فیک یونگی
p8
یونگی : مرسی
جین هوک : خب واحد ها کناره هم هست و باید برید طبقه ۸ واحد ۱۰ و ۱۱
یونگی : اوکی ما رفتیم
.
.
ا.ت : خب چکار کنیم ؟
یونگی : خب الان من ارشد شما هستم من میگم که ا.ت تنها میترسه پس باید با یکدوم بره داخل اتاقای دد دو واحد
ا.ت : نه من خو.... * ته پرید وسط حرفش *
ته : اصلان هم خوب نیست باید یا با من باشی یا یونگی ولی حالا که مجبوری باید یک هم اتاقی آروم داشته باشی
ا.ت : خوب میشه من و ته تو یه واحد باشیم ؟
یونگی : * عصبی و ناراحت شد * .... عوم به نظرت من آروم تر نیستم
ا.ت : اصلا من میرم واخل هر کی خواست با من بیاد
.
.
( ا.ت رفت داخل و یونگی و ته تنها شدن )
ته : خوب یونگی میخوام یچی بهت بگم
یونگی : بگو خب
ته : من میدونم تو به ا.ت علاقه داری و دوست داشتم یکم اذیتت کنم ولی خب الان میگم که بعضی اعضا اینو میدونن و ما تو این فکریم که بهتون کمک کنیم برید با هم خوشبخت شید
یونگی : یعنی الان همه میدونن...... ؟
ته : گفتم بعضی ها ولی یک چیز مهم تر اینه که باید بفهمی ا.ت بهت علاقه داره یا نه * تو دلش : دخترم عاشقه تو نمیفهمی *
یونگی : مرسی داداش ولی من هنوز نتونستم با خودم کنار بیام که اگر بعد از اعتراف بهم جواب رد بده چی میشه
ته : تو الان داخل اتاقشی و باهاش هم سفری و هیچ کس هم نیست .... دیگه خاک تو سرت اگه نتونی کاری کنی
یونگی : اوکی بچه پرو حالا بیا اینم کلیدات برو گم شو تو اتاقت * خنده *
ته : نزن نزن رفتم * خنده *
.
.
یونگی ویو
رفتم داخل و هرچی گشتم ا.ت رو ندیدم ولی یهو ته اشپز خونه یه چراق چشمک زد و دو ثانیه بعد دوباره چشمک زد ... رفتم ببینم چیه که ویو ا.ت با جیغ کشید
ا.ت ویو
خدایی خوب ترسید ... خدا از اون فهمیدم یونگی یه علاقه هایی بهم داره که چونه میزد باهام هم اتاقی شه
یونگی : مگه مرض داری بچه
ا.ت : خدا بخواد میرم دکتر ببینم چی میگه
یونگی : دکتر..... من اینجا چکاره هستم هان ؟
ا.ت : تو هم اتاقی هستی
یونگی : الان من همچی تو حساب میشم
ا.ت : چرا
یونگی : خوب .....
تو خماری تلف شید احتمالا حالا حالا تو کف بزارمتون
هرچند که تهش دلم میسوزه میام ادامه رو میزارم
#فیک_یونگی #سناریو #فالور #ادمین_خسته_هست
#عاشقانه #یونگی #شوگا #کوک #تایپ
یونگی : مرسی
جین هوک : خب واحد ها کناره هم هست و باید برید طبقه ۸ واحد ۱۰ و ۱۱
یونگی : اوکی ما رفتیم
.
.
ا.ت : خب چکار کنیم ؟
یونگی : خب الان من ارشد شما هستم من میگم که ا.ت تنها میترسه پس باید با یکدوم بره داخل اتاقای دد دو واحد
ا.ت : نه من خو.... * ته پرید وسط حرفش *
ته : اصلان هم خوب نیست باید یا با من باشی یا یونگی ولی حالا که مجبوری باید یک هم اتاقی آروم داشته باشی
ا.ت : خوب میشه من و ته تو یه واحد باشیم ؟
یونگی : * عصبی و ناراحت شد * .... عوم به نظرت من آروم تر نیستم
ا.ت : اصلا من میرم واخل هر کی خواست با من بیاد
.
.
( ا.ت رفت داخل و یونگی و ته تنها شدن )
ته : خوب یونگی میخوام یچی بهت بگم
یونگی : بگو خب
ته : من میدونم تو به ا.ت علاقه داری و دوست داشتم یکم اذیتت کنم ولی خب الان میگم که بعضی اعضا اینو میدونن و ما تو این فکریم که بهتون کمک کنیم برید با هم خوشبخت شید
یونگی : یعنی الان همه میدونن...... ؟
ته : گفتم بعضی ها ولی یک چیز مهم تر اینه که باید بفهمی ا.ت بهت علاقه داره یا نه * تو دلش : دخترم عاشقه تو نمیفهمی *
یونگی : مرسی داداش ولی من هنوز نتونستم با خودم کنار بیام که اگر بعد از اعتراف بهم جواب رد بده چی میشه
ته : تو الان داخل اتاقشی و باهاش هم سفری و هیچ کس هم نیست .... دیگه خاک تو سرت اگه نتونی کاری کنی
یونگی : اوکی بچه پرو حالا بیا اینم کلیدات برو گم شو تو اتاقت * خنده *
ته : نزن نزن رفتم * خنده *
.
.
یونگی ویو
رفتم داخل و هرچی گشتم ا.ت رو ندیدم ولی یهو ته اشپز خونه یه چراق چشمک زد و دو ثانیه بعد دوباره چشمک زد ... رفتم ببینم چیه که ویو ا.ت با جیغ کشید
ا.ت ویو
خدایی خوب ترسید ... خدا از اون فهمیدم یونگی یه علاقه هایی بهم داره که چونه میزد باهام هم اتاقی شه
یونگی : مگه مرض داری بچه
ا.ت : خدا بخواد میرم دکتر ببینم چی میگه
یونگی : دکتر..... من اینجا چکاره هستم هان ؟
ا.ت : تو هم اتاقی هستی
یونگی : الان من همچی تو حساب میشم
ا.ت : چرا
یونگی : خوب .....
تو خماری تلف شید احتمالا حالا حالا تو کف بزارمتون
هرچند که تهش دلم میسوزه میام ادامه رو میزارم
#فیک_یونگی #سناریو #فالور #ادمین_خسته_هست
#عاشقانه #یونگی #شوگا #کوک #تایپ
۱.۴k
۰۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.