پارت8 فیک جونگکوک
وااایی نهههههه
کوک:چیشده؟
ا.ت:بابام برامون صبحونه چیده
کوک:خوب دستش درد نکنه:/
ا.ت:خو ک*خل(خودتی) وقتی درست کرده
مارو دیده :/
کوک:بشین بابا بابات خودت گفته باهم ازدواج کنیم
بعد تو میگی مارو وقتی خواب بودیم دیده :|
چیزی میزنی
ا.ت:هیچی
کوک:بیا برو دست و صورتتو بشور
ا.ت:اوکی بریم
صورتمونو سوتین بعد رفتیم صبحونه خوردیم جونگکوک گفت که باید بره کمپانی منم باهاش برم رفتیم اماده شدیم و منم ارایش کردم رفتیم پایین و سوار ماشین شدیم حرکت کردیم به سمت کمپانی
کوک:خوب رسیدیم
ا.ت:میشه من همین جا باشم؟؟
کوک:برای چی؟
ا.ت:نمد
کوک:بیا بریم ا. ت میخوام تورو با اعضا معرفی کنم
بهشون قول دادم
ا.ت:اوکی
رفتیم تو ی کوچولو خفه بود ولی تونستم تحمل کنم
جونگکوک در زد نامجون درو باز کرد
نام:اعه سلام کوک
کوک:سلام داداش
نام:سلام....
ا. ت: ا.ت هستم از اشناییتون خوشبختم
نام:منم نامجون..
ا. ت:اسمتون کیم نامجون منم همتون رو میشناسم
نام:so good👍
نام:بیاین تو
رفتیم تو اعضا درحال تمرین بودن تا منو کوک رو دیدن
تمرین هاشونو ول کردن اومدن سمت ما
تهیونگ:بهههه داوشم کوک چخبر
کوک: سلامتی رهبر تو این 10 ثانیه چخبر میتونه باشه 😒
تهیونگ:ها ها جونگکوک شوخی میکنی دیگه ما همیشه شوخی داریم (اشاره کردن)
جونگکوک که فهمید تهیونگ نمیخواد جلوی ا. ت ابروش نره
پس گفت اره ما همیشه شوخی داریم
جین:خوب میشه بریم بشینیم
رفتیم رو صندلی ها نشستیم داشتیم حرف میزدیم میگفتیم
میخندیدیم و اعضا باهام اشنا شدن
همینطوری میگذشت که ساعت 6 شد
کوک:ا.ت
ا.ت:جانم؟
کوک:من فردا میتونم بیام چون الان کلی کار
ریخته تو سرم
ا. ت:اره هرموقع که دوست داشتی بیا من کاری ندارم
کوک:مرسی بیب
جونگکوک بوسم کرد به باردیگاردش گفت که منو تا خونمون ببره
همینطوری تو راه بودیم یهو بادیگارد از یه مسیر دیگه رفت یکم ترسیدم پس هیچی نگفتم فک کنم اون مسیر ترافیک بود برا همین 30 ثانیه نکشید که یه مسیر دیگه رفت ترسیدم پس به جونگکوک زنگ زدم
کوک:جانم ا.ت چیزی شده رسیدگی
ا. ت:جونگکوک بادیگاردت از یه جای دیگه داره میره
کوک:حتما اون مسیر ترافیک بوده
ا. ت:منم همین فکرو کردم اما... هی
کوک:چیشده ا. ت
ا. ت:نگه داشت
کوک :ا.ت شوخی خوبی نیست بس کن
ا. ت: کوک بخدا..... (جیغ)
کوک:ا.ت ا. ت ا. تتتتتتت
جین:کوک چیشده
کوک:ا.ت جواب بدههه
نام:کوک چیشده پسرررر
کوک:اون بادیگاردی که گفتم ا. ت رو ببره خونه
نام:خو
کوک:اون از کی اینجا
نام:امروز اومده
کوک:اعهههههه
شوگا:اروم باش چیشده؟؟؟
کوک:(گریه کردن) اههه نهههه
کوک:چیشده؟
