میروم وز سر حسرت ب قفا مینگرم
میروم وز سر حسرت ب قفا مینگرم
خبر از پای ندارم که زمین می سپرم
میروم بیدل و بی جان و یقین میدانم
که من بی دل و بی جان نه مرد سفرم
خاک من زنده به تاثیر هوای لب توست
ســـــازگاری نکند آب و هوای دگــرم
پای میپیچم و چون پای دلم می پیچـــد
بار می بنـــدم و از بار فرو بستـــه ترم
ســـــرو بالای تو در باغ تصــور بر پای
شرم دارم که به بالای صنـــــــوبر نگرم
به قـــدم رفتم و ناچار به ســـر باز آیم
گر به دامان نرســـــد چنگ قضا و قدرم
از قفــــا سیر نگشتم من بیچاره هنــــوز
میروم وز سر حســـــرت ب قفا مینگرم
خبر از پای ندارم که زمین می سپرم
میروم بیدل و بی جان و یقین میدانم
که من بی دل و بی جان نه مرد سفرم
خاک من زنده به تاثیر هوای لب توست
ســـــازگاری نکند آب و هوای دگــرم
پای میپیچم و چون پای دلم می پیچـــد
بار می بنـــدم و از بار فرو بستـــه ترم
ســـــرو بالای تو در باغ تصــور بر پای
شرم دارم که به بالای صنـــــــوبر نگرم
به قـــدم رفتم و ناچار به ســـر باز آیم
گر به دامان نرســـــد چنگ قضا و قدرم
از قفــــا سیر نگشتم من بیچاره هنــــوز
میروم وز سر حســـــرت ب قفا مینگرم
۱.۱k
۳۰ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۹۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.