🌷 دو نفر فاضل در کربلا با هم رفیق بودند ، یکی از آنها فوت
🌷 دو نفر فاضل در کربلا با هم رفیق بودند ، یکی از آنها فوت کرد ، رفیق دیگر شبی او را در خواب دید و وقتی خواست با او دست بدهد شست او را گرفت و گفت : بگو ببینم برای تو چگونه گذشت؟
🌱 گفت : مامور نیستم بگویم
چون شخصی که فوت شده بود به حضرت عباس(علیه السلام) خیلی اخلاص داشت ، دید نمیگوید
🌱 گفت : به نیابت تو یک دفعه حضرت عباس(علیه السلام) را زیارت میکنم
آن رفیق مرده گفت : از سه چیز امید نجات هست↯↯
✨ یڪی زیارت حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)
✨ یڪی گــریه ڪــردن برای ایــــشان
✨ و دیگری مماشات ڪردن با مردم
📚 کرامات حضرت عباس علیه السلام ، ص177
🌱 گفت : مامور نیستم بگویم
چون شخصی که فوت شده بود به حضرت عباس(علیه السلام) خیلی اخلاص داشت ، دید نمیگوید
🌱 گفت : به نیابت تو یک دفعه حضرت عباس(علیه السلام) را زیارت میکنم
آن رفیق مرده گفت : از سه چیز امید نجات هست↯↯
✨ یڪی زیارت حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)
✨ یڪی گــریه ڪــردن برای ایــــشان
✨ و دیگری مماشات ڪردن با مردم
📚 کرامات حضرت عباس علیه السلام ، ص177
۵۳۷
۲۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.