پارت ۲ فیک جای گزین عشق من شدی 🌈💜✨️
بابا و مامان ته رانگ : جونگکوک پسرم اینطوری نکن ماهم غم داریم ولی باید با خواهر دوقلوی ته رانگ ازدواج کنی.
جونگکوک: چی اصلا امکان نداره
بابا ته رانگ : این آخرین خواسته منه .......
جونگکوک بعد کلی دعوا و گریه قبول کرد
آبجی دوقلوی ته رانگ از خارج برگشت جونگکوک رفت فرودگاه
جونگکوک با دیدنش قلبش آتیش گرفت
جونگکوک بهش محل نزاشت
جونگکوک: با تاکسی برو
آبجی ته رانگ : باشه راستی اسمم هه رانگه
جونگکوک: به من چه
هه رانگ رفت تور عروس انتخاب کرد
هه رانگ: مامان این قشنگه
(هه رانگ نمیدونست آبجی دوقلوش مرده)
مامانش با چشمای پر اشک: اره
خانم فروشنده: چه سلیقه ای ولی اینو یه دختری برای عروسیش تو این ماه رزرو کرده بود
هه رانگ: چی؟
فروشنده: یه دختر خوشگل با دوست پسرش امدن دخترع تا اینو دید سریع عاشق شد ولی دختره ۱ هفته پیش فوت شد
هه رانگ لباس عروس ته رانگ رو برداشته بود
روز عروسی......
جونگکوک با چشمای عصبانیش نگاه هه رانگ میکرد
جونگکوک دید تور ته رانگ رو انتخاب کرده
جونگکوک اشک تو چشماش جمع شده بود
هیچ کس از خانواده هه رانگ نیومده بودن
سریع بله هارو گفتن هه رانگ و جونگکوک رفتن خونه جونگکوک
جونگکوک: همه چی از عمده اره از اولشم هدفت این بود که جای گزین عشق من شی ها میدونم
جونگکوک تور رو تو تن هه رانگ پاره کرد
جونگکوک: این فقط برای ته رانگ من بود حق نداری حتی لمسشم کنی
جونگکوک هه رانگ رو هل داد دستش زخم شد
جونگکوک: گورتو گم کن از جلو چشمم گم شو
جونگکوک سوار موتورش شد رفت سر خاک ته رانگ
رفت اونجا گریع میکرد
هه رانگ: چشه دیونست مث حیوان باهم برخورد کرد
هه رانگ تو اولین نگاه عاشق جونگکوک شده بود
هه رانگ: اشکال نداره اعصابش خورد بوده الان براش غذا درست میکنم
هه رانگ قبلا همه چیو راجب جونگکوک پرسیده بود و میدونست
هه رانگ به غذای دریایی حساسیت داشت ولی غذای مورد علاقه جونگکوک غذای دریایی بود
هه رانگ: اشکال نداره تلاشم رو میکنم
هه رانگ موقع درست کردن غذا دستش رو عمیق برید
هه رانگ: وای دردم میکنه چقدر عمیقه ولی ارزشش رو داره
هه رانگ که آلرژی داشت موقع درست کردن غذا بدنش به خارش دراومده بود و تاول زده بود
هه رانگ: عه صدای موتورش اومد جونگکوک اومده
جونگکوک اومد خونه میز شامو دید عصبی شد زد زیر میز و همه غذا ها رو ریخت
هه رانگ: چیکار میکنی؟
جونگکوک: برو گم شو اتاقت تو حق نداری مث ته رانگ من باشی نمیتونی جای اونو بگیری از حدت نگذر
هه رانگ : ببخشید زیاده روی کردم
هه رانگ قلبش شکست ظرفای شکسته رو جم کرد
هه رانگ دستشو برید
جونگکوک: مگه نگفتم گورتو گم کن اتاقت خدمتکار جمعش میکنه فقط گمشو
هه رانگ: باشه منظوری نداشتم
هه رانگ رفت
جونگکوک: دیدی چی شد عشقمممم اونا میخان فراموشت کنن
جونگکوک یادش به خاطرش افتاد.
خاطره جونگکوک کوک:
ته رانگ: جی کی اگه من بمیرم چیکار میکنی
جونگکوک: این چه حرفیه میزنی خدانکنه
ته رانگ: بدون شوخی راستشو بگو
جونگکوک: منم باهات میمیرم
.....
