظه قلبم تند تند میزد یه عالمه پروانه تو دلم داشت پر میزد میتونستم به وضوح احساس کنم که دوباره و دوباره عاشق ا/ت شدم خیلی دلم میخواست بهش همین الان اعتراف کنم و جواب مثبت رو ازش دریافت کنم
ویو ا/ت:
کارم که تموم شد وقتی از پله ها میومدم پایین نگاه های کسی رو روی خودم حس کنم....آره اون نگاه های کراشم بود ......تهیونگ یه جوری بهم زل زده بود که من خجالت میکشیدم اما بازم رفتم پایین اون تا حالا منو اینجوری ندیده بود من اکثر اوقات که میرم دانشگاه خیلی با تیپ ساده میرم و وقتی ام که تو خونه هستم خیلی شلخته هستم عادی بود منو اینجوری نگاه کنه
ا/ت: بریم؟
تهیونگ:(با صدای ا/ت به خودش اومد) ها....آ...آها....آره بریم
ا/ت:(از در بیرون رفتیم و من طبق معمول چون دخترا با خودشون کلید نبرده بودن در رو قفل کردم و کلید هاشو تو گلدون کنار در گذاشتم بعدش رفتم که سوار ماشین بشم)
تهیونگ:(در رو خیلی جنتلمن برای ا/ت باز میکنه) بفرما
ا/ت: ممنونم
تهیونگ:(وقتی ا/ت میخواد بشینه دستش رو رویه بالای در میزاره تا سر ا/ت با اون برخورد نکنه) خوا...خواهش...میکنم(خجالتی)
[به سمت رستوران]
تهیونگ: اوه...این رستوران چرا بسته است؟
ا/ت: نگاه ساعتو(گوشیش رو به سمت تهیونگ میگیره)
تهیونگ: یا....اون عکس منه؟
ا/ت:(سریع گوشی رو میکشه)نه...کی گفته؟
تهیونگ: ولی من مطمئنم که والپیپر گوشیت عکس من بود
ا/ت:(سرخ شده و خجالت زده)
تهیونگ:(متوجه خجالت ا/ت میشه و راه میوفته)
[به چند تا رستوران دیگه هم سر میزنید اما همه بسته بودن چون ساعت۲شب بود]
تهیونگ:چیکار کنیم؟
ا/ت: نمیدونم
تهیونگ:(دید که خورده تو ذوق ا/ت واسه همین یه فکر به سرش زد) نظرت چیه خودمون آشپزی کنیم؟
ا/ت: عالیه(ذوق) ولی الان حتما خونه ما دخترا خوابن
تهیونگ: خب....بریم خونه ما؟
ا/ت: نمیدونم خونه شما کسی نیست؟
تهیونگ:(خنده) نه کسی نیست
ا/ت: خب اگه اشکالی نداره بریم
تهیونگ: پس بزن بریم
وقتی رسیدین....
اینم از این🥲
چطوره؟ نظر بدین که منم ایده بگیرم🫠🫱🏿🫲🏻
ممنون میشم حمایت کنی 🫂🦋🩵
۱۴.۱k
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.