نام فیک = دوست پسر روانی من
نام فیک = دوست پسر روانی من
پارت = ۵
ات : لباس هارو پوشیدم و هر کاری که لازم بود رو انجام دادم
کوک : جیمیننن
جیمین : جانم قربان
کوک : ساعت هشته اون صاب مرده حاضر نشد؟
جیمین : ا.. الان میرم دنبالشون قربان
کوک : گمشو سریع( داش عصاب نداریا)
جيمين: رفتم به زیر زمین . خب خانم
ات : ا.ت هستم
جیمین : حاضرین بیام داخل؟
ات : اره بیا
جیمین : در رو باز کردم ... غیر طبیعی زیبا بود
ات : عا.. جناب؟
جیمین با صدای ات به خودش اومد
جیمین : عاها بفرمایید از این طرف
ات رو برد تو پارکینگ که کوک با ماشینش منتظر بود.
کوک : بیا بتمرگ تو ماشین
ات : لطفا مودبانه حرف بزنید جناب
کوک : نزنم چی کا میکنی؟
جيمين : عه
خانم ات لطفا بشينين
ات صندلی عقب ماشین نشست
کوک : باید جلو بشینی( با حرص و بلند)
ات : خیلی خب .. رفت جلو بشینه
نشست و کوک شروع به حرکت کرد
بعد چند مین رسیدن کوک به اجبار و پر از حرص دست ات رو
گرفت و وارد بار (پارتی) شد
پارت = ۵
ات : لباس هارو پوشیدم و هر کاری که لازم بود رو انجام دادم
کوک : جیمیننن
جیمین : جانم قربان
کوک : ساعت هشته اون صاب مرده حاضر نشد؟
جیمین : ا.. الان میرم دنبالشون قربان
کوک : گمشو سریع( داش عصاب نداریا)
جيمين: رفتم به زیر زمین . خب خانم
ات : ا.ت هستم
جیمین : حاضرین بیام داخل؟
ات : اره بیا
جیمین : در رو باز کردم ... غیر طبیعی زیبا بود
ات : عا.. جناب؟
جیمین با صدای ات به خودش اومد
جیمین : عاها بفرمایید از این طرف
ات رو برد تو پارکینگ که کوک با ماشینش منتظر بود.
کوک : بیا بتمرگ تو ماشین
ات : لطفا مودبانه حرف بزنید جناب
کوک : نزنم چی کا میکنی؟
جيمين : عه
خانم ات لطفا بشينين
ات صندلی عقب ماشین نشست
کوک : باید جلو بشینی( با حرص و بلند)
ات : خیلی خب .. رفت جلو بشینه
نشست و کوک شروع به حرکت کرد
بعد چند مین رسیدن کوک به اجبار و پر از حرص دست ات رو
گرفت و وارد بار (پارتی) شد
۱۰.۵k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.