هاشیرای جدید
هاشیرای جدید
پارت15
از دید مویچیرو:
پوزخند زد:که گفتی دوسم داری آره؟
سرخ شدم:چ.... چی بگم، آ.... آره
گفتم:تو جواب منو بده، این حس مشترکه؟این حسی که وقتی میبینمت مور مور میشم، وقتی گریه میکنی دلم برات کباب میشه،وقتی عصبانی میشی حس میکنم خیلی جذاب تری،وقتی تو خطر باشی تا نجاتت ندم نمیتونم آروم بشینم،وقتی باهام شوخی میکنی بیشتر جذبت میشم،وقتی باهام قهر میکنی نمیتونم حرف نزدنت با منو تحمل کنم،وقتی میخندی محو تماشات میشم، این علاقه ای که بهت دارم مشترکه!؟
سرخ شد:هنوز آماده گفتنش نیستم، تو چجور اینقدر راحت میتونی ابراز علاقه کنی؟
من: ..........
گفت:نمیدونم چی بگم، من، من
خیلی فشار روش بود
یه نفس عمیق کشیدم و گفتم:بخاطر همین اینقدر طولش دادی؟
سرشو به نشانه تایید تکون داد
گفتم:دیگه نمیتونم صبر کنم، اگر بیشتر صبر کنم تا1قرن دیگه هم بهم نمیگی
خندید
محو خندش شدم
گفت:مویچیرو، من، من،
اه کشیدم و گفتم:یکاری کن
دستامو جلوش دراز کردم:اگر جوابت آره اس دست راستمو بگیر، ولی اگه جوابت نه عه دست چپمو بگیر
بعد چند ثانیه آروم دستش توی دست راستم رفت
سرخ شدم و گفتم:ممنون
بغلش کردم
آرامش خاصی به هردومون دست داد
همونجوری توی بغل هم نشستیم
دستش هنوز توی دستم بود
کم کم هر دومون خابمون برد
گیو سان وارد اتاق شد:ای خدا از دست اینا
بچه ها مارو بردن خونه و گذاشتن مون تو تخت و رفتن
صبح ساعت 7 صب بیدار شدم و دیدم نانومی تو بغلم رو تخته
گفتم:بیدار شو، دیگه باید عادت کنی بامن بیدار شی
چشماشو کم کم باز کرد
و بغلم کرد
منم بغلش کردم
بیدار شدیم و صبحونه رو اماده کردیم و خوردیم و قرار شد بریم به همه بچه ها بگیم
پارت16 نمیدونم کی🪐🌧
پارت15
از دید مویچیرو:
پوزخند زد:که گفتی دوسم داری آره؟
سرخ شدم:چ.... چی بگم، آ.... آره
گفتم:تو جواب منو بده، این حس مشترکه؟این حسی که وقتی میبینمت مور مور میشم، وقتی گریه میکنی دلم برات کباب میشه،وقتی عصبانی میشی حس میکنم خیلی جذاب تری،وقتی تو خطر باشی تا نجاتت ندم نمیتونم آروم بشینم،وقتی باهام شوخی میکنی بیشتر جذبت میشم،وقتی باهام قهر میکنی نمیتونم حرف نزدنت با منو تحمل کنم،وقتی میخندی محو تماشات میشم، این علاقه ای که بهت دارم مشترکه!؟
سرخ شد:هنوز آماده گفتنش نیستم، تو چجور اینقدر راحت میتونی ابراز علاقه کنی؟
من: ..........
گفت:نمیدونم چی بگم، من، من
خیلی فشار روش بود
یه نفس عمیق کشیدم و گفتم:بخاطر همین اینقدر طولش دادی؟
سرشو به نشانه تایید تکون داد
گفتم:دیگه نمیتونم صبر کنم، اگر بیشتر صبر کنم تا1قرن دیگه هم بهم نمیگی
خندید
محو خندش شدم
گفت:مویچیرو، من، من،
اه کشیدم و گفتم:یکاری کن
دستامو جلوش دراز کردم:اگر جوابت آره اس دست راستمو بگیر، ولی اگه جوابت نه عه دست چپمو بگیر
بعد چند ثانیه آروم دستش توی دست راستم رفت
سرخ شدم و گفتم:ممنون
بغلش کردم
آرامش خاصی به هردومون دست داد
همونجوری توی بغل هم نشستیم
دستش هنوز توی دستم بود
کم کم هر دومون خابمون برد
گیو سان وارد اتاق شد:ای خدا از دست اینا
بچه ها مارو بردن خونه و گذاشتن مون تو تخت و رفتن
صبح ساعت 7 صب بیدار شدم و دیدم نانومی تو بغلم رو تخته
گفتم:بیدار شو، دیگه باید عادت کنی بامن بیدار شی
چشماشو کم کم باز کرد
و بغلم کرد
منم بغلش کردم
بیدار شدیم و صبحونه رو اماده کردیم و خوردیم و قرار شد بریم به همه بچه ها بگیم
پارت16 نمیدونم کی🪐🌧
۴۳۲
۰۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.