تک پارتی از شوگا وقتی حامله ای و بهت خیانت میکنه
.. خوبی
، تو کی هستی
.. منو نمیشناسی
،، داداشی این بابا مونن
، پس تا الان کجا بودی حتی تو تولد هام ندیدمت
.. پسرم معذرت میخوام من تا الان من ماموریت بود
، واقعا
.. آره
،، بابایی مامان کجاس
.. نمیدونم پسرم حاضری
،، آره
.. بریم
. اوه اومدید شوگا بچه ها رو بده من میبرم
.. نمی خواد می خوام بچه هامو بیر پارک
. تو برو به زنت برس
.. من دارم ازش طلاق میگیرم
. واقعا ( ذوق)
.. آره عشقم ( پیشونیش رو بوس کرد) حالا بریم
& هی من چی
.. شما اینجا باشید من میام
. باشه
.. باید طلاق بگیریم
& باشه
& منم می خواستم همینو بگم
.. چه بهتر
.. فردا برای دادگاه آماده باش
& میبینمت
لارا یهو از ویلچر باشد
.. ( پشمام ریخت)
پرش به فردا
شوگا ویو
ساعت 7 از خواب بیدار شدم با اینکه ساعت 8 دادگاه بود رفتم صبحانه خوردم اومدم یه دوش 10 مینی گرفتم کت و شلوار مشکیمو پوشیدم
دیدم ساعت 7:42 دقیقه هست سری رفت سوار ماشینم شدم رفتم دادگاه خلاصه همه ی کارا رو انجام دادیم بلاخره از لارا جدا شدم
رفتم خونه دیدم یونا و سوجین دیدن بغلم آیو هم با خوشحالی اومد پیشم گفت
. سلام خسته نباشی
.. سلام عشقم
. آیو بیا فردا دوباره ازدواج کنیم
.. چیییییییییییی ( با خر ذوقی )
. خوشحال شدی
.. خیلی ( میپره بغل شوگا
. خب پاشو بریم خرید باشه
( خلاصه رفتن خرید کردن همه رو دعوت کردن مخصوصا لارا )
آدمین تون گشاد تشریف دارن اونا رو ننوشت
أیو ویو
خیلی ذوق داشتم می خواستم عر بزنم ( بزن) بعد سالها عاقد اومد و زرشو زد منو شوگا گفتیم بله و پاشدیم برقصسم لارا اونجا داشت از حرص جوش میزد یونا و یوجین هم داشتن باهم میرقصیدن خیلی خوب سومین توی اون لباس خیلی کیوت بود
، تو کی هستی
.. منو نمیشناسی
،، داداشی این بابا مونن
، پس تا الان کجا بودی حتی تو تولد هام ندیدمت
.. پسرم معذرت میخوام من تا الان من ماموریت بود
، واقعا
.. آره
،، بابایی مامان کجاس
.. نمیدونم پسرم حاضری
،، آره
.. بریم
. اوه اومدید شوگا بچه ها رو بده من میبرم
.. نمی خواد می خوام بچه هامو بیر پارک
. تو برو به زنت برس
.. من دارم ازش طلاق میگیرم
. واقعا ( ذوق)
.. آره عشقم ( پیشونیش رو بوس کرد) حالا بریم
& هی من چی
.. شما اینجا باشید من میام
. باشه
.. باید طلاق بگیریم
& باشه
& منم می خواستم همینو بگم
.. چه بهتر
.. فردا برای دادگاه آماده باش
& میبینمت
لارا یهو از ویلچر باشد
.. ( پشمام ریخت)
پرش به فردا
شوگا ویو
ساعت 7 از خواب بیدار شدم با اینکه ساعت 8 دادگاه بود رفتم صبحانه خوردم اومدم یه دوش 10 مینی گرفتم کت و شلوار مشکیمو پوشیدم
دیدم ساعت 7:42 دقیقه هست سری رفت سوار ماشینم شدم رفتم دادگاه خلاصه همه ی کارا رو انجام دادیم بلاخره از لارا جدا شدم
رفتم خونه دیدم یونا و سوجین دیدن بغلم آیو هم با خوشحالی اومد پیشم گفت
. سلام خسته نباشی
.. سلام عشقم
. آیو بیا فردا دوباره ازدواج کنیم
.. چیییییییییییی ( با خر ذوقی )
. خوشحال شدی
.. خیلی ( میپره بغل شوگا
. خب پاشو بریم خرید باشه
( خلاصه رفتن خرید کردن همه رو دعوت کردن مخصوصا لارا )
آدمین تون گشاد تشریف دارن اونا رو ننوشت
أیو ویو
خیلی ذوق داشتم می خواستم عر بزنم ( بزن) بعد سالها عاقد اومد و زرشو زد منو شوگا گفتیم بله و پاشدیم برقصسم لارا اونجا داشت از حرص جوش میزد یونا و یوجین هم داشتن باهم میرقصیدن خیلی خوب سومین توی اون لباس خیلی کیوت بود
۷.۸k
۰۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.