جونگکوک: ته رانگم باید به قولم عمل کنم خیلی دلم برات تنگ شده دلم واسه لمس کردن دستات تنگ شده
جونگکوک: منم امشب میام پیشت .......
جونگکوک: چی اصلا امکان نداره
بابا ته رانگ : این آخرین خواسته منه .......
جونگکوک بعد کلی دعوا و گریه قبول کرد
آبجی دوقلوی ته رانگ از خارج برگشت جونگکوک رفت فرودگاه
جونگکوک با دیدنش قلبش آتیش گرفت
جونگکوک بهش محل نزاشت
جونگکوک: با تاکسی برو
آبجی ته رانگ : باشه راستی اسمم هه رانگه
جونگکوک: به من چه
هه رانگ رفت تور عروس انتخاب کرد
هه رانگ: مامان این قشنگه
(هه رانگ نمیدونست آبجی دوقلوش مرده)
مامانش با چشمای پر اشک: اره
خانم فروشنده: چه سلیقه ای ولی اینو یه دختری برای عروسیش تو این ماه رزرو کرده بود
هه رانگ: چی؟
فروشنده: یه دختر خوشگل با دوست پسرش امدن دخترع تا اینو دید سریع عاشق شد ولی دختره ۱ هفته پیش فوت شد
هه رانگ لباس عروس ته رانگ رو برداشته بود
روز عروسی......
جونگکوک با چشمای عصبانیش نگاه هه رانگ میکرد
جونگکوک دید تور ته رانگ رو انتخاب کرده
جونگکوک اشک تو چشماش جمع شده بود
هیچ کس از خانواده هه رانگ نیومده بودن
سریع بله هارو گفتن هه رانگ و جونگکوک رفتن خونه جونگکوک
جونگکوک: همه چی از عمده اره از اولشم هدفت این بود که جای گزین عشق من شی ها میدونم
جونگکوک تور رو تو تن هه رانگ پاره کرد
جونگکوک: این فقط برای ته رانگ من بود حق نداری حتی لمسشم کنی
جونگکوک هه رانگ رو هل داد دستش زخم شد
جونگکوک: گورتو گم کن از جلو چشمم گم شو
جونگکوک سوار موتورش شد رفت سر خاک ته رانگ
رفت اونجا گریع میکرد
هه رانگ: چشه دیونست مث حیوان باهم برخورد کرد
هه رانگ تو اولین نگاه عاشق جونگکوک شده بود
هه رانگ: اشکال نداره اعصابش خورد بوده الان براش غذا درست میکنم
هه رانگ قبلا همه چیو راجب جونگکوک پرسیده بود و میدونست
هه رانگ به غذای دریایی حساسیت داشت ولی غذای مورد علاقه جونگکوک غذای دریایی بود
هه رانگ: اشکال نداره تلاشم رو میکنم
هه رانگ موقع درست کردن غذا دستش رو عمیق برید
هه رانگ: وای دردم میکنه چقدر عمیقه ولی ارزشش رو داره
هه رانگ که آلرژی داشت موقع درست کردن غذا بدنش به خارش دراومده بود و تاول زده بود
هه رانگ: عه صدای موتورش اومد جونگکوک اومده
جونگکوک اومد خونه میز شامو دید عصبی شد زد زیر میز و همه غذا ها رو ریخت
هه رانگ: چیکار میکنی؟
جونگکوک: برو گم شو اتاقت تو حق نداری مث ته رانگ من باشی نمیتونی جای اونو بگیری از حدت نگذر
هه رانگ : ببخشید زیاده روی کردم
هه رانگ قلبش شکست ظرفای شکسته رو جم کرد
هه رانگ دستشو برید
جونگکوک: مگه نگفتم گورتو گم کن اتاقت خدمتکار جمعش میکنه فقط گمشو
هه رانگ: باشه منظوری نداشتم
هه رانگ رفت
جونگکوک: دیدی چی شد عشقمممم اونا میخان فراموشت کنن
جونگکوک یادش به خاطرش افتاد.
خاطره جونگکوک کوک:
ته رانگ: جی کی اگه من بمیرم چیکار میکنی
جونگکوک: این چه حرفیه میزنی خدانکنه
ته رانگ: بدون شوخی راستشو بگو
جونگکوک: منم باهات میمیرم
.....
جونگکوک: ته رانگم باید به قولم عمل کنم خیلی دلم برات تنگ شده دلم واسه لمس کردن دستات تنگ شده
جونگکوک: منم امشب میام پیشت .......
۱۱.۲k
۱۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.