ا.ت:بابام برامون صبحونه چیده
کوک:خوب دستش درد نکنه:/
ا.ت:خو ک*خل(خودتی) وقتی درست کرده
مارو دیده :/
کوک:بشین بابا بابات خودت گفته باهم ازدواج کنیم
بعد تو میگی مارو وقتی خواب بودیم دیده :|
چیزی میزنی
ا.ت:هیچی
کوک:بیا برو دست و صورتتو بشور
ا.ت:اوکی بریم
صورتمونو سوتین بعد رفتیم صبحونه خوردیم جونگکوک گفت که باید بره کمپانی منم باهاش برم رفتیم اماده شدیم و منم ارایش کردم رفتیم پایین و سوار ماشین شدیم حرکت کردیم به سمت کمپانی
کوک:خوب رسیدیم
ا.ت:میشه من همین جا باشم؟؟
کوک:برای چی؟
ا.ت:نمد
کوک:بیا بریم ا. ت میخوام تورو با اعضا معرفی کنم
بهشون قول دادم
ا.ت:اوکی
رفتیم تو ی کوچولو خفه بود ولی تونستم تحمل کنم
جونگکوک در زد نامجون درو باز کرد
نام:اعه سلام کوک
کوک:سلام داداش
نام:سلام....
ا. ت: ا.ت هستم از اشناییتون خوشبختم
نام:منم نامجون..
ا. ت:اسمتون کیم نامجون منم همتون رو میشناسم
نام:so good👍
نام:بیاین تو
رفتیم تو اعضا درحال تمرین بودن تا منو کوک رو دیدن
تمرین هاشونو ول کردن اومدن سمت ما
تهیونگ:بهههه داوشم کوک چخبر
کوک: سلامتی رهبر تو این 10 ثانیه چخبر میتونه باشه 😒
تهیونگ:ها ها جونگکوک شوخی میکنی دیگه ما همیشه شوخی داریم (اشاره کردن)
جونگکوک که فهمید تهیونگ نمیخواد جلوی ا. ت ابروش نره
پس گفت اره ما همیشه شوخی داریم
جین:خوب میشه بریم بشینیم
رفتیم رو صندلی ها نشستیم داشتیم حرف میزدیم میگفتیم
میخندیدیم و اعضا باهام اشنا شدن
همینطوری میگذشت که ساعت 6 شد
کوک:ا.ت
ا.ت:جانم؟
کوک:من فردا میتونم بیام چون الان کلی کار
ریخته تو سرم
ا. ت:اره هرموقع که دوست داشتی بیا من کاری ندارم
کوک:مرسی بیب
جونگکوک بوسم کرد به باردیگاردش گفت که منو تا خونمون ببره
همینطوری تو راه بودیم یهو بادیگارد از یه مسیر دیگه رفت یکم ترسیدم پس هیچی نگفتم فک کنم اون مسیر ترافیک بود برا همین 30 ثانیه نکشید که یه مسیر دیگه رفت ترسیدم پس به جونگکوک زنگ زدم
کوک:جانم ا.ت چیزی شده رسیدگی
ا. ت:جونگکوک بادیگاردت از یه جای دیگه داره میره
کوک:حتما اون مسیر ترافیک بوده
ا. ت:منم همین فکرو کردم اما... هی
کوک:چیشده ا. ت
ا. ت:نگه داشت
کوک :ا.ت شوخی خوبی نیست بس کن
ا. ت: کوک بخدا..... (جیغ)
کوک:ا.ت ا. ت ا. تتتتتتت
جین:کوک چیشده
کوک:ا.ت جواب بدههه
نام:کوک چیشده پسرررر
کوک:اون بادیگاردی که گفتم ا. ت رو ببره خونه
نام:خو
کوک:اون از کی اینجا
نام:امروز اومده
کوک:اعهههههه
شوگا:اروم باش چیشده؟؟؟
کوک:(گریه کردن) اههه نهههه
۵.۶k
۲۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.