فیک جونگ کوک فصل۲ پارت۲۰
یک ربع بعد
از زبان ا/ت
اتاق جونگ کوک رو عوض کردن و بعدش گذاشتن برم پیشش وقتی رفتم داخل دوباره اشکام ریختن دستش زخمی بود و بخاطر عملش لباس تنش نبود و کمرش و شکم و پهلوش کامل باند پیچی شده بود(نامجون همچی رو به ا/ت گفته) و یکم چشماش باز بود و خیلی اروم با صدای خیلی کم گفت_ت..تو..کی...هست..تی
دلم سوخت براش ولی سعی کردم جلوی اشک ریختنم رو بگیرم
پایان از زبان ا/ت
+عزیزم م من ا/تم همسرتم
_هیچی یادم نمیاد
من ازدواج کردم؟
(بچه ها کوک کلا با مکس و صدای آروم حرف میزنه و ا/ت هم آروم آروم میره جلو گریه میکنه )
+اره عزیزم
ما ی بچه داریم جونگ سو
_نیا جلو
لطفا
من نمیتونم از خودم دفاع کنم
+باشه نمیام فقط آروم باش و استراحت کن
باشه؟
_باشه فقط برو بیرون
+باشه میرم
(ا/ت اومد بیرون مثل چی گریه کرد که یهو پرستاری که بعد ا/ت رفت داخل بدو بدو اومد بیرون و دکتر و خبر کرد)
+چی شدههههه
&ا/ت هیسسسسسسس آروم بگیر
(یهو تهیونگ اومد همه فهمیدن که گریه کرده و همون موقع دکتر اومد بیرون)
+چی شده
تورو خدا بگید که هیچیش نشده
:نه هیچی نیست
بخاطر حافظه شون سر درد شدیدی گرفتن پرستار هم فکر کردش که آه و ناله هاشون برای قلبشون هست و ترسیدند
+ممنون
:خواهش میکنم
فقط بهش آرامبخش زدم و به احتمال زیاد بعد از بیداریشون مقداری از حافضه شون رو به دست بیارن
+ممنونم
بچه هااگر کم لایک کنید دیگه نمیزارم
از زبان ا/ت
اتاق جونگ کوک رو عوض کردن و بعدش گذاشتن برم پیشش وقتی رفتم داخل دوباره اشکام ریختن دستش زخمی بود و بخاطر عملش لباس تنش نبود و کمرش و شکم و پهلوش کامل باند پیچی شده بود(نامجون همچی رو به ا/ت گفته) و یکم چشماش باز بود و خیلی اروم با صدای خیلی کم گفت_ت..تو..کی...هست..تی
دلم سوخت براش ولی سعی کردم جلوی اشک ریختنم رو بگیرم
پایان از زبان ا/ت
+عزیزم م من ا/تم همسرتم
_هیچی یادم نمیاد
من ازدواج کردم؟
(بچه ها کوک کلا با مکس و صدای آروم حرف میزنه و ا/ت هم آروم آروم میره جلو گریه میکنه )
+اره عزیزم
ما ی بچه داریم جونگ سو
_نیا جلو
لطفا
من نمیتونم از خودم دفاع کنم
+باشه نمیام فقط آروم باش و استراحت کن
باشه؟
_باشه فقط برو بیرون
+باشه میرم
(ا/ت اومد بیرون مثل چی گریه کرد که یهو پرستاری که بعد ا/ت رفت داخل بدو بدو اومد بیرون و دکتر و خبر کرد)
+چی شدههههه
&ا/ت هیسسسسسسس آروم بگیر
(یهو تهیونگ اومد همه فهمیدن که گریه کرده و همون موقع دکتر اومد بیرون)
+چی شده
تورو خدا بگید که هیچیش نشده
:نه هیچی نیست
بخاطر حافظه شون سر درد شدیدی گرفتن پرستار هم فکر کردش که آه و ناله هاشون برای قلبشون هست و ترسیدند
+ممنون
:خواهش میکنم
فقط بهش آرامبخش زدم و به احتمال زیاد بعد از بیداریشون مقداری از حافضه شون رو به دست بیارن
+ممنونم
بچه هااگر کم لایک کنید دیگه نمیزارم
۵۳.۵k
۲۰ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.